در این نوشتار زندگی نامه شهيد مرتضي خانجاني تبیین شده و وصیت نامه وی ارایه شده است . مراسم یادواره شهدای گردان کمیل ، با گرامی داشت فرمانده گردان کمیل اشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ، شهید مرتضی خانجانی در شامگاه روز جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ در مسجد انصارالحسین ملایر ، توسط پایگاه مقاومت شهید بهشتی برگزار گردید .
دکتر سید جواد هاشمی فشارکی
زندگی نامه شهيد مرتضي خانجاني
شهید مرتضی خانجانی، در اول دی ماه سال ۱۳۴۵ در شهرستان ملایر ؛ درخانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش مراد علی و مرادش معصومه نام داشت . وی تحصیلاتش را تا دیپلم به پایان رسانید. در ۱۹ سالگی در سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد . وی به عشق خدمت به حفظ نظام ؛ عضو سپاه پاسداران شد و سپس در جبهه حضور یافت. به لحاظ توانمندی و رشادتهایی که داشت ، در نوجوانی فرماندهی گردان کمیل لشگر ۲۷ محمدرسول الله(ص) به وی سپرده شد .
او دارای روح بلند انسانی وایمانی داشت و عاشق برای رسیدن به معبودش بود مناجات نامه های عاشقانه اش برای معبود نشانه ی این روح بلند است
در پنجم مرداد ماه سال ۱۳۶۷ در پاسگاه زید غرب خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر وصورت به شهادت رسید. پیکر خونی وی ؛ پس از تشییع باشکوه در گلزار شهدای بهشت هاجر ملایر به خاک سپرده شد و مزار وی زیارت گاه عاشقان و رهپویان راه شهدا گردیده است .
وصيت نامه شهيد مرتضي خانجاني
بسمه تعالی
«هم اکنون که اين قلم سياه را بدست گرفته و بر روى برگه سفيد و بىآب و رنگ مىنويسم شب چهارشنبه ۲۸/۴/۶۷ مىباشد. عددهاى نگاشته شده در تاريخ گوياى شرايط سخت اين برهه براى هر خواننده اين نوشتار مىباشد.
غم و اندوه هجر ياران، مظلوميت حزبا… و امام، سقوط افکار چندين و چند ساله بچه بسيجىهاى نشسته بر بال ملائک، آن عارفان الهى و سالکان طريقت و عشق، همه و همه دردهاى بىدرمان ساعتها و لحظههاى روزهاى تلخ ترک جبهه است که در واقع بايد گفت روزهاى سخت بدرود گفتن ارزشهاى نهفته در جبهه و جنگ. در اين حال و هوا مبادرت به نوشتن وصيتنامه نمودم، کارى که چند سال در جنگ بودم اما هرگاه که خواستم وصيتنامه بنويسم ارادهام يارى ننموده احساس مىنمايم هنوز هم وصول به توفيق شهادت ممکن است.
در اين لحظات با تمام وجود از خداوند طلب شهادت را مىنمايم چرا که به خداوندى خدا دگر تاب تحمل فراق را ندارم و مرا توان زيست در اين جامعه و دنياى زشت نمىباشد. خدايا به آن بدنهاى قطعهقطعه شده و عشقآلود حسين و ديگر شهدا قسم مىدهم تو را نگذار شاهد نامردىها و خيانتها و در کنارش دلسوختگى باشم. پروردگارا چندين سال به عشق وصال و لقاء تو در مصاف با دشمن بودم، بدن خود را آماج تير و ترکشهاى دشمنان تو قرار دادم تا شايد روزى خود را در جوار رسولا… و ائمه اطهار ببينم، محبوبا اگر مرا از اين فيض عظيم محروم گردانى چگونه به عدالتت شک نکنم!
خدايا گفتههايم نزديک به کفر گشته اما تو مىدانى و خود مىدانم که جز تو را طلب نمىکنم.
دوستان و رفقا، اى عزيزان همسنگر که اين وصيتنامه را قرائت مىنمائيد، شما را توصيه مىنمايم به حمايت و پيروى از پير جماران، او را دريابيد، نگذاريد تاريخ تکرار شود. اما شما اى عزيزان هوشيار باشيد و صحنههاى سوختن به دور شمع ولايت را تکرار کنيد و بدانيد که اگر براى خدا جنگيدهايد هم اکنون نيز براى خدا تحمل کنيد و پيرو پير جماران باشيد. و بدانيد که اگر به آن نتيجه مطلوب در جنگ نرسيديم نبايد از حفظ انقلاب غافل باشيم و خداى نخواسته راه پيموده طى چند سال انقلاب را به يکباره برگرديم و موجبات دفن اسلام را فراهم آوريم.
پدر و مادر عزيزم، همسرم، خواهرم و برادرم، فرزندم، هشيار باشيد. شيطان وسوسه ها دارد، دشمنان و منافقان و راحت طلبان زخم زبان مي زنند، تحمل کنيد، همچون زينب و علي و فاطمه و محمد و حسن و زين العابدين و سالار شهيدان کربلا. اين چند روزه زندگي با همه سختي و مشکلات دردآورش اتمام خواهد يافت و بالاخره روز حسابرسي و برقراري عدالت خواهد رسيد، نکند خدا نکرده عملي مرتکب شويد که موجبات رنجش روح شهدا شود.
با شمايم اي دوستان و اقوام با وفا! بشنويد اما تو را به مظلوميت امام عمل کنيد.
در آخر، از تمامى کسانى که از بنده رنجشى داشتهاند، طلب عفو مىنمايم و از کليه کسانى که ادعاى دوستى با من را دارند تقاضامندم خانواده شهدا را فراموش نکنند.
والسلام عليکم ورحمةالله و برکاته
پادگان دوکوهه – انديمشک
۲۸/۴/۶۷- ساعت ۹٫۵ شب»
سخن پایانی
فردای تحمیل وپذیرش قطعنامه ۵۹۸ ونوشاندن جام زهر به امام بصیر جامعه ، شهید مرتضی خانجانی با این بغض در گلو وجاری شدن در وصیت خویش خطاب به یک عده واده سیاسی غربگدا و نامردهای سیاسی و برخی از فرماندهان جنگ نوشت “دیگر نمی توانم شاهد نامردی ها و خیانت ها باشم” و یک هفته پس از نوشتن این دردنامه با اصابت ترکش به گلویش به شهادت رسید و از زندان دنیا رها و آسمانی شد ونامردانی که قریب چهار دهه بر دولت و مجلس و دبیری مجمع نظام و…. سو عملکرد داشته و غربگدا بودند ؛ را به چشم ظاهر ندید . ولی جاماندگان از کاروان شهدا ، خون دلها خوردند ، تا اینکه درگام دوم انقلاب ، پلشتی ها از نظام مقدس برآمده خون شهدا زدوده شوند .