ازسرباز طاغوت تا سرباز انقلاب
ازسرباز طاغوت تا سرباز انقلاب

در این نوشتار خاطرات دوران سربازی شهید مرتضی سلمان طرقی در زمان رژیم ستم شاهی و سپس سربازی پس از انقلاب وی تبیین شده است
*
دکتر سیدجواد هاشمی فشارکی

به خاطر راستی و رعایت تقوا درجوانی ، چندین بار مورد ضرب و شتم مأموران محل قرار گرفت. در همان زمان، انقلاب اسلامی اوج گرفت و مرتضی به روشنگری سربازان پادگان پرداخت. وی پس از فرمان امام به سربازان مبنی بر ترک پادگانها، از پادگان گریخت و به تهران بازگشت و حضوری فعال در وقایع آن دوران پیروزی انقلاب داشت.

حکومت نظامی  

به یاد دارم شبی را که حکومت نظامی  بود و خانه ما طوری بود که خیابان اصلی به خیابان شهید مدنی را به وطور کامل می‌دیدیم، بالای پشت بام رفته بودیم و خیابان را تماشا می‌کردیم، آن شب افرادی را که بیرون آمده بودند و حتی مریض داشتند را به رگبار می‌بستند، مرتضی از سر پشت‌بام داد می‌زد: «آن اسلحه‌ات را کنار بگذار بیام ببینم چه کارت می‌کنم»، دیدیم که از سمت خیابان به خانه ما شلیک می‌شود و ما به کف زمین خوابیدیم و آن شب کلانتری نارمک را گرفتند (سلمان طرقی، فاطمه، خواهر کوچک شهید ، ۲۴/۰۴/۱۳۹۷).

تئاتر در پادگان

در دوران سربازی‌اش همیشه شاخص بود، به تئاتر می‌رفت و از یوسفی افشار در عروسی‌ها سیاه بازی یاد گرفته بود، بسیار از او تقلید کرده بود و نقش سیاه بازی او در پادگان غوغایی به پا کرده بود (سلمان طرقی، رضا، برادر شهید، ۷/۰۵/۱۳۹۷).

فرار از پادگان

زمانی که حضرت امام گفت: «پادگان‌ها را خالی کنید»، این‌ها در جریانات سیاسی بودند، از آنجا پادگان‌ها را تخلیه کردند و از شیراز به تهران آمدند، اینجا که آمدند درگیری‌هایی با کلانتری‌ها و … شد که یک شب آمده بود خانه، کلانتری نارمک را که رفتند تسخیر کردند مرتضی هم یکی از بچه‌هایی بود که رفته بودند، در آن زمان من در میدان هلال‌احمر بودم که شلوغ بود! بعد که آمدیم خانه نمی‌دانم چه جوری بود که رد او را گرفته بودند آمده بودند تا اطراف خانه ما که ما رفته بودیم بالا، خانه ما سه طبقه بود کف پشت‌بام خوابیده بود، مرتضی داد می‌زد الله‌اکبر می‌گفت این‌ها هم شلیک می‌کردند به طرف خانه (سلمان طرقی، رضا، برادر شهید، ۷/۰۵/۱۳۹۷).

زمانی که مرتضی سرباز بود در هوابرد شیراز خدمت می‌کرد. آن موقع در پرواز هم دوم شده بود. یعنی از نظر جنگی هم حرفه‌ای شده بود. بعد دیگر آن موقعی که امام فرمان داد سربازی را ول کرد آمد رفت قم. امام که دستور دادند ایشان سرباز بود که به فرمان امام سربازخانه را ترک کردند. با دیپلم ریاضی به خدمت رفته بودند (سلمان طرقی، افتخار، خواهر بزرگ شهید، ۲۵/۱۰/۹۶).

فراری دادن سربازان

وقتی انقلاب شد، گفتند که امام می‌آید و امام اعلام کرد که پادگان‌ها را تعطیل کنند. او شب رفته بود نگهبانی گرفته بود و در همان شب تمام پادگان را خالی کرده بود. آمد و گفت من آمدم، سربازها را هم فراری دادم. گفتم سربازها را فراری دادی؟ خب اگر بگیرندشان که آن‌ها را می‌کشند. بچه‌های مردمند.  گفت مامان چه‌قدر ترسویی! ما برنده می‌شویم. زمانی که امام دوباره که اعلام کرد سربازها بروند پادگان، همه سربازها برگشتند و رفتند به پادگان‌ها! شبی هم که کلانتری نارمک را می‌خواستند بگیرند مرتضی اینجا بود. اما اکثر سربازها به قم رفته بودند و در آن‌جا مخفی شده بودند. آن شب آمد رفت مسجد جامع یک اسلحه گرفت و برگشت با اسلحه رفت به پشت بام. دید این‌ها گر و گر دارند مردم را می‌کشند. گفت من هم تکه‌تکه می‌کنم این‌ها را! جمعیت را دارند می‌کشند اینجا. خلاصه با تلاش فراوان از پشت بام پایین آوردیمش. در حیاط را هم قفل کردیم که نتواند بیرون برود. حکومت نظامی بود دیگر! (سلمان طرقی، افتخار، خواهر بزرگ شهید، ۲۵/۱۰/۹۶). اما از دیوار رفت توی کوچه و رفت خانه همسایه‌ها تا صبح. صبحش هم گفتند امام گفته سربازها برگردند بروند پادگان. گفت مامان دیدی ما برنده شدیم. حالا سربازها الان همه می‌روند پادگان. چیزیمان هم نشد. آمد و رفت.  کتاب‌هایی هم که می‌آورد خانه اکثرا کتاب‌ها سیاسی بودند. همه را قایم می‌کرد که برادرش گفت مامان، قبل از این که انقلاب شود، اگرکتاب‌ها را بیایند در خانه شما پیدا کنند من را می‌برند. آن زمان رضا دانشجو بود. نگذار کتاب بیاورد. گفتم چه‌کارش کنم؟ کتاب می‌آورد دیگر، کتاب است دیگر! از مسجد جامع اینجا می‌گیرد می‌آورد. بعد که انقلاب شد کتاب‌ها را بردیم مسجد جامع تحویل دادیم. بعد از مدتی ۶ ماه سربازیش هم بخشیده شد و سربازی را تمام کرد (مادرشهید، ۲۵/۱۰/۹۶).

سرباز انقلاب

مرتضی برای سربازی به هوابرد شیراز فرستاده شد. از آنجایی که او فردی معتقد و هدفمند بود، از دوران سربازی بهترین استفاده ها را برد. او فنون جنگی و چتربازی را به خوبی فرا گرفت. در همین زمان؛ حضرت امام فرمان فرار سربازان از پادگانهای ارتش شاه را صادر کرد. مرتضی که فردی متدین و مکتبی بود، در پی فرمان مرجع اش، خدمت سربازی را ترک کرد و به خیل مبارزان علیه رژیم ستم شاهی می پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مرتضی مجددا به خدمت سربازی باز می گردد و تا پایان خدمت در جهت اهداف انقلاب امام خمینی به فعالیت می پردازد.

سرباز با اخلاق

ما دوران بسیار خوب و عالب را با آقا مرتضی داشتیم، هرکسی که با ایشان آشنایی داشته باشد یک خاطره‌ای از او دارد. اگر بخواهم دورانی را که با او داشتم تعریف کنم بسیار زیاد است اما یک خاطره را برای شما می‌گویم که برای خودم بسیار جذاب است. این خاطره مربوط به دوران قبل از انقلاب، زمان سربازی‌ ایشان است، آقا مرتضی آموزش دیده نظامی بودند، از این جهت به چتر بازی هم علاقه داشتند و هم آموزش دیده بودند. بسیار مدیر قابل و توانایی بود و از هر جهت شایستگی داشت، اصلا برای همین فرمانده گروهان انتخاب شدند. شهید طرقی بسیار آدم خلاق، صبور، بشاش، خوش اخلاق، صبور و پر نشاطی بود، اما جدی بود و کار برایش بسیار مهم بود. در جای خود شیطنت خود را و نظامی‌گری خود را داشت (اسماعیلی، اصغر، همرزم شهید، مصاحبه‌ در ۱۷/۰۴/۹۷).

چتربازی

دوره آموزشی سربازی را در مشهد بود. در مشهد از همه پرسیده بودند کی بلد است چتر بازی کند؟ او هم گفته بود من بلدم چتربازی! همان شد که از مشهد فرستادنش شیراز و ادامه خدمت را شیراز بود. وقتی هم که شیراز رفت، چتربازی یاد گرفت و حکم چتر بازیش را هم گرفت. بعد پیش مادرم آمد و گفت مامان نرفتم هنوز شاهکار کنم. رفتم این را برایت گرفتم آمدم. یک سال بعد از اینکه به شیراز رفت انقلاب شد. خبر داشتند که امام می‌خواهد بیاید و قرار است انقلاب  شود (سلمان طرقی، افتخار، خواهر بزرگ شهید، ۲۵/۱۰/۹۶).

در آموزش چتربازی می‌گفت فقط من پریدم. برای آموزشی از بال‌گرد می‌پریدند که خیلی فاصله با زمین ندارد. آموزشی است دیگر. می‌گفت هیچ کدام نپریده بودند. بعدا برای بار دوم که رفتیم من چون پریده بودم و دیگر شجاع شده بودم، به من کاری نداشتند و می‌گفتند بقیه بپرند تو حالا بایست. می‌گفت بعد به من می‌گفتند این‌ها را هول بده! من این‌ها را هول می‌دادم پایین و یکی‌یکی مجبور می‌شدند چترهایشان را باز کنند. دیگر همه یاد گرفتند. بالاخره باید یاد بگیرند. می‌گفت موقعی که این‌ها را می‌خواهی هول بدهی، شاید باور نکنی، از بس سفت می‌چسبند که ده تا پهلوان نمی‌توانند آن‌ها را هول بدهند پایین. کلا بچه شجاعی بود، در شیراز چتر باز و در هوابرد بود. بعدا به او مدرکش را هم داده بودند. مدرک را با یک لوحی به او داده بودند (مادرشهید، ۲۵/۱۰/۹۶).

بوکسور

گفته بودند چه کسی ورزشکار است؟ باز دستش را آورده بود بالا، گفته بودند چه رشته‌ای؟ گفته بود هر رشته‌ای شما بگویید. گفته بودند می‌خواهیم مسابقات بوکس ارتش را شرکت کند، گفته بود من بوکس بلد هستم، گفته بودند بیا بالا رقص پا کن چهارتا بوکس بزن ببینیم. حالا این صبح‌ها بلند می‌شد مسابقات محمدعلی کلی را می‌دید از توی تلویزیون رقص پای محمدعلی کلی را دیده بود با مشت‌زنی‌اش را. دقیقاً مثل او شروع کرده بود رقص پا کردن، چپ و راست مشت زدن. طرف هم دیده بود گفته بود عجب رقص پایی می‌کند این وزنش هم سنگین هست خوب است. انتخابش کرده بودند ، بعد یک چند وقتی تمرین کرده بود توی مسابقات ارتشی‌ها شرکت کرده بود همان جا (سلمان طرقی، رضا، برادر شهید، ۷/۰۵/۱۳۹۷).

 

  • استخدام آموزش و پرورش

دیپلمش را گرفته بود. سربازیش را هم رفته بود. حالا یک کاری برایش تو آموزش و پرورش گیر آورده بودیم. رفتم معرفی کردم به رئیس اداره خودمان. رئیس اداره‌ گفت بیاید من با او صحبت کنم. همین! رفت با او صحبت کرد. مرتضی را فرستادند دبستان سعدی به عنوان معلم. مرتضی رفت دبستان سعدی ولی یک ماه یا دو ماه بیشتر نرفت. بعد آمد گفت من نمی‌توانم بروم. این کار به درد من نمی‌خورد.گفتیم چرا؟ گفت هر کسی می‌تواند این کار را انجام دهد. یعنی دوست داشت که کارهای بزرگتری انجام دهد از این که آموزش و پرورشی باشد. می‌دانید، دیدش چیز دیگری بود. بعد گفت من نمی‌توانم بروم برای این کار ساخته نشدم. دوست داشت همه‌اش با بچه‌ها بازی کند به جای این که درس بدهد. اینطوری بود دیگر! می‌گفت من به درد این کار نمی‌خورم. باید بروم جایی که مفیدتر باشم. کاری باشد که دوست داشته باشم. بعد رفت اداره که گزارش دهد که من نمی‌روم. گفته بودند الان تو این موقع سال ما کسی را نداریم جایگزین باشد. بعد پسر عمویم را معرفی کرد. او هم دیپلمه بود. شرایطش تقریبا مثل مرتضی بود. امیرمان را معرفی کرد (سلمان طرقی، افتخار، خواهر بزرگ شهید، ۲۵/۱۰/۹۶).

شهرداری

بعد از سربازی آمد اینجا شهرداری نارمک. آن زمان برای نقشه کشی نیرو می‌گرفتند. رفت ولی قبول نکرد و بیرون آمد. گفت مامان شهرداری نارمک نیرو می‌گیرند برای نقشه‌کشی، بدون امتحان و بدون همه چیز! گفتند فردا بیا سرکار. گفتم خب برو مگر بد است؟ نقشه‌کشی که خوب است! گفت نه مامان من نمی‌روم. من بروم دور از جان دزد شوم. شهردار… آمد و گفت: «نمی‌روم شهرداری» کسی هست که ‌برود شهرداری! من می‌خواهم بروم در سپاه! گفتم شهرداری نمی‌روی چرا می‌خواهی بروی سپاه؟ با همان کوچک محسنی رفتند. البته هنوز سپاه تشکیل نشده بود. این ساختمانی که مال منکرات بود را بچه‌ها تشکیل دادند و یواش یواش سپاه را شروع کردند . (مادرشهید ، ۲۵/۱۰/۹۶).

پاسدار انقلاب

او نهایتا در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در می آید . مسئوول حفاظت زندان اوین ؛ در شروع غائله کردستان، عازم منطقه غرب کشور ؛ با شروع جنگ تحمیلی ؛ راهی جبهه های جنوب ؛ با غائله منافقین عازم تهران ؛ با تجاوز اسراییل جنایتکار، عازم لبنان ، با فرمان امام عازم جبهه ها میشود، در این راه مجروح میشود ولی باز به جبهه ها باز می گردد و عاقبت نیز جان خود را تقدیم انقلاب می نماید.

چکیده زندگی نامه شهید مرتضی سلمان طرقی

مرتضی در ششم تیرماه سال ۱۳۳۵  در خانواده ای متدین و زحمتکش در تهران به دنیا آمد. موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته ریاضی شد و در فرصتی که تا زمان اعزام به سربازی داشت، دیپلم نقشه کشی ساختمان را نیز با نمره عالی کسب کرد. اقا غلام پدرش که اصالتا اهل طرق کاشان بود ، همواره مشوق فرزند بود . مرتضی از نوجوانی، نسبت به انجام واجبات دینی عشق و علاقه خاصی نشان می داد، از این رو، دوران بلوغ و جوانی را در دوران فاسد رژیم شاه، با پاکدامنی و تقوا سپری کرد و همسالان خود را نیز در جهت رعایت تقوا راهنمایی می نمود.

طرق جهاد سلمان وار در زندگی مرتضی سلمان طرقی : در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در می آید . هنگام  شروع غائله کردستان، عازم آنجا میشود ؛ با شروع جنگ تحمیلی ؛ راهی جبهه های جنوب ؛ با غائله منافقین عازم تهران ؛ با تجاوز اسراییل جنایتکار، عازم لبنان ، با فرمان امام عازم جبهه های ایران می شود، در این راه مجروح میشود ولی باز به جبهه ها باز می گردد و عاقبت نیز جان خود را تقدیم انقلاب می نماید.

الف) جهاد با طاغوتبه خاطر راستی و رعایت تقوا درجوانی ، چندین بار مورد ضرب و شتم مأموران رژیم ستم شاهی قرار گرفت. ولی وی همچنان به روشنگری سربازان پادگان پرداخت. ایشان پس از فرمان امام به سربازان مبنی بر ترک پادگانها، از پادگان فرار کرد و به تهران بازگشت و حضوری فعال در وقایع آن دوران پیروزی انقلاب داشت.

 

ب) جهاد در کردستان : پس از شروع غائله کردستان، تاب ماندن در محیطی آرام و بی سرو صدا در تهران را در خود ندید، از این رو، با نیروهای تحت امر خود، راهی سنندج شد و در آنجا به مقابله با عناصر ضد انقلاب پرداخت. او با پایمردی و رشادت از اشغال فرودگاه سنندج توسط گروهکهای کومله و دموکرات جلوگیری کرد. استقامت و ایثار وی و نیروهای تحت امرش، حزب وابسته دموکرات را بر آن وا داشت که با ارتباط با برخی سران دولت موقت، مرتضی را به تهران باز گردانند. وی به تهران بازگشت اما خیلی زود خود را به شهر بوکان رساند و به مقابله با ضدانقلاب پرداخت. اما این بار دولت موقت فشار خود را به همه پاسداران مستقر در کردستان وارد آورد و تحت عنوان هیأت به اصطلاح حسن نیت، عملاً پاسداران را خلع ید کرد و کردستان را دو دستی به گروهکهای ضد انقلاب سپرد. مرتضی نیز از شهر بوکان به تهران باز گشت.

 

ج) جهاد درتهران : وی که به ماهیت بنی صدر پی برده بود، مدتی به تهران بازگشت و پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، تلاش وسیعی را در سرکوبی غائله بنی صدر وگروهک منافقین نیز فعالانه شرکت می کند. وی مدتی مسئوول حفاظت زندان اوین بود و همچنین درزمانی که حضرت امام خمینی (ره) در بیمارستان قلب بستری بود، مسئولیت حفاظت بیمارستان را به عهده داشت .

 

د) جهاد در جبهه های جنوب و غرب : با شروع جنگ بنا به تدبیر فرمانده وقت سپاه تهران، به صورت سازمان کامل یک گردان با آموزش های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز میشوند .

وی پیش از شروع عملیات بیت المقدس،  از سوی فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) ؛ همراه با سردار رشید اسلام کاظم رستگار، فرماندهی گردان میثم را به عهده می گیرد. و در آزادی خونین شهر نقش بسزایی ایفا نمود. وی در این عملیّات از ناحیه دست زخمی شده، برای معالجه به تهران بازگشت. ولی مجددا به جبهه بازگشته و به عنوان مسئوول ستاد تیپ سیدالشهدا ، خدمات ارزشمندی را در این تیپ انجام داد و   درعملیات های والفجر مقدماتی و والفجر چهار به عنوان مسئوول محور در تیپ سیدالشهدا انجام وظیفه می کند . و حماسه های ماندگاری را همراه دیگر نیروها خلق کرد و در عملیات خیبر اوج ایثار و پایمردی خود را به نمایش گذارد.

 

ه) جهاد در لبنان :  با پیروزی ایران در فتح خرمشهر، دشمنان اسلام برای انتقام جویی از نهضت جهانی اسلام، مردم مسلمان لبنان را مورد تعرض وحشیانه خود قرار می دهند، اینجاست که سپاه محمد (ص) برای دفاع از ملت مظلوم  لبنان، راهی آن دیار می گردد. مرتضی نیز با این کاروان همراه می شود. سلمان طرقی در بسیج  و آموزش مبارزان لبنانی، فعالیت های چشمگیری از خود نشان می دهد.

 

و) شهادت : مرتضی سلمان طرقی، پس از مدتها مجاهدت و مبارزه در راه حق و عدالت، سرانجام در حین عملیات خیبر که مسئول محور تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) در جزیره مجنون بود ؛  به وسیله گلوله مستقیم تانک در ساعت ۱۱ صبح  روز ۷ اسفندماه ۱۳۶۲ درسن۲۷ سالگی به افتخار شهادت نایل آمد. به شهدا پیوست . پیکر پاکش پس از تشیع باشکوه ، در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. و قطعه: ۲۴، ردیف: ۷۵، شماره: ۲۵ مزار ؛ محل زیارت وابستگان وی وعاشقان راه شهدا میشود .

 

سخن پایانی

دوران خدمت سربازی و عرصه های دفاع از انقلاب اسلامی شهید والامقام مرتضی سلمان طرقی ، الگوی مناسبی برای علاقمندان به شهدا و تمسک به آنان میباشد.

 

منابع

  • اسدی ؛علی‌محمد ، روز نامه جوان ، همرزم شهید مسئول حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لشکر ۱۰ سپاه سیدالشهدا (ع) ، ۱۸ آذر ۱۳۹۸
  • پایگاه اطلاع رسانی حوزه     ۱۸ آذر ۱۳۹۸
  • پایگاه اطلاع رسانی لشکر ده ،  ۲۱ آذر ۱۳۹۹
  • پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد ،  ۰۲ تير ۱۳۹۸
  • خانواده شهید سلمان طرقی ، مصاحبه صورت گرفته طی سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷؛ دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لشکر ۱۰ سپاه سیدالشهدا (ع)
  • روایت سردار شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی از سردار شهید مرتضی سلمان طرقی
  • سلمان طراقی ، پدر و مادر شهید ، مصاحبه کننده : خانم زکی‌زاده ، پیاده ساز : خانم زهراشفیعی نژاد؛ ۲۴-۱۰-۱۳۹
  • سلمان طرقی ؛ اقا رضا ، مصاحبه کننده : خانم زکی‌زاده ، پیاده ساز : خانم مریم سادات حسینی ؛ ۲۷/۰۵/۱۳۹۷
  • سلمان طرقی ؛ آقا محمد ، مصاحبه کننده : خانم زکی‌زاده ، پیاده ساز : خانم فاطمه ساجد؛ ۲۰/۱۰/۹۶
  • سلمان طرقی ؛ خانم افتخار ، مصاحبه کننده : خانم زکی‌زاده ، پیاده ساز : خانم لیلا رستم خانی؛ ۲۵/۱۰/۹۶
  • سلمان طرقی ؛ خانم فاطمه ، مصاحبه کننده : خانم زکی‌زاده ، پیاده ساز : خانم حمیده غفاری؛۲۴/۰۴/۱۳۹۷
  • هاشمی فشارکی ، سید جواد ، طرق جهاد درزندگی شهید طرقی ، ایثار پرس ، ۳۱ تیر ۱۴۰۰