✅ زندگینامه جهادگرشهید یحیی نادر زاده به قلم راوی خراسان شمالی برادر عیسی آگاهی : در یکی از روزهای زیبای سال ۱۳۱۵ در هوای پاک و کوهستانی روستای رزمغان از توابع شهرستان شیروان چشم به جهان گشود و دوران کودکی را در دامان طبیعت روستا، با عصاره عشق و ایمان پرورده شد. ۱۲سال بیشتر نداشت […]
✅ زندگینامه جهادگرشهید یحیی نادر زاده به قلم راوی خراسان شمالی برادر عیسی آگاهی :
در یکی از روزهای زیبای سال ۱۳۱۵ در هوای پاک و کوهستانی روستای رزمغان از توابع شهرستان شیروان چشم به جهان گشود و دوران کودکی را در دامان طبیعت روستا، با عصاره عشق و ایمان پرورده شد.
۱۲سال بیشتر نداشت که پدر ومادرش را از دست داد و از همان زمان با دسترنج خویش و یاری خداوند، زندگی کرد و به همین دلیل از تحصیل و کسب سواد باز ماند. ۱۸ سال بیشتر نداشت که کار در اداره راه و ترابری شهرستان بجنورد را آغاز کرد و در جاده سازی محور شیروان- بجنورد، مشغول به کار شد. او زمانی که دراین محور و در روستای سیساب کار می کرد، با دختری روستایی آشنا می شود و با او ازدواج می کند. یحیی پس از ازدواج به خدمت سربازی احضار شد و پس از دوسال خدمت سربازی، دوباره کار خود را در اداره راه و ترابری از سر گرفت. او در این مدت کار با دستگاه بلدوزر را فرا گرفت و به عنوان راننده ای خبره تلاش و فعالیت نمود.
یحیی پس از سالها دوری از زادگاهش (( روستای رزمغان)) ، پس از ازدواج و تشکیل خانواده، دوباره به این روستا باز گشت. او درمیان اهالی روستا،به جهت معنویتی که در اخلاق داشت، همواره مورد احترام بود و از او به عنوان مردی روحانی و با ایمان یاد می کردند. با وقوع انقلاب و آغاز فصلی نوین در تاریخ ایران زمین، او نیز با سایر اقشار مردم وارد مبارزات انقلابی در شهر شیروان شد.
پس از پیروزی انقلاب، از آنجا که دوستدار واقعی امام خمینی (ره) بود، برای ادامه خدمت به انقلاب و میهن وارد نهاد مقدس جهاد سازندگی شهرستان بجنورد شد و فعالیتهای عمرانی خود را در روستاهای محروم شهرستان رازو جرگلان آغاز نمود. او هر بار که بر روی بلدوزر می نشست، انگار تمام قوای وجودش را بر دستگاه می نشاند و با همه ی وجود لحظه ای از تلاش باز نمی ایستاد.
یحیی مرد غیرت و ایستادگی بود و زمانی که دید همجه های دشمن بعثی بر روی خاک ایران زمین می بارد، او نیز به مانند دلیر مردان ایران زمین، به ندای رهبر و مرادش لبیک گفت و راهی جبهه های حق علیه باطل شد.
شجاعت و ایستادگی او در لحظه های نبرد به حدی بود که زیر باران گلوله های دشمن از حرکت باز نمی ایستاد تا اینکه در جریان عملیات والفجر ۸ ،زمانی که زیر باران بمب خمپاره های دشمن مشغول احداث خاکریزبود، خمپاره ای ازسوی دشمن بلدوزرش را هدف گرفت و اسطوره وار از میان خاک های افراشته به دستان خویش، به سوی افلاک پر گشود تا با شهادت خود، آموزگار درس ایمان شهامت باشد.
روحش شاد و یادش گرامی