فرمانده ۲۲ ساله گردان کمیل
فرمانده ۲۲ ساله گردان کمیل

در این نوشتار زندگی نامه شهيد مرتضي خانجاني تبیین شده و وصیت نامه وی ارایه شده است . مراسم یادواره شهدای گردان کمیل ، با گرامی داشت فرمانده گردان کمیل اشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ، شهید مرتضی خانجانی در شامگاه روز جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ در مسجد انصارالحسین ملایر ، توسط پایگاه مقاومت شهید بهشتی برگزار گردید .
دکتر سید جواد هاشمی فشارکی

زندگی نامه شهيد مرتضي خانجاني

شهید مرتضی خانجانی، در اول دی ماه سال ۱۳۴۵ در شهرستان ملایر ؛ درخانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش مراد علی و مرادش معصومه نام داشت . وی تحصیلاتش را تا دیپلم به پایان رسانید. در ۱۹ سالگی در سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد . وی به عشق خدمت به حفظ نظام ؛ عضو سپاه پاسداران شد و سپس در جبهه حضور یافت. به لحاظ توانمندی و رشادتهایی که داشت ، در نوجوانی فرماندهی گردان کمیل لشگر ۲۷ محمدرسول الله(ص) به وی سپرده شد .

او دارای روح بلند انسانی وایمانی داشت و عاشق برای رسیدن به معبودش بود مناجات نامه های عاشقانه اش برای معبود نشانه ی این روح بلند است

در پنجم مرداد ماه سال ۱۳۶۷ در پاسگاه زید غرب خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر وصورت به شهادت رسید. پیکر خونی وی ؛ پس از تشییع باشکوه  در گلزار شهدای بهشت هاجر ملایر به خاک سپرده شد و مزار وی زیارت گاه عاشقان و رهپویان راه شهدا گردیده است .

 

وصيت نامه شهيد مرتضي خانجاني

بسمه تعالی

«هم اکنون که اين قلم سياه را بدست گرفته و بر روى برگه سفيد و بى‏آب و رنگ مى‏نويسم شب چهارشنبه ۲۸/۴/۶۷ مى‏باشد. عددهاى نگاشته شده در تاريخ گوياى شرايط سخت اين برهه براى هر خواننده اين نوشتار مى‏باشد.

غم و اندوه هجر ياران، مظلوميت حزب‏ا… و امام، سقوط افکار چندين و چند ساله بچه بسيجى‏هاى نشسته بر بال ملائک، آن عارفان الهى و سالکان طريقت و عشق، همه و همه دردهاى بى‏درمان ساعتها و لحظه‏هاى روزهاى تلخ ترک جبهه است که در واقع بايد گفت روزهاى سخت بدرود گفتن ارزشهاى نهفته در جبهه و جنگ. در اين حال و هوا مبادرت به نوشتن وصيتنامه نمودم، کارى که چند سال در جنگ بودم اما هرگاه که خواستم وصيت‏نامه بنويسم اراده‏ام يارى ننموده احساس مى‏نمايم هنوز هم وصول به توفيق شهادت ممکن است.

در اين لحظات با تمام وجود از خداوند طلب شهادت را مى‏نمايم چرا که به خداوندى خدا دگر تاب تحمل فراق را ندارم و مرا توان زيست در اين جامعه و دنياى زشت نمى‏باشد. خدايا به آن بدنهاى قطعه‏قطعه شده و عشق‏آلود حسين و ديگر شهدا قسم مى‏دهم تو را نگذار شاهد نامردى‏ها و خيانت‏ها و در کنارش دلسوختگى باشم. پروردگارا چندين سال به عشق وصال و لقاء تو در مصاف با دشمن بودم، بدن خود را آماج تير و ترکشهاى دشمنان تو قرار دادم تا شايد روزى خود را در جوار رسول‏ا… و ائمه اطهار ببينم، محبوبا اگر مرا از اين فيض عظيم محروم گردانى چگونه به عدالتت شک نکنم!

خدايا گفته‏هايم نزديک به کفر گشته اما تو مى‏دانى و خود مى‏دانم که جز تو را طلب نمى‏کنم.

دوستان و رفقا، اى عزيزان همسنگر که اين وصيت‏نامه را قرائت مى‏نمائيد، شما را توصيه مى‏نمايم به حمايت و پيروى از پير جماران، او را دريابيد، نگذاريد تاريخ تکرار شود. اما شما اى عزيزان هوشيار باشيد و صحنه‏هاى سوختن به دور شمع ولايت را تکرار کنيد و بدانيد که اگر براى خدا جنگيده‏ايد هم اکنون نيز براى خدا تحمل کنيد و پيرو پير جماران باشيد. و بدانيد که اگر به آن نتيجه مطلوب در جنگ نرسيديم نبايد از حفظ انقلاب غافل باشيم و خداى نخواسته راه پيموده طى چند سال انقلاب را به يکباره برگرديم و موجبات دفن اسلام را فراهم آوريم.

پدر و مادر عزيزم، همسرم، خواهرم و برادرم، فرزندم، هشيار باشيد. شيطان وسوسه ها دارد، دشمنان و منافقان و راحت طلبان زخم زبان مي زنند، تحمل کنيد، همچون زينب و علي و فاطمه و محمد و حسن و زين العابدين و سالار شهيدان کربلا. اين چند روزه زندگي با همه سختي و مشکلات دردآورش اتمام خواهد يافت و بالاخره روز حسابرسي و برقراري عدالت خواهد رسيد، نکند خدا نکرده عملي مرتکب شويد که موجبات رنجش روح شهدا شود.

با شمايم اي دوستان و اقوام با وفا! بشنويد اما تو را به مظلوميت امام عمل کنيد.

در آخر، از تمامى کسانى که از بنده رنجشى داشته‏اند، طلب عفو مى‏نمايم و از کليه کسانى که ادعاى دوستى با من را دارند تقاضامندم خانواده شهدا را فراموش نکنند.

والسلام عليکم ورحمةالله و برکاته

پادگان دوکوهه – انديمشک

۲۸/۴/۶۷- ساعت ۹٫۵ شب»

سخن پایانی

فردای تحمیل وپذیرش قطعنامه ۵۹۸  ونوشاندن جام زهر به امام بصیر جامعه ، شهید مرتضی خانجانی با این بغض در گلو وجاری شدن در وصیت خویش خطاب به یک عده واده سیاسی غربگدا و نامردهای سیاسی و برخی از فرماندهان جنگ نوشت “دیگر نمی توانم شاهد نامردی ها و خیانت ها باشم” و یک هفته پس از نوشتن این دردنامه با اصابت ترکش به گلویش به شهادت رسید و از زندان دنیا رها  و آسمانی شد ونامردانی که قریب چهار دهه بر دولت و مجلس و دبیری مجمع نظام و…. سو عملکرد داشته و غربگدا بودند ؛ را به چشم ظاهر ندید . ولی جاماندگان از کاروان شهدا ، خون دلها خوردند ، تا اینکه درگام دوم انقلاب ، پلشتی ها از نظام مقدس برآمده خون شهدا زدوده شوند .