معصومه رامهرمزی معتقد است که باید با ترجمه آثاری که درباره شهیدان ترور نوشته شده، چهره منافقین را آشکار کرد. او در «من میترا نیستم» جزییات تازهای از ترور یک دختر نوجوان بیان کرده است.
معصومه رامهرمزی را به عنوان نویسنده حوزه دفاع مقدس میشناسیم. نویسندهای که هرچند «یکشنبه آخر» شناختهشدهترین اثر اوست اما عضویت در «شورای خاطره سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس» و تدوین کتاب «پرسمان یاد» را نیز در کارنامه دارد.
افزون بر این، کتاب «راز درخت کاج» او که درباره «زینب (میترا) کَمایی» از شهیدان ترور است، سالهاست که تجدید چاپ میشود و در صدر پرفروشهای نشر شاهد طی روزهای نمایشگاه کتاب قرار دارد.
این بار کتابی با طرح جلدی خاص که مخاطب را یاد دفترچههای جلد شده دانشآموزان دهه ۶۰ میاندازد، اثر تازه این نویسنده است. نام «میترا» روی برچسبِ کاغذیِ این دفترچه خط قرمز خورده و خیلی پررنگ با ماژیک سرخرنگی نوشته شده: «من میترا نیستم» و این، عنوان کتاب تازهنشر رامهرمزی درباره زینب کَمایی است که از سوی انتشارات آوای کتابپردازان روانه بازار نشر شده.
در ادامه، گفتوگوی مهر را با رامهرمزی درباره این اثر تازهنشر میخوانید.
خانم رامهرمزی شما پیش از این کتاب «راز درخت کاج» را درباره میترا کَمایی نوشته بودید. چرا دوباره به همین شهید پرداختید؟
در پاسخ به این سوال باید قدری از سابقه انتشار کتاب «راز درخت کاج» بگویم تا بتوانم به ضرورت نوشتن کتاب جدید درباره شهید زینب کَمایی بپردازم. وقتی کتاب «راز درخت کاج» توسط نشر شاهد منتشر شد، هیچ فعالیت خاصی مثل رونمایی برای معرفی این کتاب صورت نگرفت. «راز درخت کاج» در آرامش و سکوت وارد بازار نشر شد و کم کم خودِ جوانان مشهد این کتاب را پیدا کردند. آنها این کتاب را برای یک برنامه کتابخوانی در کتابخانه امیرحسین فردی انتخاب کرده بودند. به تدریج شهرهای دیگر و افراد دیگر با این کتاب آشنا شدند و آن را مطالعه کردند. این روند باعث شد که «راز درخت کاج» طی چند سال مخاطب خودش را بیابد.
از طرفی، من و خواهر شهید در بسیاری از جلسات نقد این کتاب یا گشایش و اختتامیه مسابقات کتابخوانی «راز درخت کاج» که با حضور نوجوانان برگزار میشد، حضور مییافتیم. در جریان این جلسهها با پرسشهایی از سوی مخاطبان روبهرو شدم که پاسخ آن در کتاب نبود. زمانی که این کتاب را مینوشتم، خودم را با چنین پرسشهایی مواجه ندیدم. مثلاً خیلی از دختران جوان در جلسات از من میپرسیدند که زینب سه خواهر دیگر هم داشت؟ آیا آن سه خواهر هم مورد تهدید منافقان قرار گرفتند؟ من روی این مسائل یا کار نکرده یا خیلی ضعیف کار کرده بودم. بنابراین نیاز به پرداخت بیشتر داشت. در واقع با سوالاتی رو به رو شده بودم که نیاز به پاسخ داشت.
این کتاب به دلیل تقاضای مخاطبان در چند مرحله تجدید چاپ شد. نیاز بود که در مقدمه ویراست جدید این مسائل را مطرح کنیم و با مصاحبههای تازه و اسناد جدید مخاطبان خودمان را اقناع کنیم اما با توجه امکانات سازمانهای دولتی نیازهای مخاطب برآورده نمیشد. در مقابل، نشر خصوصی انگیزه جدی برای فروش کتابش داشت. بارها و بارها از مراکز مختلف با خانواده شهید و بنده تماس میگرفتند که ما کتاب «راز درخت کاج» را میخواهیم اما این کتاب تجدید چاپ نشده است و در بازار موجود نیست. متعاقباً من یا خانواده شهید بارها با ناشر تماس گرفتیم و میپرسیدیم که چرا نیاز مخاطبان را پاسخ نمیدهند؟ متوجه میشدیم که کتاب در انبار هست اما در بازار توزیع نشده است.
بنا بر این برای چاپ کتاب جدید با محتوای کاملتر، دوباره به سراغ میترا (زینب) کمایی رفتم. اگر میخواستم با انتشارات جدید کار کنم، باید کتاب دچار تغییرات جدی میشد. بنا بر این یک سال برای مصاحبههای تکمیلی زمان گذاشتم. خانم کچویی، مدیر مدرسه زینب که سالها به دنبالش بودم را یافتم و مصاحبهای انجام دادم تا بتوانم به بستر اجتماعی ماجرای ترور پی ببرم. سراغ امام جمعه شاهینشهر رفتیم که فوت شده بود اما توانستم یک سند درباره ترور زینب (نخستین سند شهادت زینب) در اسناد او بیابم. نثر، نام کتاب، طرح جلد و قطع کتاب را متناسب با مخاطب امروزی کاملاً تغییر دادم.
درباره تفاوت محتوای کتاب حاضر با کتاب قبلی بیشتر توضیح دهید.
برای نوشتن «راز درخت کاج» از مادر شهید کمایی مصاحبه گرفته بودیم. دوباره این مصاحبهها را باز شنوایی کردم و برخی حرفها را که در آن زمان نیاز به گفتنش نبود (مثل مسائل درون خانواده) در کتاب تازه آوردم. با خواهران شهید برای نوشتن کتاب «راز درخت کاج» مصاحبههایی داشتیم که در پاورقی همین کتاب استفاده شده بود. موضوع این مصاحبهها عمومیتر بود اما این بار با سوالهای مخاطبان به سراغ خواهران شهید رفتم. نمیخواستم بیهوده بر حجم کتاب بیافزایم؛ برای همین فقط سوالهای مخاطب را مدنظر قرار دادم. مثلاً از آن خواهر زینب که در زمان جنگ از او جدا نشده بود و در هنگام شهادت در کنار او بود درباره سیر تحول زینب پرسیدم. مخاطب خیلی از ما این سوال را پرسیده بود که زینب چه زمانی اینقدر به بلوغ رسید. خواهر شهید حرفهای تازهای زد که در «راز درخت کاج» نیامده بود.
من نمیدانستم که آن خواهرِ زینب که در واحد تعاون سپاه خدمت میکرد، مورد تهدید و حمله منافقین قرار گرفته است. این سوالی بود که از جانب مخاطبان از این خواهر شهید کمایی پرسیدم. اینها اطلاعات خوب و جدیدی است که به کتاب افزوده شده است.
با توجه به اینکه شما تجربه بازنویسی «راز درخت کاج» را داشتند، فکر میکنید اساساً چه ضرورتی برای بازنویسی سایر آثار حوزه دفاع مقدس که مخاطبان بیشتری دارند، وجود دارد؟
اگر کتاب «راز درخت کاج» کمتر دیده میشد، احساس نمیکردیم که مخاطب هنوز هم تشنه خواندن و دانستن درباره زینب است و به کتاب «من میترا نیستم» نمیرسیدیم. بستگی به موضوع کتاب دارد. سوالهایی که در جلسات نقد درباره هر کتاب مطرح میشود، میتواند نویسنده را به این نتیجه برساند. به خاطر کتاب «راز درخت کاج» تلفنهای زیادی به من میشد و مخاطبان سوالهای زیادی را میپرسیدند. آنقدر تعداد این سوالها زیاد بود که وقتی با آنها مواجه میشدم آنها را ارزشمند میدیدم. موضوع کتاب درباره مسألهای واقعی است. مخاطبان این کتاب فقط دختران نبودند. شخصیت زینب فرا جنسیتی است و خیلی از پسرانی که مخاطب «راز درخت کاج» بودند هم برای سوالاتشان با من تماس میگرفتند. بنا بر این، اگر نویسنده درک کند که مخاطبان هنوز هم تشنه دانستن هستند، کار حرفهای این است که با نگاه تازهای به آن اثر بپردازیم و کتاب ویراست مجدد شود.
در حال حاضر مخاطب دو اثر به قلم یک نویسنده درباره شهید زینب کمایی در بازار نشر میبیند. شما مطالعه کدام کتاب را پیشنهاد میکنید؟ «راز درخت کاج» یا «من میترا نیستم»؟
من نمیتوانم این امر را برای مخاطب تعیین کنم چون مخاطب با توجه به نیاز خودش به سراغ کتاب میرود اما کتاب «من میترا نیستم» اثر کاملتری درباره زینب کمایی است. حدود ۴۰ درصد به مطالبی که در کتاب راز درخت کاج بیان شده، در کتاب تازه افزوده شده است.
در بخش سند هم اسناد بیشتر اضافه شده است. ویژگی یک کتاب خوب این است که طراحی جلد خوب، قطع مناسب و فونت مناسب داشته باشد. راز درخت کاج با طراحی جلد بسیار ابتدایی منتشر شده بود و من همیشه به آن معترض بودم اما چون نشر شاهد دغدغه فروش کتاب نداشت، این کتاب با طرح جلدی که سطحیترین پیام را برای مخاطب داشت، بازنشر میشد. قطع کتاب هم برای چاپ بعدی برایم یک دغدغه مهم بود اما این ناشر توجهی نداشت. در حالی که کتاب «من میترا نیستم» با طرح جلد جذابتر و با قطعی منسوب به «قطع اروپایی» و بسیار خوشدست عرضه شده است. این اثر به راحتی در هر کیفی جا میشود. روی جلد این کتاب، دفترچههای دهه ۶۰ را تداعی میکند و مخاطب احساس میکند که در حال تورق دفترچه خاطرات زینب است. سعی کردیم از رنگهای چشمنواز استفاده کنیم. اسناد ناخوانا در این کتاب به صورت تایپ شده آمده است چون بخش مهمی از این کتاب دستنوشته و وصیتنامه شهید است. قطعاً این کار هم نقصهایی دارد اما اگر بخواهم اثر کاملی را درباره شهید کمایی به مخاطبان پیشنهاد بدهم، کتاب «من میترا نیستم» را پیشنهاد میکنم چون از تورق این کتاب و رسمالخط آن راضی هستم.
ناشران خصوصی زیادی در تهران در حوزه شهیدان و دفاع مقدس فعالند. چرا انتشارات «آوای کتاب پردازان» مشهد در این میان انتخاب شد؟
وقتی تصمیم به ویرایش مجدد این کتاب گرفتم، ۳ یا ۴ ناشر برای این کار اعلام آمادگی کرده بودند. یکی از دلایلی که «آوای کتاب پردازان» را انتخاب کردم، این بود که زینب زیست و حیات پس از انتشار کتابش را از مشهد آغاز کرد. معنویت در زندگی زینب موج میزد. من و خانوادهاش دوست داشتیم دومین ویراست کتاب وی در مشهد منتشر شود.
از طرفی دوستان جوانی که در «آوای کتاب پردازان» کار میکنند، در پی انجام کار فرهنگیاند. با جوانان در ارتباطاند و سیر مطالعاتی به آنها میدهند. همین جوان بودن و علاقهمند بودن به کار فرهنگی، به من انگیزه داد که کار انتشار کتاب جدید را به آوای کتابپردازان بسپارم. تمام جوانان این مؤسسه عاشقانه برای انتشار «من میترا نیستم» زحمت کشیدند. گویی که دارند خدمتی مقدس برای زینب انجام میدهند. وقتی کتاب منتشر شد، در کمال ناباوری دیدم که نمایشنامه صوتی حرفهای توسط خانم صاحبه ریاحی از اعضای انتشارات «آوای کتابپردازان» برگرفته از همین کتاب نوشته و آماده شد. او لحظه مواجهه زینب با منافقان و شهادتش را به صورت نمایشنامه درآورد. با آنکه درباره لحظه شهادت زینب چیزی در کتاب نیامده بود اما گروه آوای کتاب پردازان برای آنکه چهره منافقان را به در قالب صوتی تصویر بکشند، به صورت خیالی مجادله لفظی و ایدئولوژیکی بین زینب و منافقان را خلق کردند.
ما در چاپ چهارم کتاب که در نمایشگاه کتاب منتشر شده بود، سیدی نمایشنامه «من میترا نیستم» را هم به مخاطبان ارائه کردیم. این فعالیتها نشان میداد که گروه جوان انتشارات آوای کتابپردازان چقدر با انگیزه هستند و میتوان به آنها اعتماد کرد. آنها حتی برای زینب کمایی در شبکههای مجازی پیج مخصوص راهاندزی کردند و با انگیزه در حال انجام کار فرهنگی به موازات انتشار کتاب هستند. به نظرم نشر خصوصی که با انگیزه در زمینه ایثار و شهادت کار میکند، بهترین گزینه برای کار کردن در حوزه شهادت است. پیشنهادم به بنیاد شهید این است که کار انتشار آثار را به ناشران خصوصی با انگیزه واگذار کند و خودش بر کار آنها ناظر باشد. فکر میکنم با این کار آثار متفاوتتری درباره شهیدان خواهد داشت.
تفاوت پرداختن به شهیدان ترور و شهیدان دفاع مقدس در چیست؟
شهیدان ترور یک سری ویژگیهایی دارند که آنها را متمایز میکند. یکی از ویژگیها این است که دشمن برونمرزی آنها را نکُشته. کسانی آنها را به شهادت رساندهاند که گروههای معاند و مخالف در کشور بودند. این طعم تلختری برای جامعه، نظام و خانواده آنها دارد.
دوم اینکه شهیدان ترور سالهای ۶۰ و ۶۱ به دلیل اینکه کشور ما درگیر جنگ بودیم، کمتر شناخته شدهاند و کسی به ماجرای آنها نپرداخته است. وقتی بعد از ۲۶ سال به سراغ یک سوژه بروید، قطعاً اطلاعات کمی از او باقی مانده است زیرا افراد و اسناد در آن موضوع دیگر وجود ندارند یا کمرنگ شدهاند. دشواری کار برای شهیدان ترور خیلی زیاد است. برای شهیدان دفاع مقدس اسناد زیادی وجود دارد اما ردپایی از از بسیاری از شهیدان ترور وجود ندارد. حتی گاهی اطلاعات اشتباه وجود دارد. در دورهای، حدود ۱۵ سال پیش منافقان اطلاعاتی از شهیدان در سایتهای خودشان داده بودند و از زینب هم به عنوان یک دختر متحجر انقلابی مستحق ترور بود یاد کرده بودند! این اطلاعات دیگر وجود ندارد. زیرا آنها متوجه شدهاند که اصلاً نباید به صورت شفاف مقابله کنند.
شهیدان ترور بسیار مظلوم و مهجور هستند. وقتی سراغ مادر زینب رفته بودم، او مشتاقانه منتظر انتشار کتاب برای دخترش بود تا به دنیا نشان دهد که دخترش فقط به دلیل تأثیرگذاری اخلاقی و اعتقادی مثبت بر اطرافیانش به شهادت رسید. منافقان در آن سالها سعی میکردند ترورها را هم برای ایجاد رعب و وحشت و هم برای ایجاد ابهام در اذهان عمومی به شیوههای مختلف انجام دهند.
هر کتابی که برای شهیدان ترور نوشته شده است، این ارزش افزوده را دارد که یک مقطع سیاسی مهم (۶۰ تا ۶۱) را که ۱۷ هزار شهید (همه به جرم اینکه حامی انقلاب بودند) در پی داشته، روایت میکند. ما در این باره خیلی کم کار کردهایم. بچههای نسل حاضر شناخت بسیار کمی نسبت به منافقین دارند. وقتی درباره شهیدان ترور کتاب مینویسیم، این فرصت را ایجاد میکنیم که این مقطع تاریخی توسط شهیدان شناسانده شود.
دشمنی منافقین با ما آنقدر سنگین، عمیق و پیچیده است که آنها همیشه منتظر فرصتی هستند تا عملیاتی شبیه عملیات مرصاد را رقم بزنند. وقتی دشمنی داریم که هرگز ما را رها نخواهد کرد، باید آنها بشناسیم و با نوشتن آثاری درباره شهیدان ترور میتوان این فرصت را فراهم کرد.
ویژگی مشترک نوشتن برای شهیدان چیست؟
باید به دنبال کشف فردیت و شخصیت آن شهید
باشیم. شهیدان ما نباید به صورت یکسان و با قالبهای نگارشی همسان معرفی
شوند. باید اطلاعات ویژهای درباره هر شهید به دست آورد تا بتوان زندگی
متفاوتی از او نوشت. مثلاً اگر شهیدی خیلی مهربان بود، باید مهربانی را با
خاطرات مختلف نشان داد. نگوییم که او فردی مهربان بود! باید به نحوی برای
هر شهید نوشت که اگر نام یک شهید از کتابش پاک شود، نتوان نام شهید دیگری
را بر همان کتاب نوشت. هر شهید باید با ویژگیهای خاص خودش معرفی شود.
انجام مصاحبههای خوب و آثار منحصر به فرد هر شهید میتواند در شناخت
نویسنده نسبت به او کمک کند. دستنوشتههای زینب بیشتر از همه چیز برای
نوشتن کتاب او به من کمک کرد. من حتی دفترهای مدرسه زینب را نگاه کردم. در
دفتر فیزیک و زبانش نوشته است: «او میبیند»، «به نام آنکه از اویم». او
بین فرمولهای ریاضیاش کلمه «شهادت» را نقاشی کرده است. دو وصیتنامه پرو
پیمان داشت که نشان میداد اهل خودسازی بود و همیشه به مخاطبانم گفتم که
اگر میترا زینب شد، به دلیل خودسازی بود.
آیا پیشنهادی برای ترجمه کتاب «من میترا نیستم» دریافت کردید؟ اصلاً ترجمه آثار شهیدان ترور چقدر ضروری به نظر میرسد؟
تا الان پیشنهادی برای ترجمه نداشتم. مسئولان نمایشگاه کتاب میتوانستند فرصتی ایجاد کنند که نویسندگان با میهمانان ویژه بینالمللی تعامل بهتری داشته باشند تا بتوانند آثارشان را معرفی کنند. در سالی که میهمان نمایشگاه فرانکفورت آلمان بودم، منافقان در حیاط نمایشگاه یک چادر داشتند که در این مکان بر علیه جمهوری اسلامی ایران، تبلیغات فرهنگی میکردند. آنهاروز آخر که مراجعان عمومی هم میتوانستند از نمایشگاه دیدار کنند، وارد غرفه ایران شدند و بر علیه نظام ما شعار میدادند و دنبال این بودند که بازدیدکنندگان ایرانی و غیر ایرانی را تحت تأثیر قرار دهند. وقتی هنوز آنها با ما دشمنی میکنند و میخواهند نظر بازدیدکنندگان یک نمایشگاه فرهنگی را نسبت به ایران تحت تأثیر قرار دهند، چرا نباید به جنایات فجیعشان علیه مردم عادی در قالب روایتهای واقعی از زبان قربانیان ترور بپردازیم؟
اگر میخواهیم در دیپلماسی خارجی با منافقان مقابله کنیم، ۱۰۰ درصد این نیاز وجود دارد. خیلی از تحریمهایی که علیه ما در دنیا صورت میگیرد، به دلیل این ادعای واهی است که ایرانیان تروریست هستند. در حالی که ما با ۱۷ هزار شهید، قربانی ترور هستیم. با بررسیهایی که داشتم، درباره این شهیدان آثار کمی نوشته شده و برای معرفی این تعداد اندک هم کاری انجام نشده است. مثل یک وظیفه معمولی با آن برخورد شده است. خوشحالم که زینب باعث شد که بر این اثر به صورت جدی کار کنم. گمان میکنم ترجمه این آثار و فرستادن آن به مجامع بینالمللی میتواند اثرگذار باشد. میتواند به دنیا نشان دهد که ما نهتنها تروریست نیستیم؛ بلکه قربانی ترور هستیم.
اگر تبلیغات منافقان در فضای مجازی را ببینید، آنها مدعی هستند که نظام جمهوری اسلامی حق آنها را ضایع کرده است. در حالی که به دلیل عملکرد خودشان مورد نفرت مردم قرار گرفتند و مردم آنها را پس زدند. وقتی جوان ما با این تبلیغات مواجه میشود، باید از چه راهی اطلاعات درست به دست بیاورد؟ بنابراین، باید فارغ از زبان پژوهش که برای عموم جامعه سخت است، با روایت زندگی شهیدان ترور که زبان سلیسی دارد، به شناخت بیشتر مردم و جامعه جهانی نسبت به منافقان کمک کرد.
سخن آخر شما درباره «من میترا نیستم»…
امیدوارم اسم کتاب برای دختر خانمهای عزیزی که نامشان میتراست، سو تفاهم ایجاد نکند. زمانی که میترا کمایی به بلوغ فکری و معنوی رسید، پوست انداخت و تلاش کرد تا پیله خود را پاره کند و تبدیل به پروانه شود. او متناسب با اهداف و باورهایش نام جدید خود را انتخاب کرد. چون میخواست همه چیز را تغییر دهد. در واقع این دختر نوجوان همزمان با تحول عمیق درونی نامش را عوض کرد؛ دیگر نمیخواست میترا باشد و «زینب» شد. من به عنوان نویسنده این کتاب برای همه دختران و خانمهای عزیزیکه نامشان میتراست احترام قائلم.
معصومه رامهرمزی را به عنوان نویسنده حوزه دفاع مقدس میشناسیم. نویسندهای که هرچند «یکشنبه آخر» شناختهشدهترین اثر اوست اما عضویت در «شورای خاطره سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس» و تدوین کتاب «پرسمان یاد» را نیز در کارنامه دارد.
افزون بر این، کتاب «راز درخت کاج» او که درباره «زینب (میترا) کَمایی» از شهیدان ترور است، سالهاست که تجدید چاپ میشود و در صدر پرفروشهای نشر شاهد طی روزهای نمایشگاه کتاب قرار دارد.
این بار کتابی با طرح جلدی خاص که مخاطب را یاد دفترچههای جلد شده دانشآموزان دهه ۶۰ میاندازد، اثر تازه این نویسنده است. نام «میترا» روی برچسبِ کاغذیِ این دفترچه خط قرمز خورده و خیلی پررنگ با ماژیک سرخرنگی نوشته شده: «من میترا نیستم» و این، عنوان کتاب تازهنشر رامهرمزی درباره زینب کَمایی است که از سوی انتشارات آوای کتابپردازان روانه بازار نشر شده.
در ادامه، گفتوگوی مهر را با رامهرمزی درباره این اثر تازهنشر میخوانید.
خانم رامهرمزی شما پیش از این کتاب «راز درخت کاج» را درباره میترا کَمایی نوشته بودید. چرا دوباره به همین شهید پرداختید؟
در پاسخ به این سوال باید قدری از سابقه انتشار کتاب «راز درخت کاج» بگویم تا بتوانم به ضرورت نوشتن کتاب جدید درباره شهید زینب کَمایی بپردازم. وقتی کتاب «راز درخت کاج» توسط نشر شاهد منتشر شد، هیچ فعالیت خاصی مثل رونمایی برای معرفی این کتاب صورت نگرفت. «راز درخت کاج» در آرامش و سکوت وارد بازار نشر شد و کم کم خودِ جوانان مشهد این کتاب را پیدا کردند. آنها این کتاب را برای یک برنامه کتابخوانی در کتابخانه امیرحسین فردی انتخاب کرده بودند. به تدریج شهرهای دیگر و افراد دیگر با این کتاب آشنا شدند و آن را مطالعه کردند. این روند باعث شد که «راز درخت کاج» طی چند سال مخاطب خودش را بیابد.
از طرفی، من و خواهر شهید در بسیاری از جلسات نقد این کتاب یا گشایش و اختتامیه مسابقات کتابخوانی «راز درخت کاج» که با حضور نوجوانان برگزار میشد، حضور مییافتیم. در جریان این جلسهها با پرسشهایی از سوی مخاطبان روبهرو شدم که پاسخ آن در کتاب نبود. زمانی که این کتاب را مینوشتم، خودم را با چنین پرسشهایی مواجه ندیدم. مثلاً خیلی از دختران جوان در جلسات از من میپرسیدند که زینب سه خواهر دیگر هم داشت؟ آیا آن سه خواهر هم مورد تهدید منافقان قرار گرفتند؟ من روی این مسائل یا کار نکرده یا خیلی ضعیف کار کرده بودم. بنابراین نیاز به پرداخت بیشتر داشت. در واقع با سوالاتی رو به رو شده بودم که نیاز به پاسخ داشت.
این کتاب به دلیل تقاضای مخاطبان در چند مرحله تجدید چاپ شد. نیاز بود که در مقدمه ویراست جدید این مسائل را مطرح کنیم و با مصاحبههای تازه و اسناد جدید مخاطبان خودمان را اقناع کنیم اما با توجه امکانات سازمانهای دولتی نیازهای مخاطب برآورده نمیشد. در مقابل، نشر خصوصی انگیزه جدی برای فروش کتابش داشت. بارها و بارها از مراکز مختلف با خانواده شهید و بنده تماس میگرفتند که ما کتاب «راز درخت کاج» را میخواهیم اما این کتاب تجدید چاپ نشده است و در بازار موجود نیست. متعاقباً من یا خانواده شهید بارها با ناشر تماس گرفتیم و میپرسیدیم که چرا نیاز مخاطبان را پاسخ نمیدهند؟ متوجه میشدیم که کتاب در انبار هست اما در بازار توزیع نشده است.
بنا بر این برای چاپ کتاب جدید با محتوای کاملتر، دوباره به سراغ میترا (زینب) کمایی رفتم. اگر میخواستم با انتشارات جدید کار کنم، باید کتاب دچار تغییرات جدی میشد. بنا بر این یک سال برای مصاحبههای تکمیلی زمان گذاشتم. خانم کچویی، مدیر مدرسه زینب که سالها به دنبالش بودم را یافتم و مصاحبهای انجام دادم تا بتوانم به بستر اجتماعی ماجرای ترور پی ببرم. سراغ امام جمعه شاهینشهر رفتیم که فوت شده بود اما توانستم یک سند درباره ترور زینب (نخستین سند شهادت زینب) در اسناد او بیابم. نثر، نام کتاب، طرح جلد و قطع کتاب را متناسب با مخاطب امروزی کاملاً تغییر دادم.
درباره تفاوت محتوای کتاب حاضر با کتاب قبلی بیشتر توضیح دهید.
برای نوشتن «راز درخت کاج» از مادر شهید کمایی مصاحبه گرفته بودیم. دوباره این مصاحبهها را باز شنوایی کردم و برخی حرفها را که در آن زمان نیاز به گفتنش نبود (مثل مسائل درون خانواده) در کتاب تازه آوردم. با خواهران شهید برای نوشتن کتاب «راز درخت کاج» مصاحبههایی داشتیم که در پاورقی همین کتاب استفاده شده بود. موضوع این مصاحبهها عمومیتر بود اما این بار با سوالهای مخاطبان به سراغ خواهران شهید رفتم. نمیخواستم بیهوده بر حجم کتاب بیافزایم؛ برای همین فقط سوالهای مخاطب را مدنظر قرار دادم. مثلاً از آن خواهر زینب که در زمان جنگ از او جدا نشده بود و در هنگام شهادت در کنار او بود درباره سیر تحول زینب پرسیدم. مخاطب خیلی از ما این سوال را پرسیده بود که زینب چه زمانی اینقدر به بلوغ رسید. خواهر شهید حرفهای تازهای زد که در «راز درخت کاج» نیامده بود.
من نمیدانستم که آن خواهرِ زینب که در واحد تعاون سپاه خدمت میکرد، مورد تهدید و حمله منافقین قرار گرفته است. این سوالی بود که از جانب مخاطبان از این خواهر شهید کمایی پرسیدم. اینها اطلاعات خوب و جدیدی است که به کتاب افزوده شده است.
با توجه به اینکه شما تجربه بازنویسی «راز درخت کاج» را داشتند، فکر میکنید اساساً چه ضرورتی برای بازنویسی سایر آثار حوزه دفاع مقدس که مخاطبان بیشتری دارند، وجود دارد؟
اگر کتاب «راز درخت کاج» کمتر دیده میشد، احساس نمیکردیم که مخاطب هنوز هم تشنه خواندن و دانستن درباره زینب است و به کتاب «من میترا نیستم» نمیرسیدیم. بستگی به موضوع کتاب دارد. سوالهایی که در جلسات نقد درباره هر کتاب مطرح میشود، میتواند نویسنده را به این نتیجه برساند. به خاطر کتاب «راز درخت کاج» تلفنهای زیادی به من میشد و مخاطبان سوالهای زیادی را میپرسیدند. آنقدر تعداد این سوالها زیاد بود که وقتی با آنها مواجه میشدم آنها را ارزشمند میدیدم. موضوع کتاب درباره مسألهای واقعی است. مخاطبان این کتاب فقط دختران نبودند. شخصیت زینب فرا جنسیتی است و خیلی از پسرانی که مخاطب «راز درخت کاج» بودند هم برای سوالاتشان با من تماس میگرفتند. بنا بر این، اگر نویسنده درک کند که مخاطبان هنوز هم تشنه دانستن هستند، کار حرفهای این است که با نگاه تازهای به آن اثر بپردازیم و کتاب ویراست مجدد شود.
در حال حاضر مخاطب دو اثر به قلم یک نویسنده درباره شهید زینب کمایی در بازار نشر میبیند. شما مطالعه کدام کتاب را پیشنهاد میکنید؟ «راز درخت کاج» یا «من میترا نیستم»؟
من نمیتوانم این امر را برای مخاطب تعیین کنم چون مخاطب با توجه به نیاز خودش به سراغ کتاب میرود اما کتاب «من میترا نیستم» اثر کاملتری درباره زینب کمایی است. حدود ۴۰ درصد به مطالبی که در کتاب راز درخت کاج بیان شده، در کتاب تازه افزوده شده است.
در بخش سند هم اسناد بیشتر اضافه شده است. ویژگی یک کتاب خوب این است که طراحی جلد خوب، قطع مناسب و فونت مناسب داشته باشد. راز درخت کاج با طراحی جلد بسیار ابتدایی منتشر شده بود و من همیشه به آن معترض بودم اما چون نشر شاهد دغدغه فروش کتاب نداشت، این کتاب با طرح جلدی که سطحیترین پیام را برای مخاطب داشت، بازنشر میشد. قطع کتاب هم برای چاپ بعدی برایم یک دغدغه مهم بود اما این ناشر توجهی نداشت. در حالی که کتاب «من میترا نیستم» با طرح جلد جذابتر و با قطعی منسوب به «قطع اروپایی» و بسیار خوشدست عرضه شده است. این اثر به راحتی در هر کیفی جا میشود. روی جلد این کتاب، دفترچههای دهه ۶۰ را تداعی میکند و مخاطب احساس میکند که در حال تورق دفترچه خاطرات زینب است. سعی کردیم از رنگهای چشمنواز استفاده کنیم. اسناد ناخوانا در این کتاب به صورت تایپ شده آمده است چون بخش مهمی از این کتاب دستنوشته و وصیتنامه شهید است. قطعاً این کار هم نقصهایی دارد اما اگر بخواهم اثر کاملی را درباره شهید کمایی به مخاطبان پیشنهاد بدهم، کتاب «من میترا نیستم» را پیشنهاد میکنم چون از تورق این کتاب و رسمالخط آن راضی هستم.
ناشران خصوصی زیادی در تهران در حوزه شهیدان و دفاع مقدس فعالند. چرا انتشارات «آوای کتاب پردازان» مشهد در این میان انتخاب شد؟
وقتی تصمیم به ویرایش مجدد این کتاب گرفتم، ۳ یا ۴ ناشر برای این کار اعلام آمادگی کرده بودند. یکی از دلایلی که «آوای کتاب پردازان» را انتخاب کردم، این بود که زینب زیست و حیات پس از انتشار کتابش را از مشهد آغاز کرد. معنویت در زندگی زینب موج میزد. من و خانوادهاش دوست داشتیم دومین ویراست کتاب وی در مشهد منتشر شود.
از طرفی دوستان جوانی که در «آوای کتاب پردازان» کار میکنند، در پی انجام کار فرهنگیاند. با جوانان در ارتباطاند و سیر مطالعاتی به آنها میدهند. همین جوان بودن و علاقهمند بودن به کار فرهنگی، به من انگیزه داد که کار انتشار کتاب جدید را به آوای کتابپردازان بسپارم. تمام جوانان این مؤسسه عاشقانه برای انتشار «من میترا نیستم» زحمت کشیدند. گویی که دارند خدمتی مقدس برای زینب انجام میدهند. وقتی کتاب منتشر شد، در کمال ناباوری دیدم که نمایشنامه صوتی حرفهای توسط خانم صاحبه ریاحی از اعضای انتشارات «آوای کتابپردازان» برگرفته از همین کتاب نوشته و آماده شد. او لحظه مواجهه زینب با منافقان و شهادتش را به صورت نمایشنامه درآورد. با آنکه درباره لحظه شهادت زینب چیزی در کتاب نیامده بود اما گروه آوای کتاب پردازان برای آنکه چهره منافقان را به در قالب صوتی تصویر بکشند، به صورت خیالی مجادله لفظی و ایدئولوژیکی بین زینب و منافقان را خلق کردند.
ما در چاپ چهارم کتاب که در نمایشگاه کتاب منتشر شده بود، سیدی نمایشنامه «من میترا نیستم» را هم به مخاطبان ارائه کردیم. این فعالیتها نشان میداد که گروه جوان انتشارات آوای کتابپردازان چقدر با انگیزه هستند و میتوان به آنها اعتماد کرد. آنها حتی برای زینب کمایی در شبکههای مجازی پیج مخصوص راهاندزی کردند و با انگیزه در حال انجام کار فرهنگی به موازات انتشار کتاب هستند. به نظرم نشر خصوصی که با انگیزه در زمینه ایثار و شهادت کار میکند، بهترین گزینه برای کار کردن در حوزه شهادت است. پیشنهادم به بنیاد شهید این است که کار انتشار آثار را به ناشران خصوصی با انگیزه واگذار کند و خودش بر کار آنها ناظر باشد. فکر میکنم با این کار آثار متفاوتتری درباره شهیدان خواهد داشت.
تفاوت پرداختن به شهیدان ترور و شهیدان دفاع مقدس در چیست؟
شهیدان ترور یک سری ویژگیهایی دارند که آنها را متمایز میکند. یکی از ویژگیها این است که دشمن برونمرزی آنها را نکُشته. کسانی آنها را به شهادت رساندهاند که گروههای معاند و مخالف در کشور بودند. این طعم تلختری برای جامعه، نظام و خانواده آنها دارد.
دوم اینکه شهیدان ترور سالهای ۶۰ و ۶۱ به دلیل اینکه کشور ما درگیر جنگ بودیم، کمتر شناخته شدهاند و کسی به ماجرای آنها نپرداخته است. وقتی بعد از ۲۶ سال به سراغ یک سوژه بروید، قطعاً اطلاعات کمی از او باقی مانده است زیرا افراد و اسناد در آن موضوع دیگر وجود ندارند یا کمرنگ شدهاند. دشواری کار برای شهیدان ترور خیلی زیاد است. برای شهیدان دفاع مقدس اسناد زیادی وجود دارد اما ردپایی از از بسیاری از شهیدان ترور وجود ندارد. حتی گاهی اطلاعات اشتباه وجود دارد. در دورهای، حدود ۱۵ سال پیش منافقان اطلاعاتی از شهیدان در سایتهای خودشان داده بودند و از زینب هم به عنوان یک دختر متحجر انقلابی مستحق ترور بود یاد کرده بودند! این اطلاعات دیگر وجود ندارد. زیرا آنها متوجه شدهاند که اصلاً نباید به صورت شفاف مقابله کنند.
شهیدان ترور بسیار مظلوم و مهجور هستند. وقتی سراغ مادر زینب رفته بودم، او مشتاقانه منتظر انتشار کتاب برای دخترش بود تا به دنیا نشان دهد که دخترش فقط به دلیل تأثیرگذاری اخلاقی و اعتقادی مثبت بر اطرافیانش به شهادت رسید. منافقان در آن سالها سعی میکردند ترورها را هم برای ایجاد رعب و وحشت و هم برای ایجاد ابهام در اذهان عمومی به شیوههای مختلف انجام دهند.
هر کتابی که برای شهیدان ترور نوشته شده است، این ارزش افزوده را دارد که یک مقطع سیاسی مهم (۶۰ تا ۶۱) را که ۱۷ هزار شهید (همه به جرم اینکه حامی انقلاب بودند) در پی داشته، روایت میکند. ما در این باره خیلی کم کار کردهایم. بچههای نسل حاضر شناخت بسیار کمی نسبت به منافقین دارند. وقتی درباره شهیدان ترور کتاب مینویسیم، این فرصت را ایجاد میکنیم که این مقطع تاریخی توسط شهیدان شناسانده شود.
دشمنی منافقین با ما آنقدر سنگین، عمیق و پیچیده است که آنها همیشه منتظر فرصتی هستند تا عملیاتی شبیه عملیات مرصاد را رقم بزنند. وقتی دشمنی داریم که هرگز ما را رها نخواهد کرد، باید آنها بشناسیم و با نوشتن آثاری درباره شهیدان ترور میتوان این فرصت را فراهم کرد.
ویژگی مشترک نوشتن برای شهیدان چیست؟
باید به دنبال کشف فردیت و شخصیت آن شهید
باشیم. شهیدان ما نباید به صورت یکسان و با قالبهای نگارشی همسان معرفی
شوند. باید اطلاعات ویژهای درباره هر شهید به دست آورد تا بتوان زندگی
متفاوتی از او نوشت. مثلاً اگر شهیدی خیلی مهربان بود، باید مهربانی را با
خاطرات مختلف نشان داد. نگوییم که او فردی مهربان بود! باید به نحوی برای
هر شهید نوشت که اگر نام یک شهید از کتابش پاک شود، نتوان نام شهید دیگری
را بر همان کتاب نوشت. هر شهید باید با ویژگیهای خاص خودش معرفی شود.
انجام مصاحبههای خوب و آثار منحصر به فرد هر شهید میتواند در شناخت
نویسنده نسبت به او کمک کند. دستنوشتههای زینب بیشتر از همه چیز برای
نوشتن کتاب او به من کمک کرد. من حتی دفترهای مدرسه زینب را نگاه کردم. در
دفتر فیزیک و زبانش نوشته است: «او میبیند»، «به نام آنکه از اویم». او
بین فرمولهای ریاضیاش کلمه «شهادت» را نقاشی کرده است. دو وصیتنامه پرو
پیمان داشت که نشان میداد اهل خودسازی بود و همیشه به مخاطبانم گفتم که
اگر میترا زینب شد، به دلیل خودسازی بود.
آیا پیشنهادی برای ترجمه کتاب «من میترا نیستم» دریافت کردید؟ اصلاً ترجمه آثار شهیدان ترور چقدر ضروری به نظر میرسد؟
تا الان پیشنهادی برای ترجمه نداشتم. مسئولان نمایشگاه کتاب میتوانستند فرصتی ایجاد کنند که نویسندگان با میهمانان ویژه بینالمللی تعامل بهتری داشته باشند تا بتوانند آثارشان را معرفی کنند. در سالی که میهمان نمایشگاه فرانکفورت آلمان بودم، منافقان در حیاط نمایشگاه یک چادر داشتند که در این مکان بر علیه جمهوری اسلامی ایران، تبلیغات فرهنگی میکردند. آنهاروز آخر که مراجعان عمومی هم میتوانستند از نمایشگاه دیدار کنند، وارد غرفه ایران شدند و بر علیه نظام ما شعار میدادند و دنبال این بودند که بازدیدکنندگان ایرانی و غیر ایرانی را تحت تأثیر قرار دهند. وقتی هنوز آنها با ما دشمنی میکنند و میخواهند نظر بازدیدکنندگان یک نمایشگاه فرهنگی را نسبت به ایران تحت تأثیر قرار دهند، چرا نباید به جنایات فجیعشان علیه مردم عادی در قالب روایتهای واقعی از زبان قربانیان ترور بپردازیم؟
اگر میخواهیم در دیپلماسی خارجی با منافقان مقابله کنیم، ۱۰۰ درصد این نیاز وجود دارد. خیلی از تحریمهایی که علیه ما در دنیا صورت میگیرد، به دلیل این ادعای واهی است که ایرانیان تروریست هستند. در حالی که ما با ۱۷ هزار شهید، قربانی ترور هستیم. با بررسیهایی که داشتم، درباره این شهیدان آثار کمی نوشته شده و برای معرفی این تعداد اندک هم کاری انجام نشده است. مثل یک وظیفه معمولی با آن برخورد شده است. خوشحالم که زینب باعث شد که بر این اثر به صورت جدی کار کنم. گمان میکنم ترجمه این آثار و فرستادن آن به مجامع بینالمللی میتواند اثرگذار باشد. میتواند به دنیا نشان دهد که ما نهتنها تروریست نیستیم؛ بلکه قربانی ترور هستیم.
اگر تبلیغات منافقان در فضای مجازی را ببینید، آنها مدعی هستند که نظام جمهوری اسلامی حق آنها را ضایع کرده است. در حالی که به دلیل عملکرد خودشان مورد نفرت مردم قرار گرفتند و مردم آنها را پس زدند. وقتی جوان ما با این تبلیغات مواجه میشود، باید از چه راهی اطلاعات درست به دست بیاورد؟ بنابراین، باید فارغ از زبان پژوهش که برای عموم جامعه سخت است، با روایت زندگی شهیدان ترور که زبان سلیسی دارد، به شناخت بیشتر مردم و جامعه جهانی نسبت به منافقان کمک کرد.
سخن آخر شما درباره «من میترا نیستم»…
امیدوارم اسم کتاب برای دختر خانمهای عزیزی که نامشان میتراست، سو تفاهم ایجاد نکند. زمانی که میترا کمایی به بلوغ فکری و معنوی رسید، پوست انداخت و تلاش کرد تا پیله خود را پاره کند و تبدیل به پروانه شود. او متناسب با اهداف و باورهایش نام جدید خود را انتخاب کرد. چون میخواست همه چیز را تغییر دهد. در واقع این دختر نوجوان همزمان با تحول عمیق درونی نامش را عوض کرد؛ دیگر نمیخواست میترا باشد و «زینب» شد. من به عنوان نویسنده این کتاب برای همه دختران و خانمهای عزیزیکه نامشان میتراست احترام قائلم.
- منبع خبر : مهر