حميدرضا پرتو سعد ،  پرتوی از سعد دفاع مقدس
حميدرضا پرتو سعد ،  پرتوی از سعد دفاع مقدس

در این نوشتارزندگی نامه بسیجی نوجوان رشید دفاع مقدس شهید حميدرضا پرتوسعد ( فرزند و برادر دو رزمنده دفاع مقدس ) تبیین شده است .

*

ویرایش و بازنگارش: دکتر سید جواد هاشمی فشارکی

 بسم الله الرحمن الرحيم

نورانقلاب اسلامی و شمیم دفاع مقدس ازنوجوانان وطن ، مردانی سرو قامت ساخت ، بگونه ای که عاشق جهاد و رزم شدند و بی باکانه جان خود را تقدیم انقلاب نمودند . واینک حضورآنان را نه فقط در گلستان شهدا كه در جاي جاي خاك گلگون وطن مي توان حس كرد. یکی از اینان حميدرضا پرتو سعد می باشد ، که درس را رها کرد و …..

 

تولد و خردسالی

  • نوزادی که در ۲۲ فروردین سال ۱۳۴۷ در تهران ديده به جهان گشود، نامش را حمید رضا نهادند .
  • پدرش حاج آقا مصطفی پرتوسعد از مردان مومن پیش از انقلاب بود .
  • حميدرضا چهارمين پسرو پنجمين فرزند خانواده بود .
  • حمید رضا از كودكي چهره اي خندان ، ذكاوت و هوشي سرشار داشت .تحرك و كنجكاوي و اشتياق بسياري براي كسب اطلاعات ،اورا در رده ي شاگردان ممتاز دبستان مفيد قرار داد.
  • او مراحل تحصيلي را با موفقيت پشت سرگذارد و وارد هنرستان صنعتي شهيد بهشتي گرديد . وی تاحدودی كمتر در جمع خانواده حضور مي يافت و به تنهايي تمايل داشت.
  • محيط خانواده ي مذهبي او زمينه مساعدي براي رشد و تعالي اش بود.خداوند مقدر فرموده بود ، كه در دل اين كانون گرم و صميمي پرورانده شود ، تا روزي در ركاب رهبرش دلاورانه با خصم در افتد، به ارزویش رسیده و عاقبت خود نيز خون سرخش را به پاي نهال مكتب ريزد.

 

بسیجی شهر

 

  • بعداز پیروزی انقلاب اسلامی ،تلاشش در راستاي خدمت به اسلام افزون گشت.
  • حميدرضا با شروع جنگ تحمیلی لباس مقدس بسيجي برتن کرده و به خدمت در بسيج مقاومت مسجد مهدي (عج) پرداخت. وبا دقت اخبار جبهه ها را دنبال میکرد.
  • شوقش براي حضور در ميادين رزم با متجاوزان ؛ آنچنان شعله ور شد، كه پيش از احراز سن قانوني عليرغم تمام توصيه ها نتوانست تا رسيدن به حد نصاب سني منتظر بماند.
  • وبلاخره در پانزده سالگي ؛هنگامی وارد هنرستان شد، لباس رزم با بعثي هاي متجاوز پوشید و مشتاقانه آماده اعزام جبهه ها شد.

دانش آموز رزمنده بسیجی

  • حمید رضا با تغيير تاريخ تولد وافزایش آن و گرفتن اجازه كتبي از والدين ،عاقبت در سال ۶۲ عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد.شوق اوتا به آنجا بود كه حتي نتوانست تا پايان دوره ي آموزشي پادگان امام حسين (ع)منتظر بماند وپس از طي دوره ي آموزشي تخصصي بدون گذراندن دوره تكميلي از يارانش جدا شد وبه لشکر پرافتخار محمد رسول الله (ص) پيوست.
  • وی در عمليات والفجر ۴ شركت داشت و شاهد شهادت جمعي از يارانش بود.بعدازشش ماه براي ادامه ي تحصیل به تهران بازگشت.
  • حمید رضا بار ديگر در سال ۶۳ عازم جبهه شد و این بار به لشکر سيد الشهداء (ص) اعزام شد و به فعاليت پرداخت.
  • در اسفند ماه۶۴ درعملیات والفجر هشت شرکت داشت و پس از فتح شكوهمند شهرفاو توسط ،در اثر موج انفجار از ناحيه دو گوش مجروح گرديد.او را در يكي از بيمارستانهاي شيراز بستري نمودند.
  • ديگر بار در ديماه ۶۵ رزمنده گردان ميثم از لشگر محمدرسول الله (ص) شد و در عملیات كربلاي ۵ از ناحيه چشم ،دست و پا مجروح گشت و مدتي بيهوش ماند.يارانش گمان بر شهادت او بردند. و عاقبت يكي از همرزمانش كه او خود نيز اكنون به خيلي شهدا پيوسته ،وي را تا خاكريز اول به عقب آورد.حميدرضا اين بار در بيمارستان امام رضا (ع) در خراسان بستري شد و بعد از مداوا به تهران بازگشت.
  • بعد از مجروحيت حميدرضا در كربلاي ۵ رخسار و چهره او جلوه و درخششي ديگر داشت .بسيار متين و آرام و كم حرف بود. پاسخ هر سئوالي را به آرامي و ملايمت مي گفت.
  • او دیگر امورش را با دست مجروح و پاي لنگان انجام ميداد . حال وهواي خاصي كه در رفتار و حركات حميدرضا مشهود بود . دیگر از دنیا کاملا دل کنده بود و گويي دارد خودش را برای سفری متفاوت مهیا می کند . گویا خبر از سفر آخرش مي داد .
  • روزي كه بخيه ها را از پاي مجروح حميدرضا كشيدند او دیگر تاب ماندن نداشت. گويي بخيه ها همچون زنجيري بر پاي او بودند كه از رفتن بازش مي داشتند.و اینک دیگردرپوست خود نمی گنجید و آماده پرواز شده بود ودرست فرداي آنروزعجولانه عازم جبهه شد.
  • حميدرضا كه شجاعت و بي باكي او زبان زد هم رزمانش بود به عنوان معاون گروه پيك ويژه در گردان شهادت از لشگر محمدرسول الله (ص) حاضر شد و در عمليات كربلاي ۸ پاي در ركاب نبرد گذاشت .
  • برای وی خدمت در جبهه مهم بود وبرایش نوع فعالیت تفاوت نمی کرد . وباعنوان های تبلیغات،امدادگر،تیربارچی وپیک انجام وظیفه کرد .

 

جامه شهادت

  • حميدرضا در عمليات كربلاي ۸ در منطقه کانال ماهی شلمچه ابتدا زخمي مي شود.ولی حاضر نشد به عقب بازگردد ، خودش زخمش را مي بندد و سپس به پيشروي ادامه مي دهد.بعد از آنكه تعدادي از دشمنان بعثی را ازمیدان بدر میکند،خود نيز از قفس خاكي تن آزادي مي شود و به آسمان آبي و پاك پر مي كشد.
  • پيكر پاك اين لاله نازنين ،۸ روز زیر آسمان گلوله هاي بعثيان در كربلاي شلمچه بر زمين مي ماند .وبلاخره موفق شدند و پيكر پاره پاره اش را كه به شهر مي آورند از صورتش بجز استخواني نمانده و دردپايش قطع شده بود.
  • شايد اگر كارت جنگي حميدرضا از لباسش به دست نمي آمد ، او نيز امروز شهيدي گمنام بود ،اگرچه در حيات دنيايي اش آنقدر کارها و فعاليتهايش را پنهان مي ساخت كه در حقيقت مي توان گفت وی رزمنده ای گمنام بود.
  • او به راستي از شهادت خويش آگاه بود چرا كه پيش از آخرين عمليات از طريق صدايش كه روي نوار آمده ،وصيت و پيامش را بیان نموده است.
  • او در كلام آخرش از همه حلاليت طلبيده ،رفتن به جبهه را تكليف دانسته و شهادت را اجراي عظيم در برابر جهاد شمرده است.
  • پيروي از خط رهبري و اطاعت از امام بزرگوار را خواسته و از پروردگار براي حضرتش عمر طولاني و صحت كامل مسئلت كرده است.مقام والاي پدر و مادر را متذكر شده و از خانواده خود تقاضاي صبر و بردباري كرده است.

 

منزلگاه ابدی و مزار دائمی

شهید حميدرضا پرتوسعد در تاریخ  ۳۱ فروردین ۱۳۶۶ پس از تشییع با شکوه ، درگلستان شهدای بهشت زهرا (س)  قطعه ۲۸ ردیف۱۰۳شماره ۵ ارام گرفته و جاودانه شده و مزارش نیزمحل زیارت نزدیکان وعاشقان گردید .

دیدار پدر

حاج اقا مصطفی پرتوسعد ، درحالیکه یک فرزندش را تقدیم انقلاب اسلامی کرده و دو فرزند دیگرش نیز ( آقا علیرضا  وعباس اقا ) رزمنده بودند ، خود ایشان نیز رزمنده دفاع مقدس بودند و دومرتبه به مناطق جنگی جنوب اعزام شده و به تعمیرات ماشینهای سنگین جبهه ها پرداخته بودند .

پس ازسالها دوری پدراز فراغ پسرشهیدش ، درتاریخ اول اسفند ۱۳۹۹ وی دارفانی را وداع گفته و به فرزند شهیدش ملحق شد و در قطعه ۵۴ خانواده شهدای بهشت زهرا ماوا گزید .

مادر شهید با کهولت سن و بیماری ، اینک در فراغ فرزند شهیدش و پدر وی بوده و با خواندن دعای فرج ، نظاره گر افق های دور دست انقلاب اسلامی است .

 

 دررثای حمید رضا

اي ياد زخصم بي نيازت بينيم                              اي غنچه حق هميشه بازت بينيم

اي پرچم ارغواني خون حسين                              بر بام  جهان در اهتزازت بينيم

*************************************

آنان كه گل سپيده را كاشته اند         مارا از حضور نور انباشته اند

ديروز چو لاله در دل خاك شدند     امروز چو لاله قد بر افراشته اند

سخن پایانی

  • حمید رضا روز شهادتش با روز تولدش يكسان بود (۲۲ فروردين ۴۷ – ۲۲ فروردين ۱۳۶۶ ) چنانچه با شهادتش تولد دیگری یافته است . واینک عند ربش ارتزاق میکند .
  • پرتو سعد ؛ آن دلاور نوزده ساله ي سپاه نور؛ با جامه ای خونین به اسمان پر کشید ولی رسالت سنگینی را بردوش ما وارثان نهاده است که بایستی در حوزه های مختلف جامعه اسلامی، راه شهدا را پیموده و زنده نگاه داریم .
  • یادش گرامی و راهش پر رهرو ومتصل به ظهور حضرت حجت (عج) باد.