در این نوشتار خاطرات دوران حضور شهید مرتضی سلمان طرقی در جبهه های جنوب و غرب وی تبیین شده است و سپس خلاصه زندگی نامه وی بیان شده است .
*
دکتر سیدجواد هاشمی فشارکی
با اغاز جنگ تحمیلی ، عازم جبههای جنگ میشود و همچنین با باز گشت نیروهای مدافع از لبنان و تشکیل تیپ سیدالشهدا، مرتضی به عنوان مسئوول ستاد تیپ منصوب می گردد. و از آن پس، خدمات ارزشمندی را در این تیپ انجام داد .
او درعملیات های والفجر مقدماتی و والفجر چهار به عنوان مسئوول محور در تیپ سیدالشهدا انجام وظیفه می کند . و حماسه های ماندگاری را همراه دیگر نیروها خلق کرد و در عملیات خیبر اوج ایثار و پایمردی خود را به نمایش گذارد.
اعزام به جبهه در آغاز جنگ
“با سلام و درود به شهدای جنگ تحمیلی به خصوص شهید عزیز آقا مرتضی سلمان طرقی که یکی از اسوه های گذشت و شجاعت بود و حالا هم نزد حق تعالی روزی می خورد و ناظر بر اعمال ماست. مرتضی را یک بار در سال ۱۳۵۸ داخل پادگان عشرت آباد که در واحد اطلاعات کار می کرد دیده بودم. بعد از شروع جنگ تحمیلی گردان ما به نام گردان صف یا شش، به فرماندهی علی موحد دانش با سه گروهان که دارای ۲۷۰ نفر پرسنل جنگ دیده بود، تشکیل شد. بچه های گردان صف اغلب در کردستان و مناطق بحران زده بعد از انقلاب مثل غائله خرمشهر، خلق عرب، غائله گنبد و غائله خلق مسلمان تبریز به صورت پراکنده و دسته ای شرکت کرده بودند. با شروع جنگ بنا به تدبیر فرمانده وقت سپاه تهران، به صورت سازمان کامل یک گردان با آموزش های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز شدیم. بنی صدر دستور داده بود از رفتن گردان ها به خرمشهر جلوگیری کنند که ماجرایش در جای خودش بسیار شنیدنی است. ” ( روایت سردار شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی از سردار شهید مرتضی سلمان طرقی)
وی پیش از شروع عملیات بیت المقدس، از سوی فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) ؛ همراه با سردار رشید اسلام کاظم رستگار، فرماندهی گردان میثم را به عهده می گیرد. و در آزادی خونین شهر نقش بسزایی ایفا نمود. وی در این عملیّات از ناحیه دست زخمی شده، برای معالجه به تهران بازگشت.
نبرد در خرمشهر
” بعد از سقوط خرمشهر ما با سلاح به وسیله کشتی اعزام شدیم. چند روز بعد در منطقه بهمنشیر که مقابل پل ارتباطی بین خرمشهر و آبادان بود مستقر شدیم. آقا مرتضی را آنجا دیدم در حالی که اعزامی گردان ما نبود و این نشان دهنده رفتن مرتضی قبل از ما به خرمشهر بود. چند روزی که با هم بودیم بسیار دوستش داشتیم. از آنجایی که برای گردان ما آبی برای شرب در دسترس نبود و به وسیله قایق آب بسیار کمی از آبادان برای مان می آوردند، مرتضی اولین چاه آب را در بین نخل های بهمنشیر زد که برای شستشو و رفع حاجت مناسب بود. صبح یکی از روز ها وقتی من و مرتضی کنار جاده در نوبت شستن ظرف برای صبحانه بودیم، به علت اصابت ترکش خمپاره من مجروح شدم و مرتضی سالم ماند. من به آبادان و سپس ماهشهر و سپس به تهران منتقل شدم و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شدم. از آن زمان دیگر مرتضی را ندیدم تا بعد از عملیات خرمشهر که تیپ محمد رسول الله (ص) به لبنان اعزام شد. مرتضی را آنجا دیدم.” ( روایت سردار شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی از سردار شهید مرتضی سلمان طرقی)
دلیل جبهه رفتن
ما میدانستیم که میخواهد به جبهه برود،یک دفعه میگفت که، رفتیم خانهای را مصادره کردیم، و اموال را صورت برداری کردیم و حالا باید تحویل بدهیم، خانه اموال گران قیمت دارد و خودش برای تحویل اجناس میرفت ولی میدید که طبق لیست که باید تحویل بدهند نداند و این شد که گفت اینجا جای من نیست و به جبهه رفت (سلمان طرقی، فاطمه، خواهر کوچک شهید ، ۲۴/۰۴/۱۳۹۷).
دیدار با شهید
در عملیات خیبر من در مقر تیپ بودم، در آن زمان کسی جز من در آنجا حضور نداشت، شهید سلمانطرقی را تا قبل از عملیات و بعد از عملیات در این مقر میدیدم و در آنجا بسیار با هم صحبت میکردیم، گپ میزدیم، خلاصه بسیار همدیگر را میدیدیم و ایشان در عملیات خیبر شهید شدند (بامافکن، احمد، همرزم شهید، ۲۶/۱۰/۹۶).
خاطره پنجوین
ما وقتی که در منطقه پنجوین عراق وارد ارتفاعات شدیم، خیلی بچهها گرسنه بودند. چیزی برای خوردن نبود. حدود ده دوازده تا کنسرو را با هم قاطی کردیم شد ناهار ما! حالا بین شور و شیرینی همه چی لحظه خداحافظی فرا رسید. مرتضی آخرین نفری بود که سوار تویوتا شد داد زد:حاجی آلطه حلوایت را میخورم. گفتم صبر کنیم ببینم من حلوای تو را میخورم یا تو حلوای من را میخوری! (آلطه، محمد علی، روحانی از اقوام شهید، ۳۰/۳/۹۷) .
همرزمی با شهید چمران
هم زمانی که آقای مهندس چمران آمد با ایشان بودند. در بعضی فیلمها نشان میدهد، فیلمش را محمد آقا برده است وگرنه فیلمش بود. بخوبی نشان میداد با مهندس چمران بودند. روزی که فرودگاه را محاصره کرده بودند اگر مهندس چمران و اینها نبودند فرودگاه را گرفته بودند (رفیعی، داود، اقوام شهید، ۰۴/۰۲/۱۳۹۷).
مسئول عملیات
در اسلامآباد غربی مستقر شده بودیم، پادگان «اللهاکبر» که برای ارتش بود، نیز در آنجا یک سازماندهی مختصری انجام داد. بعد از آنجا حرکت کردیم و به منطقه برای عملیات مسلم بن عقیل (ع)، رفتیم. در این عملیت آقا مرتضی، فرمانده گردان نبودند و بلکه مسئولیت عملیات تیپ سیدالشهدا (ع) را به عهده داشتند (اسدی، علی محمد، همرزم شهید، بی تا).
عملیات والفجر ۱
در تیپ سیدالشهدا، آقا مرتضی مسئول محور بودند، من هم در کنار ایشان بودم و محور ما پیچ انگیزه بود. من در کنار ایشان وردست بودم، هرکاری که داشتند من انجام میدادم. من و شهید طرقی شبانه به سمت منطقه رفیتم، تا به بررسی آنجا بپردازیم و داخل منطقه عملیاتی مابین دوتا نیرو، نیروی خودی و نیروی دشمن، شهید طرقی عملیات را هدایت میکرد، برای ما شب بسیار زیبایی و قشنگی بود، مثل شب چهارشنبهسوری میماند، آتش بود اینها میزدند آنها هم میزدند ما هم تماشا میکردیم (اسماعیلی، اصغر، همرزم شهید، مصاحبه در ۱۷/۰۴/۹۷).
حالا برویم سراغ یک خاطره از شهید سلمان و نحوه آشنایی من و او باهم. میخواهم اولین برخوردم را با سلمان برایتان شرح دهم. ما همدیگر را فقط از طریق شنیدههایمان میشناختیم، ولی صورت همدیگر را هیچ وقت ندیده بودیم من میدانستم سلمان مسئول محور است ولی سلمان نمیدانست من مسئول تطبیقاتیاش هستم. در اینجا مسئول محور بود در عملیات، فرمانده گردان بود. در عملیات والفجر ۱، مسئول محور عملیاتمان سلمان بود. در آن زمان جنگ به این صورت بود که در عملیاتها باید همراه گردان دوتا دیدهبان حتما قرار بگیرد، زیرا که اگر احتیاجی به منوری باشد و در جایی گیر افتادند درخواست گلوله و توپ را آنها انجام دهند، دیدهبان باید در یکجای ثابت قرار بگیرد. در حال حرکت نمیتواند همراه گروه باشند ولی باید قوت قلب گردان باشند. در آن گردان من نیروی دیدهبان خودم بودم. شب هنگام حرکت کردیم. گردان از نقطهی «رهایی» حرکت کرد و باید به سمت جادهی یوبس میآمدیم و آن را رد میکردیم و در ارتفاعات پیچ انگیزه (منطقهای بود در ۵ کیلومتری فکه) را میگرفتیم، من تمام منطقه را میشناختنم. حسن بختیاری ما را برای شناسایی در این منطقه زیاد برده بود، ایشان هم یک اسوهی عجیبی و غریبی بود، ما را آنقدر برای شناسایی برده بود که ما عین کف دست محیط را میشناختم و هیچ شکی در آن نداشتم. سلمان اطلاع نداشت که من ازنظر جغرافیایی از همهی اینها جلوتر بودهام و اطلاعات من از یک فرماندهی لشکر هم شاید بیشتر بود، چونکه دو ماه قبلش در منطقه بودم و او این را نمیدانست. درعملیات، آتش میریختم روی دشمن و با دوربین ۲۴ ساعته گزارش رد میکردم. خودم میرفتم میدیدم و اشراف کاملی به منطقه داشتم، مسئول محور نبودم، ولی ازنظر شناسایی منطقه بسیار، وارد بودم (احمدی، فیروز، همرزم شهید، ۲۸ /۱۱/۱۳۹۶).
عملیات والفجر۴
در عملیات والفجر ۴ ما در گردان قمر بنیهاشم (ع) بودیم. از شهید مرتضی سلمان طرقی و حاج آقا ثمری همراه هم عکس زیاد داریم که در ارتفاعات با حاجآقا ثمری. من مسئول دسته بودم و پنجاهتا نیرو در اختیار داشتم… آقای اسدی به من فرمودند که، یک بخشی از دسته خود را به آنجا بفرست تا بروند سمت دوشکا، زیرا که دوشکا را میزد و ما هم در کانال بودیم تا سرخود را بلند میکردیم میزد. در آن لحظه بود که من دسته را که راه انداختم رفتیم تا دوشکا را خاموش کنیم. زمانی که برگشتم سراغ علیاصغر را بگیرم پیدایش نکردم، لحظه سختی بود و زیر آوار مانده بودند و چند سال بعدش جنازهاش بیرون آمد (اسدی، علی محمد، همرزم شهید، بی تا).
آخرین دیدار در طلاییه
آخرین دیدار ما در طلاییه، خیبر بود ولی باز در لشکر ۲۷ حضرت رسول آخرین دیدار ما شد. ایشان را با ویژگی خاص خودش به یاد دارم، ایشان از جمله کسانی است که همیشه در خاطر من باقی میماند من از ایشان بسیار خاطره دارم (اسماعیلی، اصغر، همرزم شهید، مصاحبه در ۱۷/۰۴/۹۷).
آشنایی در تیپ
آقای رستگار من را به عنوان معاون تیپ ۱۱۰ سیدالشهدا معرفی کرد و من فعالیتم را در تیپ سیدالشهدا شروع کردم، در آنجا بود که با شهید سلمان طرقی آشنا شدم. در آن سالها من جوانی ۲۶ ساله بودم و در میان آن جمع من از همه بزرگتر بودم. من با یک اخلاق لوتیمنش بزرگ شده بودم و سلمان طرقی هم یک بچه خیلی مشتی بود، با معرف بود اما خیلی قیافه جدی داشت، قلبش صاف و بیریا بود، در آنجا بود که با هم آشنا شدیم. (فرخزاد مهربانی، داوود، همرزم شهید، ۹ /۱۰/ ۱۳۹۶)
نیروی عملیات
آقای سلمان طرقی جزء نیروهای عملیات بودند، ایشان در زمان عملیات مسئولیت محور را به عهده داشتند، ایشان نیرویی بودند که دائما سمتشان عوض میشد و بیشتر در راس فرماندهی قرار داشتند. در عملیات مقدماتی در تپه رملهای مرزی معروف به پاسگاههای مرزی روشهیده قرار بر انجام بود. آقای مرتضی طرقی و اصغر شمس برای ماموریت و بازرسی به منطقه رفته بودند؛ باید خط شکنی میکردند. عملیات بسیار حساس بود از این جهت بچهها باید با تاکتیک اطلاعات و رزمی جلو میرفتند (فرخزاد مهربانی، داوود، همرزم شهید، ۹ /۱۰/ ۱۳۹۶).
نامه از جبهه
املایش اصلا خوب نبود. نامههایی که مینوشت پر از غلط بود. بعد هم هی خط میزد اشتباهاتش را. همه را خط میزد. آن قدر نامههایش خط خطی بود. همیشه هم تذکر میداد که بچهها را مواظب باشید و این کار را بکنید و آن کار را نکنید.. حاج آقا را این جوری کن. به حاج آقا این را بگو و… همیشه سفارش میکرد. بیشتر نامهاش سفارش بود
همراهی با شهید چمران و درو گندم
با چمران و هشت نفر نیروی خودشان، جمعاً نُه نفر بودند که تا صبح توی پادگان جنگیدن و صبح نیرو از راه میرسد، ، جای دیگری هم هست که ما از آن فیلم داشتیم، در یک جا با نیروهایشان داشتند گندم درو میکردند که چمران هم میآید و مرتضی به استقبالش میرود (سلمان طرقی، رضا، برادر شهید، ۷/۰۵/۱۳۹۷).
خاطره خرمشهر
یک خاطره خودش برایم تعریف کرد. میگفت: درگیری خانه به خانه بود من از توی خرپشته یکی از خانههایی که مشرف به عراقیها بود، تکتیرانداز عراقیها را میزدم، بعد فهمیدند از کجا دارد شلیک میشود، خانه را بستند به آرپیجی، من دیدم وضع ناجور است، دارند میکوبند، رفتم پایین گوشه پذیرایی این خانه ایستادم تمام این خانه خراب شد من آن گوشه سالم بودم، که توی آن شرایط من آمدم بیرون بعد آمد تهران که خرمشهر سقوط کرد (سلمان طرقی، رضا، برادر شهید، ۷/۰۵/۱۳۹۷).
آشنایی پسرخاله
مرتضی پسر خاله خانم من هستند. برای همین با هم روابط خانوادگی و رفت وآمد داشتیم. زمانی که به لشکر سید الشهدا (که قبلش تیپ بود) رفتم. ایشان مسئول محور بود. من ملبس و روحانی هستم و آنجا مسئول کارهای فرهنگی لشکر با شهید رستگار بودیم. ما در خرمشهر با هم بودیم. قبل از اینکه خرمشهر آزاد شود، میرفتند آبادان، وارد خرمشهر میشدند و برمیگشتند. آن زمان که آبادان محاصره بود میرفتیم خرمشهر و میآمدیم و یک بار هم من و ایشان با مجموعه نیروهای شهید چمران بودیم (آلطه، محمد علی، روحانی از اقوام شهید، ۳۰/۳/۹۷).
آشنایی درمنطقه
در عملیات فتحالمبین۱ (عملیات فکه) شکست خورده بودیم، در آنجا بود که من با آقای طرقی آشنا شدم. آشنایی به این صورت بود که، بعد از آن که در عملیات فتحالمبین۱ (عملیات فکه) شکست بچهها از یک جبهه دیگر، به اینجا آمدند. آنها از مکانی به نام چمهندی معبر باز کردند و حمله کردند، درواقع آن قسمت دست تیپ سیدالشهدا (ع) بود که در حال حاضر لشکر به حساب میآید. در آن روز من به عنوان کسی که قرار است پاتک عراق را پاسخگو باشیم، به آنجا رفتم. این بود باب آشنایی من با آقای طرقی (ابوالحبیب، سید علی، همرزم شهید، مصاحبهکننده خانم زکیزاده، ۲۲/۸/۱۳۹۸).
از دوکوهه تا پیرانشهر
تمام تجهیزات ما دوکوهه بود. یک ستون آنجا را افتاد و اولین ستون بود.ایفا بیاوریم، اتوبوس بیاوریم، همهی اینها از کوه دشت، نمیشد که یک منطقهی بستهای است. شما نمیتوانید سرستون را ازآنجا شروع کنید. خیلی چیزهای اولیهی ما، عقبهی ما توی دوکوهه بود. ما ازآنجا شروع کردهایم یعنی اولین ستون از خود دوکوهه شروع شد تا برسیم به خود کوه دشت، یک روز طول کشید. همهی لشکر باهم رسیدیم. قبلیها که رسیده بودند. ماها هم که به محوریت حاجاحمد متوسلیان و سلمانطرقی رسیدیم. پادگان پیرانشهر (احمدی، فیروز، همرزم شهید، ۲۸ /۱۱/۱۳۹۶).
چکیده زندگی نامه شهید مرتضی سلمان طرقی
مرتضی در ششم تیرماه سال ۱۳۳۵ در خانواده ای متدین و زحمتکش در تهران به دنیا آمد. موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته ریاضی شد و در فرصتی که تا زمان اعزام به سربازی داشت، دیپلم نقشه کشی ساختمان را نیز با نمره عالی کسب کرد. اقا غلام پدرش که اصالتا اهل طرق کاشان بود ، همواره مشوق فرزند بود . مرتضی از نوجوانی، نسبت به انجام واجبات دینی عشق و علاقه خاصی نشان می داد، از این رو، دوران بلوغ و جوانی را در دوران فاسد رژیم شاه، با پاکدامنی و تقوا سپری کرد و همسالان خود را نیز در جهت رعایت تقوا راهنمایی می نمود.
طرق جهاد سلمان وار در زندگی مرتضی سلمان طرقی : در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در می آید . هنگام شروع غائله کردستان، عازم آنجا میشود ؛ با شروع جنگ تحمیلی ؛ راهی جبهه های جنوب ؛ با غائله منافقین عازم تهران ؛ با تجاوز اسراییل جنایتکار، عازم لبنان ، با فرمان امام عازم جبهه های ایران می شود، در این راه مجروح میشود ولی باز به جبهه ها باز می گردد و عاقبت نیز جان خود را تقدیم انقلاب می نماید.
الف) جهاد با طاغوت : به خاطر راستی و رعایت تقوا درجوانی ، چندین بار مورد ضرب و شتم مأموران رژیم ستم شاهی قرار گرفت. ولی وی همچنان به روشنگری سربازان پادگان پرداخت. ایشان پس از فرمان امام به سربازان مبنی بر ترک پادگانها، از پادگان فرار کرد و به تهران بازگشت و حضوری فعال در وقایع آن دوران پیروزی انقلاب داشت.
ب) جهاد در کردستان : پس از شروع غائله کردستان، تاب ماندن در محیطی آرام و بی سرو صدا در تهران را در خود ندید، از این رو، با نیروهای تحت امر خود، راهی سنندج شد و در آنجا به مقابله با عناصر ضد انقلاب پرداخت. او با پایمردی و رشادت از اشغال فرودگاه سنندج توسط گروهکهای کومله و دموکرات جلوگیری کرد. استقامت و ایثار وی و نیروهای تحت امرش، حزب وابسته دموکرات را بر آن وا داشت که با ارتباط با برخی سران دولت موقت، مرتضی را به تهران باز گردانند. وی به تهران بازگشت اما خیلی زود خود را به شهر بوکان رساند و به مقابله با ضدانقلاب پرداخت. اما این بار دولت موقت فشار خود را به همه پاسداران مستقر در کردستان وارد آورد و تحت عنوان هیأت به اصطلاح حسن نیت، عملاً پاسداران را خلع ید کرد و کردستان را دو دستی به گروهکهای ضد انقلاب سپرد. مرتضی نیز از شهر بوکان به تهران باز گشت.
ج) جهاد درتهران : وی که به ماهیت بنی صدر پی برده بود، مدتی به تهران بازگشت و پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، تلاش وسیعی را در سرکوبی غائله بنی صدر وگروهک منافقین نیز فعالانه شرکت می کند. وی مدتی مسئوول حفاظت زندان اوین بود و همچنین درزمانی که حضرت امام خمینی (ره) در بیمارستان قلب بستری بود، مسئولیت حفاظت بیمارستان را به عهده داشت .
د) جهاد در جبهه های جنوب و غرب : با شروع جنگ بنا به تدبیر فرمانده وقت سپاه تهران، به صورت سازمان کامل یک گردان با آموزش های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز میشوند .
وی پیش از شروع عملیات بیت المقدس، از سوی فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) ؛ همراه با سردار رشید اسلام کاظم رستگار، فرماندهی گردان میثم را به عهده می گیرد. و در آزادی خونین شهر نقش بسزایی ایفا نمود. وی در این عملیّات از ناحیه دست زخمی شده، برای معالجه به تهران بازگشت. ولی مجددا به جبهه بازگشته و به عنوان مسئوول ستاد تیپ سیدالشهدا ، خدمات ارزشمندی را در این تیپ انجام داد و درعملیات های والفجر مقدماتی و والفجر چهار به عنوان مسئوول محور در تیپ سیدالشهدا انجام وظیفه می کند . و حماسه های ماندگاری را همراه دیگر نیروها خلق کرد و در عملیات خیبر اوج ایثار و پایمردی خود را به نمایش گذارد.
ه) جهاد در لبنان : با پیروزی ایران در فتح خرمشهر، دشمنان اسلام برای انتقام جویی از نهضت جهانی اسلام، مردم مسلمان لبنان را مورد تعرض وحشیانه خود قرار می دهند، اینجاست که سپاه محمد (ص) برای دفاع از ملت مظلوم لبنان، راهی آن دیار می گردد. مرتضی نیز با این کاروان همراه می شود. سلمان طرقی در بسیج و آموزش مبارزان لبنانی، فعالیت های چشمگیری از خود نشان می دهد.
و) شهادت : مرتضی سلمان طرقی، پس از مدتها مجاهدت و مبارزه در راه حق و عدالت، سرانجام در حین عملیات خیبر که مسئول محور تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) در جزیره مجنون بود ؛ به وسیله گلوله مستقیم تانک در ساعت ۱۱ صبح روز ۷ اسفندماه ۱۳۶۲ درسن۲۷ سالگی به افتخار شهادت نایل آمد. به شهدا پیوست . پیکر پاکش پس از تشیع باشکوه ، در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. و قطعه: ۲۴، ردیف: ۷۵، شماره: ۲۵ مزار ؛ محل زیارت وابستگان وی وعاشقان راه شهدا میشود .
سخن پایانی
دوران مجاهدت شهید والامقام مرتضی سلمان طرقی در جبهه های جنوب و غرب و نیز عرصه های دفاع از انقلاب اسلامی وی، الگوی مناسبی برای علاقمندان به شهدا و تمسک به آنان میباشد.
منابع
- ابوالحبیب، سید علی، همرزم شهید، مصاحبهکننده خانم زکیزاده، ۲۲/۸/۱۳۹۸
- احمدی، فیروز، همرزم شهید، ۲۸ /۱۱/۱۳۹۶
- اسدی ؛علیمحمد ، روز نامه جوان ، همرزم شهید مسئول حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشکر ۱۰ سپاه سیدالشهدا (ع) ، ۱۸ آذر ۱۳۹۸
- اسماعیلی، اصغر، همرزم شهید، مصاحبه در ۱۷/۰۴/۹۷
- آلطه، محمد علی، روحانی از اقوام شهید، ۳۰/۳/۹۷
- پایگاه اطلاع رسانی حوزه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
- پایگاه اطلاع رسانی لشکر ده ، ۲۱ آذر ۱۳۹۹
- پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد ، ۰۲ تير ۱۳۹۸
- خانواده شهید سلمان طرقی ، مصاحبه صورت گرفته طی سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷؛ دفتر حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشکر ۱۰ سپاه سیدالشهدا (ع)
- رفیعی، داود، اقوام شهید، ۰۴/۰۲/۱۳۹۷.
- سلمان طرقی ؛ اقا رضا ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم مریم سادات حسینی ؛ ۲۷/۰۵/۱۳۹۷
- سلمان طرقی ؛ آقا محمد ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم فاطمه ساجد؛ ۲۰/۱۰/۹۶
- سلمان طرقی ؛ خانم افتخار ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم لیلا رستم خانی؛ ۲۵/۱۰/۹۶
- سلمان طرقی ؛ خانم فاطمه ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم حمیده غفاری؛۲۴/۰۴/۱۳۹۷
- غلامی حاج احمد ؛ روایت سردار شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی از سردار شهید مرتضی سلمان طرقی
- فرخزاد مهربانی، داوود، همرزم شهید، ۹ /۱۰/ ۱۳۹۶٫
- هاشمی فشارکی ، سید جواد ، طرق جهاد درزندگی شهید طرقی ، ایثار پرس ، ۳۱ تیر ۱۴۰۰