«برادر من تو جنگ کشته شده و مادرم به من گفته که از جنگ برنگرد مگر اینکه ۱۰ نفر از ایرانیها را به انتقام برادرت بکشی.»
به گزارش خبرگزاری ایثار، حجتالاسلام نریموسی یکی از اسرای هشت سال جنگ تحمیلی است که نزدیک به ۹ سال در بند زندانهای صدام بوده است.
این روحانی آزاده تیر ماه سال ۶۱ در عملیات «رمضان» در زاویه کوشک مقابل سنگرهای مثلثی عراقیها اسیر شد. او در خاطرهای روایت میکند: «من در اولین عملیات برون مرزی یعنی «عملیات رمضان» سال ۱۳۶۱ اسیر شدم و دیگر همرزمانم جوان و کم سن و سال بودیم یکی از عراقیها آمد به اسارت گاه و گفت من این اسیر را میخواهم؛ دلیل خواسته این عراقی را فرماندهاش جویا شد که پاسخ داد: «برادر من تو جنگ کشته شده و مادرم به من گفته که از جنگ برنگرد مگر اینکه ۱۰ نفر از ایرانیها را به انتقام برادرت بکشی.» فرمانده اجازه صادر کرد.
من و چند نفر از اسرا را به کنار خاکریز برد و از ما سوال کرد که اینجا عراق است یا ایران؟ پاسخ دادم: «نمیدانم.» شما متجاوز هستید یا ما؟ جواب دادم: «نمیدانم»، شما کافر هستید یا ما؟ گفتم: «نمیدانم»، شما مسلمان هستید یا ما؟ باز هم گفتم: «نمیدانم» عراقیها تحت تأثیر تبلیغات جنگ بودند و این جواب دادن «نمیدانم» یک تاکتیکی بود که آن حساسیت را از بین ببرد چون نوک اسلحهاش را روی سینه من قرار داده بود و منتظر بهانهای بود که شلیک کند. افسر عراقی گفت: «من میدانم که شما کافر مجوس (آتش پرست) هستید و ما مسلمان هستیم.» قرآن را از جیبش درآورد و گفت: «این کتاب به زبان عربی، پیامبر عرب و سرزمین عربی نازل شده و به همین دلیل ما مسلمان هستیم و شما کافرید.» گفتم که این قرآن کتاب ما نیز هست اما سرباز عراقی گفت: «نه کتاب شما آتش پرستی و مجوسیَت است شما حتی نمیدانید این کتاب چیست، به چه زبانی است و از محتوای آن نیز سر در نمیآورید.» در پاسخ به این جمله سرباز عراقی چنین گفتم که ما این کتاب را میخوانیم و از همه جزئیات آن مطلع هستیم.
آن افسر گفت: «اگر راست میگویی بیا بخوان. قرآن را باز کرد و به من داد و من آیهای از سوره مبارکه یاسین خواندم: «وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلًّا کَثِیرًا أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ» و من بر روی این آیه تاکید و ترجمه این آیه را برای او بیان کردم: «شیطان از شما انسانهای بسیاری را گمراه کرده است» سرباز عراقی متوجه اشتباه خود شد و فهمید که شیطان باعث گمراهی خودش شده است و کتاب را بست و نگاهی با تأمل به ما کرد و گفت: «خداوند، پیامبر و قرآن کمک کردند و تو را از دست من نجات دادند. برو و شاکر باش.»
انتهای پیام/