در این نوشتار خاطراتی درخصوص شهید والامقام مرتضی سلمان طرقی در زمان اعزام به لبنان و سپس خلاصه زندگی نامه وی تبیین شده است .
*
دکتر سیدجواد هاشمی فشارکی
با پیروزی ایران در فتح خرمشهر، دشمنان اسلام برای انتقام جویی از نهضت جهانی اسلام، مردم مسلمان لبنان را مورد تعرض وحشیانه خود قرار می دهند، اینجاست که سپاه محمد (ص) برای دفاع از ملت مظلوم لبنان، راهی آن دیار می گردد. مرتضی نیز با این کاروان همراه می شود. سلمان طرقی در بسیج و آموزش مبارزان لبنانی، فعالیت های چشمگیری از خود نشان می دهد.
ما در قالب گردان ۹ بودیم. حاج احمد به سوریه میخواست برود و ما هم همراه او رفتیم به سوریه، در آن زمان ما متعلق به تیپ ۲۷ نبودیم. وقتی به سوریه رفتیم در قالب تیپ ۲۷ قرار گرفتیم و ما تنها بازماندگان از گردان ۲ بودیم، در آن زمان ۱۰۰ نفر در عملیات بیتالمقدس شهید شده بودند (بامافکن، احمد، همرزم شهید، ۲۶/۱۰/۹۶).
فرودگاه
در تاریخ خرداد سال ۱۳۶۱بود که، در پایگاه ۱ شکاری، مهرآباد به سمت سوریه میرفتیم. علی موحد و منصور کوچکمحسنی هم بودند، این دو با هم بچهمحل بودند، بچه نارمک بودند و از بچگی باهم بزرگ شده بودند، با منصور خیلی ارتباط داشتند. علی موحد هم یک مدتی فرمانده گردان بود و معروف بود. این دو تا با هم بودند. از آنجا که من هم همیشه با علی موحد بودم، همانجا با هم آشنا شدیم. یک عکسی هم داریم، که در آن عکس علی موحد دستش قطع شده است، من، مرتضی سلمانطرقی، منصور کوچکمحسنی و علی موحد از همان فرودگاه راهی شدیم و به سوریه رفتیم (وحیدزاده، عابدین، همرزم شهید، ۱۶/۱۲/۱۳۹۶).
آشنایی در هنگام اعزام به سوریه
عملیات بیتالمقدس بود و در آن زمان مرتضی سلمانطرقی در بیتالمقدس فرمانده گردان نبود. آشنایی ما آشنایی ما، بعد از بیتالمقدس زمانی بود که، از فرودگاه که میخواستیم برویم به سمت سوریه، در فرودگاه ایشان را ملاقات کردم. در تیپ حضرت رسول (ص) بودیم، البته آن موقع تیپ بود و هنوز لشکر نشده بود. اوایل خیلی با ایشان دوستی نداشتم ولی بعد از آن با ایشان بسیار دوست شدیم، علی موحد ما را با هم آشنا کرد، البته همه چیزبا یک شوخی شروع شد، جملهاش زیاد یادم نیست ولی بسیار آن شوخی و خنده به دلم نشست (وحیدزاده، عابدین، همرزم شهید، ۱۶/۱۲/۱۳۹۶).
استقرار در جولان
درارتفاعات جولان مستقر شدیم، شهید سلمان طرقی هم آمده بودند، باید یک گوشه از خط پدافندی ارتش سوریه را داشته باشیم تا بتوانیم حرکات اسرائیلیها در شب و روز بررسی کنیم، تعدادمان بین ۲۰ تا ۳۰ نفر بود. بر اساس همان اخلاق و عادات همیشگی که داشتیم، اول کار زمین را صاف کردیم تا بتوانیم بر روی آن نماز بخوانیم. کارها را زیر نظر داشتیم، ولی بعد ازبررسی متوجه شدیم که این غولی که ساختند کتکلا پوچو تو خالی است. تا زمانی که ما آنجا حضور داشتیم، آقا مرتضی ماموریتهای دیگری را هم میرفتند، و چند نفری را مسئول کرده بودند ولی گهگاهی سر میزدند و میرفتند. در آنجا فرماندهها بسیار کم بودند. در راس کارحاج احمد متوسلیان بود، حاج همت هم در تهران مسئولیت لشگر ۲۷ را داشت. بعد از آقای متوسلیان، آقای کوچک محسنی، مرتضی زارع و مرتضی سلمان طرقی مسئولیت را نیزبه عهده داشتند (اسدی، علی محمد، همرزم شهید، بی تا).
آشنایی دوست همرزم
آشنایی من با شهید بزرگوار آقا مرتضی سلمان طرقی بعد از عملیات بیتالمقدس بود، که نفراتی از لشگر ۲۷ حضرت رسول به سوریه اعزام شده بودند، ما زمانی به سوریه رفتیم، بعد از گذشت یک هفته، ما را به شهر زبدانی انتقال دادند. به خاطر وضعیت بدی که پادگان داشت بچهها اسمش را پادگان حلبیآباد گذاشتند؛ این پادگان مانند ولیعصر(عج) تهران بود ولی قدیمتر از آن. در ساختمان و معماری بنا دارای کلاهفرنگیها و شیروانی بود و بسیار تخریب شده بود. با وجود اینکه در مرکز شهر قرار داشت، ولی اصلا آن را بازسازی نکرده بودند و دارای سقفهایی با رنگ قرمز و نارنجی بود. شهر زبدانیه مرکز پیشآهنگی جوانان سوریه بود و از این جهت اسم آن را «اردوگاه یا پادگان» شهید زهیر محسن گذاشته بودند. اسم آن را از روی یک شهید سوری به نام «شهید زهیر محسن» برداشته بودند، مانند ما ایرانیها که پادگانهای خود را از شهیدان عزیزمان مانند شهید کلهر برمیداریم. وضعیت ظاهری آن به این صورت بود که یک سری خیمه درست کرده بودند، چادرهایی که دیواره آن با بلوک بوده و روی آنها را با چادری پوشانده بودند . دقیقا شبیه چادر است. فقط با این تفاوت که آن بلوک است، به این صورت که تا یک متر، یک متر و نیم بلوک آمده است. سقفش را شیروانی زده بودند و یک پنجره پشتش داشت، یک در هم برای رفت و آمد گذاشته بودند، که اکثرا گونی یا پتو بود. پاسدارهایی که با آنها به سوریه رفتیم، تعدادشان به ۳۰ نفر نمیرسید و همچنین مسئولین ما هم همین تعداد بود. در میان آنها شهید رستگار، شهید موحد دانش، احمد ساربان، سلمان طرقی، قمی، قزانی و مرتضی زارع بود هم نیز بودند (اسدی، علی محمد، همرزم شهید، بی تا).
آموزش لبنانیها
در لبنان یک پادگان تاسیس شد که به دستور امام (ره) نیروهای لبنانی را آموزش میدادند و تبلیغ میکردند. سلمانطرقی و آقای آجرلو در آن پادگان مسئولیت فرماندهی را به عهده داشتند و آن پادگان آموزشی را اداره میکردند. مسؤل قبلی حزبالله، سید عباس موسوی، با اینکه خودش یکی از مسولین شیعه آنجا بود، برای اینکه آنجا مورد توجه واقع شود و اهمیت آنجا معلوم شود، خودش هم در دورهها شرکت کرده بود و حضور داشت و خیلی هم مورد استقبال لبنانیها قرار گرفته بود، طوری شده بود که از سراسر لبنان میآمدند و میخواستند ثبت نام کنند با وجود اینکه ظرفیت تکمیل شده بود، با اصرار پشت درب پادگان صف بسته بودند. نوع برخوردی که شهید سلمانطرقی و آقای آجرلو داشتند بسیار عالی بود؛ ما یک بار به صورت گذری رفتیم آنجا یک کاری داشتیم، وقتی در مسیر میرفتیم دیدم در یک جاده خاکی شهید سلمانطرقی و آقای آجرلو خودشان هم در صف جلو در حال دویدن بودند و برقیه سربازها به دنبال آنها، بسیار انسانهای فهمیدهای بودند (بامافکن، احمد، همرزم شهید، ۲۶/۱۰/۹۶).
الگوی حزب الله لبنان
در لبنان من خودم زیاد به پادگان نمیرفتم ولی زمانی هم که میرفتم کاملا متوجه برخوردش با سربازان میشدم، نوع برخوردی که شهید سلمانطرقی با نیروهای لبنانی داشت، با وجود اینکه زبان مشترکی نداشتند ولی آنها «اَخ سلمان اَخ سلمان» از زبانشان نمیافتاد. برای مثال آقای آجرلو، هم خیلی آنجا برخورد خوبی داشت و بسیار آدمهای افتاده و متواضعی بودند. هم شهید سلمانطرقی هم آقای آجرلو بسیار متواضع، بسیار افتاده، بسیار اهل عبادت، اهل توسل و اهل ذکر بودند. اینها روی روحیه نیروها خیلی اثر میگذاشت. اینکه میدیدند فرماندهشان یک نیروی رزمنده، یک نیروی اهل عبادت و دعا است. موقع جنگ و عملیات که میشود از همه پیشتازتر و جلوتر هستند. روحیات رهبری آجرلو و سلمان طرقی را فقط در داستان کربلا، اصحاب امیرالمؤمنین (ع) و اصحاب پیامبر اکرم (ص) شنیده و دیده بودم (بامافکن، احمد، همرزم شهید، ۲۶/۱۰/۹۶).
در حزب الله لبنان شهید سلمان طرقی و آقای آجرلو الگوی سربازان لبنانی بودند، هرکس که با شهید سلمان طرقی برخورد میکرد به علاقه خاصی پیدا میکرد، در وضعیت امروزی که در لبنان داریم، آن بزری را که امام (ع) کاشت، سلمان طرقی و امثال او کسانی هستند که آن مراقبت و نگهداری کردند تا امروز به ثمر نشسته است و باروَرش کردند. در آن مقطع زمانی با روش، منش، اخلاق و رفتارش خود در نیروهای حزبالله لبنان فوقالعاده اثرگذار بودند. نیروهای لبنانی اگر بعداً کارهایی انجام دادند، یکی از الگوهایشان مرتضی سلمان طرقی بوده است، الگوهای عملیای که داشتند از ایشان بوده است. کسانی که با اینها مقابل شدند و دیدند و علاقمند شدند و ایشان را نماینده حضرت امام (ره) میدیدند و در او نقشی از حضرت امام (ره) را جستجو میکردند. حزبالله لبنان در آن موقع تازه تشکیل شده بود. هنوز کادرش چیده نشده بود و نیرو نداشت. اولین دورههایی آموزشی را یک تنه برگزار کردند. اولین نیروها را عزیزان آموزش دادند و آن نقطه اول بسیار مهم است. اولینها اگر خوب پایهگذاری شود و آدمهایی که آن نهال اولیه را میکارند، خوب بکارند بسیار مفید واقع میشود. امروز ما همه سر سفره شهدا هستیم، سلمانطرقی یکی از کسانی بود که در این مجموعه بسیار اثرگذار بوده است (بامافکن، احمد، همرزم شهید، ۲۶/۱۰/۹۶).
چکیده زندگی نامه شهید مرتضی سلمان طرقی
مرتضی در ششم تیرماه سال ۱۳۳۵ در خانواده ای متدین و زحمتکش در تهران به دنیا آمد. موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته ریاضی شد و در فرصتی که تا زمان اعزام به سربازی داشت، دیپلم نقشه کشی ساختمان را نیز با نمره عالی کسب کرد. اقا غلام پدرش که اصالتا اهل طرق کاشان بود ، همواره مشوق فرزند بود . مرتضی از نوجوانی، نسبت به انجام واجبات دینی عشق و علاقه خاصی نشان می داد، از این رو، دوران بلوغ و جوانی را در دوران فاسد رژیم شاه، با پاکدامنی و تقوا سپری کرد و همسالان خود را نیز در جهت رعایت تقوا راهنمایی می نمود.
طرق جهاد سلمان وار در زندگی مرتضی سلمان طرقی :
وی در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در می آید . هنگام شروع غائله کردستان، عازم آنجا میشود ؛ با شروع جنگ تحمیلی ؛ راهی جبهه های جنوب ؛ با غائله منافقین عازم تهران ؛ با تجاوز اسراییل جنایتکار، عازم لبنان ، با فرمان امام عازم جبهه های ایران می شود، در این راه مجروح میشود ولی باز به جبهه ها باز می گردد و عاقبت نیز جان خود را تقدیم انقلاب می نماید.
الف) جهاد با طاغوت : به خاطر راستی و رعایت تقوا درجوانی ، چندین بار مورد ضرب و شتم مأموران رژیم ستم شاهی قرار گرفت. ولی وی همچنان به روشنگری سربازان پادگان پرداخت. ایشان پس از فرمان امام به سربازان مبنی بر ترک پادگانها، از پادگان فرار کرد و به تهران بازگشت و حضوری فعال در وقایع آن دوران پیروزی انقلاب داشت.
ب) جهاد در کردستان : پس از شروع غائله کردستان، تاب ماندن در محیطی آرام و بی سرو صدا در تهران را در خود ندید، از این رو، با نیروهای تحت امر خود، راهی سنندج شد و در آنجا به مقابله با عناصر ضد انقلاب پرداخت. او با پایمردی و رشادت از اشغال فرودگاه سنندج توسط گروهکهای کومله و دموکرات جلوگیری کرد. استقامت و ایثار وی و نیروهای تحت امرش، حزب وابسته دموکرات را بر آن وا داشت که با ارتباط با برخی سران دولت موقت، مرتضی را به تهران باز گردانند. وی به تهران بازگشت اما خیلی زود خود را به شهر بوکان رساند و به مقابله با ضدانقلاب پرداخت. اما این بار دولت موقت فشار خود را به همه پاسداران مستقر در کردستان وارد آورد و تحت عنوان هیأت به اصطلاح حسن نیت، عملاً پاسداران را خلع ید کرد و کردستان را دو دستی به گروهکهای ضد انقلاب سپرد. مرتضی نیز از شهر بوکان به تهران باز گشت.
ج) جهاد درتهران : وی که به ماهیت بنی صدر پی برده بود، مدتی به تهران بازگشت و پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، تلاش وسیعی را در سرکوبی غائله بنی صدر وگروهک منافقین نیز فعالانه شرکت می کند. وی مدتی مسئوول حفاظت زندان اوین بود و همچنین درزمانی که حضرت امام خمینی (ره) در بیمارستان قلب بستری بود، مسئولیت حفاظت بیمارستان را به عهده داشت .
د) جهاد در جبهه های جنوب و غرب : با شروع جنگ بنا به تدبیر فرمانده وقت سپاه تهران، به صورت سازمان کامل یک گردان با آموزش های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز میشوند .
وی پیش از شروع عملیات بیت المقدس، از سوی فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) ؛ همراه با سردار رشید اسلام کاظم رستگار، فرماندهی گردان میثم را به عهده می گیرد. و در آزادی خونین شهر نقش بسزایی ایفا نمود. وی در این عملیّات از ناحیه دست زخمی شده، برای معالجه به تهران بازگشت. ولی مجددا به جبهه بازگشته و به عنوان مسئوول ستاد تیپ سیدالشهدا ، خدمات ارزشمندی را در این تیپ انجام داد و درعملیات های والفجر مقدماتی و والفجر چهار به عنوان مسئوول محور در تیپ سیدالشهدا انجام وظیفه می کند . و حماسه های ماندگاری را همراه دیگر نیروها خلق کرد و در عملیات خیبر اوج ایثار و پایمردی خود را به نمایش گذارد.
ه) جهاد در لبنان : با پیروزی ایران در فتح خرمشهر، دشمنان اسلام برای انتقام جویی از نهضت جهانی اسلام، مردم مسلمان لبنان را مورد تعرض وحشیانه خود قرار می دهند، اینجاست که سپاه محمد (ص) برای دفاع از ملت مظلوم لبنان، راهی آن دیار می گردد. مرتضی نیز با این کاروان همراه می شود. سلمان طرقی در بسیج و آموزش مبارزان لبنانی، فعالیت های چشمگیری از خود نشان می دهد.
و) شهادت : مرتضی سلمان طرقی، پس از مدتها مجاهدت و مبارزه در راه حق و عدالت و نیز مجروحیت ، سرانجام در حین عملیات خیبر که مسئول محور تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) در جزیره مجنون بود ؛ به وسیله گلوله مستقیم تانک در ساعت ۱۱ صبح روز ۷ اسفندماه ۱۳۶۲ درسن۲۷ سالگی به افتخار شهادت نایل آمد. به شهدا پیوست . پیکر پاکش پس از تشیع باشکوه ، در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. و قطعه: ۲۴، ردیف: ۷۵، شماره: ۲۵ مزار ؛ محل زیارت وابستگان وی وعاشقان راه شهدا میشود .
سخن پایانی
انقلاب اسلامی ، مرز جغرافیایی نداشته و هر زمان که اسلام و مسلمین نیاز به یاری داشته باشد و شرایط فراهم باشد ، مدد رسانی جز تکالیف مسلمین می باشد . و روحیات شهید والامقام مرتضی سلمان طرقی با حضور در فراسوی مرزها ، الگوی مناسبی برای علاقمندان به شهدا و تمسک به آنان میباشد.
منابع
- اسدی ؛علیمحمد ، روز نامه جوان ، همرزم شهید مسئول حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشکر ۱۰ سپاه سیدالشهدا (ع) ، ۱۸ آذر ۱۳۹۸
- بامافکن، احمد، همرزم شهید، ۲۶/۱۰/۹۶٫
- پایگاه اطلاع رسانی حوزه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
- پایگاه اطلاع رسانی لشکر ده ، ۲۱ آذر ۱۳۹۹
- پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد ، ۰۲ تير ۱۳۹۸
- خانواده شهید سلمان طرقی ، مصاحبه صورت گرفته طی سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷؛ دفتر حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشکر ۱۰ سپاه سیدالشهدا (ع)
- روایت سردار شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی از سردار شهید مرتضی سلمان طرقی
- سلمان طراقی ، پدر و مادر شهید ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم زهراشفیعی نژاد؛ ۲۴-۱۰-۱۳۹
- سلمان طرقی ؛ اقا رضا ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم مریم سادات حسینی ؛ ۲۷/۰۵/۱۳۹۷
- سلمان طرقی ؛ آقا محمد ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم فاطمه ساجد؛ ۲۰/۱۰/۹۶
- سلیمیان ؛ علی اکبر ؛ همرزم شهید ، ۱۳ ابان ۱۴۰۰
- هاشمی فشارکی ، سید جواد ، طرق جهاد درزندگی شهید طرقی ، ایثار پرس ، ۳۱ تیر ۱۴۰۰
- وحیدزاده، عابدین، همرزم شهید، ۱۶/۱۲/۱۳۹۶٫