به روز ۱۲ فروردين ۱۳۳۴ هـ. ش در شهرضا در خانوادهاي مستضعف و متدين به دنيا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلاي معلي و زيارت قبرسالارشهيدان و ديگر شهداي آن ديار شدند و مادر با تنفس شميم روحبخش كربلا، عطر عاشورايي را به اين امانت الهي دميد. محمد ابراهيم […]
به روز ۱۲ فروردين ۱۳۳۴ هـ. ش در شهرضا در خانوادهاي مستضعف و متدين به دنيا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلاي معلي و زيارت قبرسالارشهيدان و ديگر شهداي آن ديار شدند و مادر با تنفس شميم روحبخش كربلا، عطر عاشورايي را به اين امانت الهي دميد.
محمد ابراهيم درسايه محبتهاي پدر و مادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكي را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصيلش از هوش و استعداد فوقالعادهاي برخوردار بود و با موفقيت تمام دوران دبستان و دبيرستان را پشت سر گذاشت.
هنگام فراغت از تحصيل به ويژه در تعطيلات تابستاني با كار و تلاش فراوان مخارج شخصي خود را براي تحصيل به دست ميآورد و از اين راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجهاي ميكرد.
اشتياق محمد ابراهيم به قرآن و فراگيري آن باعث ميشد كه از مادرش با اصرار بخواهد به او قرآن ياد دهد و او را در حفظ سورهها كمك كند. اين علاقه تا حدي بود كه از آغاز رفتن به دبيرستان توانست قرائت كتاب آسماني قرآن را كاملاً فرا گيرد و برخي از سورههاي كوچك را نيز حفظ كند.
دوران طاغوت
در سال ۱۳۵۲ مقطع دبيرستان را با موفقيت پشت سرگذاشت و پس از اخذ ديپلم با نمرات عالي در دانشسراي اصفهان به ادامه تحصيل پرداخت. پس از دريافت مدرك تحصيلي به سربازي رفت- به گفته خودش تلخترين دوران عمرش همان دوسال سربازي بود- در لشكر توپخانه اصفهان مسئوليت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.
ماه مبارك رمضان فرا رسيد، ابراهيم در ميان برخي از سربازان همفكر خود به ديگر سربازان پيام فرستاد كه آنها هم اگر سعي كنند تمام روزهاي رمضان را روزه بگيرند، ميتوانند به هنگام سحري به آشپزخانه بيايند. «ناجي» معدوم فرمانده لشكر، وقتي از اين توصيه ابراهيم و روزه گرفتن عدهاي از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگي بدون استثنا آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از اين جريان ابراهيم گفته بود:« اگر آن روز با چند تير مغزم را متلاشي ميكردند برايم گواراتر از اين بود كه با چشمان خود ببينم كه چگونه اين از خدا بيخبران فرمان ميدهند تا حرمت مقدسترين فريضه دينمان را بشكنيم و تكليف الهي را زيرپا بگذاريم.»
پس از پايان دوران سربازي و بازگشت به زادگاهش شغل معلمي را برگزيد. در روستاها مشغول تدريس شد و به تعليم فرزندان اين مرز و بوم همت گماشت. ابراهيم در اين دوران نيز با تعدادي از روحانيون متعهد و انقلابي ارتباط پيدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصيت حضرت امام(ره) بيشتر آشنا شد. به دنبال اين آشنايي و شناخت، سعي ميكرد تا در محيط مدرسه و كلاس درس، دانشآموزان را با معارف اسلامي و انديشههاي انقلابي حضرت امام (ره) و يارانش آشنا كند.
او در تشويق و ترغيب دانشآموزان به مطالعه و كسب بينش و آگاهي سعي وافري داشت و همين امور سبب شد كه چندين نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود.
با گسترش تدريجي انقلاب اسلامي، ابراهيم پرچمداري جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وي به شهرضا براي تدريس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علميه قم برقرار شد و به طور مستمر براي گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانيون و دريافت اعلاميه و نوار به قم رفت و آمد ميكرد.
سخنرانيهاي پرشور و آتشين او عليه رژيم كه بدون مصلحت انديشي انجام ميشد، مأموران رژيم را به تعقيب وي واداشته بود، به گونهاي كه او شهربه شهر ميگشت تا از دستگيري درامان باشد. نخست به شهر فيروزآباد رفت و مدتي در آنجا دست به تبليغ و ارشاد مردم زد. پس از چندي به ياسوج رفت. موقعي كه درصدد دستگيري وي برآمدند به دوگنبدان عزيمت كرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سكني گزيد. در اين دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژيم ستمشاهي و اعمال وحشيانهاش عكسالعمل نشان ميدادند و ابراهيم احساس كرد كه براي سازماندهي تظاهرات بايد به شهرضا برگردد.
بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خيابانها و انجام تظاهرات عليه رژيم، فعاليت و كوشش خود را افزايش داد تا اينكه در يكي از راهپيماييهاي پرشورمردمي، قطعنامه مهمي كه يكي از بندهاي آن انحلال ساواك بود، توسط شهيد همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ايشان توسط فرماندار نظامي اصفهان، سرلشكر معدوم «ناجي» صادر شد.
مأموران رژيم در هرفرصتي در پي آن بودند كه اين فرزند شجاع و رشيد اسلام را از پاي درآورند، ولي او با تغيير لباس و قيافه، مبارزات ضد دولتي خود را دنبال ميكرد تا اينكه انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني(ره) به پيروزي رسيد.
فعاليتهاي پس از پيروزي انقلاب
پيروزي انقلاب در جهت ايجاد نظم و دفاع از شهر و راه اندازي كميته انقلاب اسلامي شهرضا نقش اساسي داشت. او از جمله كساني بود كه سپاه شهرضا را با كمك دو نفر از برادران خود و سه نفر از دوستانش تشكيل داد.
با درايت و نفوذ خانوادگي كه درشهر داشتند مكاني را به عنوان مقر سپاه دراختيار گرفته و مقادير قابل توجهي سلاح از شهرباني شهر به آنجا منتقل كردند و از طريق مردم، ساير مايحتاج و نيازمنديها را رفع كردند.
به تدريج عناصر حزباللهي به عضويت سپاه درآمدند. هنگامي كه مجموعه سپاه سازمان پيدا كرد، او مسئوليت روابط عمومي سپاه را بر عهده داشت.
به همت اين شهيد بزرگوار و فعاليتهاي شبانهروزي برادران پاسدار در سال ۵۸، ياغيان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار و اذيت مردم ميپرداختند، دستگير و به دادگاه انقلاب اسلامي تحويل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچي پاكسازي شد.
از كارهاي اساسي ايشان در اين مقطع، سامان بخشيدن به فعاليتهاي فرهنگي، تبليغي منطقه بود كه در آگاه كردن جوانان و ايجاد شور انقلابي تأثير بسزايي داشت.
اواخر سال ۵۸ برحسب ضرورت و به دليل تجربيات گرانبهاي او در زمينه امور فرهنگي به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سيستان و بلوچستان) عزيمت كرد و به فعاليتهاي گسترده فرهنگي پرداخت.
نقش شهيد در كردستان و مقابله با ضدانقلاب
شهيد همت در خرداد سال ۱۳۵۹ به منطقه كردستان كه بخشهايي از آن در چنگال گروهكهاي مزدور گرفتار شده بود، اعزام گرديد. ايشان با توكل به خدا و عزمي راسخ مبارزه بيامان و همهجانبهاي را عليه عوامل استكبار جهاني و گروهكهاي خودفروخته در كردستان شروع كرد و هر روز عرصه را برآنها تنگتر كرد. از طرفي در جهت جذب مردم محروم كرد و رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و براي مقابله با فقر فرهنگي منطقه اهتمام چشمگيري از خود نشان ميداد تا جايي كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه گريه ميكردند و حتي تحصن نموده و نميخواستند از اين بزرگوار جدا شوند.
رشادتهاي او در برخورد با گروههاي ياغي قابل تحسين وستايش است. براساس آماري كه از يادداشتهاي آن شهيد به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر ۵۹ تا ديماه ۶۰ (با فرماندهي مدبرانه او) عمليات موفق درخصوص پاكسازي روستاها از وجود اشرار، آزادسازي ارتفاعات و درگيري با نيروهاي ارتش بعث داشته است.
فرازي از زندگي جهادي شهيد حاجمحمد ابراهيم در گفتوگو با ۳ نفر از همرزمانش
فرماني كه همت را به مجنون كشاند
اگرچه شهيد همت را فاتح خيبر ناميدهاند، اما اين سردار رشيد جبههها نه تنها خيبر و صفوف مستحكم دشمن كه قلوب رزمندگان بسياري را در طول دفاع مقدس فتح كرده بود. فرماندهي توانمند كه جهاد با دشمنان نظام اسلامي را از جبهههاي كردستان و فرماندهي سپاه پاوه آغاز كرد و عاقبت در كسوت فرماندهي لشكر خط شكن ۲۷ محمدرسولالله در خاك تفتيده مجنون به شهادت رسيد.
حاج محمد ابراهيم همت كه از ياران نزديك حاج احمد متوسليان به شمار ميرود، همراه با اين سردار جاويدالاثر و اشخاصي چون شهيد محمود شهبازي، تيپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) را تأسيس كرده و با توانمندسازي آن، لشكر فاتح حضرت رسول را به كابوسي براي دشمن تبديل ميكنند. او كه تا زمان شهادت خود در ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ عملياتهايي چون فتحالمبين، الي بيتالمقدس و حضور در سوريه و وحشت افكني به دامان رژيم صهيونيستي را پشت سرگذاشته بود، عمليات خيبر را چون نقطه روشني در پرونده مجاهدتهاي خود قرار ميدهد تا شهادت مظلومانهاش در اين عمليات، روايتي كامل از مجاهدات مردان خدا باشد كه در مسير نيل به آرمانهاي الهي همه هستي خود را در طبق اخلاص ميگذارند. متن زير حاصل گفتوگو با چند نفر از همرزمان شهيد همت و واكاوي خاطراتي از او است كه به مناسبت سالروز شهادت اين سردار رشيد جبههها تقديم حضورتان ميشود.
***
سرهنگ رضا فرزانه، فرمانده لشكر عملياتي محمد رسول الله(ص)، در همان جايگاهي قرار دارد كه روزگاري نه چندان دور شهيد همت عهدهدار آن بود. فرزانه كه از رزمندگان پيشكسوت لشكر۲۷ حضرت رسول(ص) به شمار ميرود، نفسهاي گرم شهيد همت در صبحگاههاي دوكوهه و مناطق عملياتي را چون گنجينهاي در دفتر خاطراتش به ثبت رسانده و واگويههاي خود از سير و سلوك، منش و نحوه فرماندهي شهيد همت را اينگونه بيان ميدارد.
فرماندهي در خط مقدم جبههها
هركس كه شهيد همت را در جبههها ديده است، به طور قطع روزهايي را به ياد ميآورد كه چگونه اين فرمانده توانمند، صرفنظر از كسوت و جايگاه خود در بسياري از عملياتها در خط مقدم جبهه قرار ميگرفت و پيشاپيش نيروهايش در برابر دشمن ايستادگي ميكرد. معمولاً در شبهاي عمليات كه منطقهاي را آزاد ميكرديم، نيروهاي دشمن از روز بعد پاتكهاي سنگين خود را آغاز ميكرد و در چنين مواقعي شهيد همت در خط اول خودي حضور مييافت و از نزديك از وضعيت خطوط پدافندي مطلع ميشد. حاج همت مرد ميادين سخت بود و نحوه شهادت مظلومانهاش در جزيره مجنون نيز بهترين دليل بر اين سخن است. چنانچه وقتي جسد او را با تني بيسر يافتند ساعاتي از شهادتش گذشته بود و تنها از روي لباسها و مداركي كه همراه داشت، شنايياش كردند.
حاجي در محاصره بسيجيها
صبحگاههاي پادگان دوكوهه براي خيلي از رزمندگان دوران دفاع مقدس حاوي خاطرات ارزشمندي است كه اكنون در قالب واگويههاي اين عزيزان از آن ياد ميشود. ادعيه ها، اذكار، همخواني اشعار حماسي و مذهبي و ورزشهاي صبحگاهي از جمله مواردي بودند كه در اين صبحگاهها اجرا ميشدند. اما به شخصه يكي از ارزشمندترين خاطرات در اين صبحگاهها را حضور سردار شهيد همت ميدانم كه معمولاً با سخنان حماسي و معنوي خود تأثير فوق العادهاي بر روحيه رزمندگان ميگذاشت كه هنوز بعد از گذشت سالها از آن ايام، همچنان شيريني آن در اذهان رزمندگان باقي مانده است. يكي از نكات جالب اين صبحگاهها، لحظات بعد از سخنراني شهيد همت بود كه به خاطر علاقه بسيار رزمندگان به ايشان، بعد از اتمام هر سخنراني، به سمت ايشان هجوم ميآوردند و هركدام سعي ميكردند به نوعي به شهيد همت ابراز علاقه كنند. طوري كه انتقال حاج همت از ميدان صبحگاه از معضلات ما به شمار ميآمد.
– قلههاي كاني مانگا زير گامهاي شهيد همت
شايد برخي شهيد همت را تنها به عنوان فاتح خيبر بشناسند. اما اين سردار رشيد جبههها در عملياتهاي متعددي چون رمضان، مسلم بن عقيل، والفجر مقدماتي و… حضور مؤثري داشت و همراه با نيروهاي خود، ضربات مهلكي به دشمن وارد كرد. در عمليات مسلم بن عقيل شهيد همت فرمانده قرارگاه نصر بود كه سه تيپ عاشورا، امام رضا(ع) و ۲۷ را زير نظر داشت و به اين ترتيب نقشي محوري در اين عمليات ايفا كرد يا در عمليات والفجر مقدماتي حاج همت، مسئوليت سپاه يازدهم قدر را كه شامل لشكر ۲۷ حضرت محمد رسولالله(ص)، لشكر ۳۱ عاشورا، لشكر ۵ نصر و تيپ ۱۰ سيد الشهدا(ع) بود، بر عهده گرفت. در عمليات والفجر۴ نيز اين سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر ۲۷ تحت فرماندهي ايشان بود كه منجر به تصرف ارتفاعات كاني مانگا شد و حماسهاي ماندگار در تاريخ دفاع مقدس به ثبت رساند.
***
سردار محمدرضا نامي، مدرس دانشگاه و رزمنده دوران دفاع قدس، از جمله افرادي است كه همراهي با شهيد همت و حاج احمد متوسليان را از جبهههاي غرب و شمال غرب (خطه كردستان) آغاز كرده و همراه با شروع دفاع مقدس و سپس تشكيل تيپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) در كنار اين دو سردار بزرگ حضور داشته است. وي كه فرماندهي تيپ ذوالفقار از لشكر۲۷ را در پرونده خود دارد، خاطرات جالبي از حضور تأثيرگذار شهيد همت در جبهههاي كردستان بيان ميكند.
سد همت و متوسليان در برابر ضد انقلاب
قبل از آغاز دفاع مقدس خطه كردستان شاهد ناآراميهاي بسياري بود. اما حضور اشخاصي چون شهيد همت و حاج احمد متوسليان باعث ميشد كه اقدامات ضد انقلاب در اين نواحي خنثي شود. شهيد همت در مقطعي فرمانده سپاه پاوه بود و حاج احمد متوسليان فرماندهي سپاه مريوان را برعهده داشت. تلاشها و كوششهاي اين دو عزيز باعث شد تا در ادامه روند پاكسازيها، حوزه استحفاظي پاوه و مريوان تا منطقه راه خون گسترش يابد و با الحاق هر دو نيرو به يكديگر سدي در برابر ورود ضد انقلاب از داخل خاك عراق به ايران ايجاد شود. اقدامات و زحمات اين دو عزيز كه اتفاقاً از همين زمان آشنايي و ارتباط با يكديگر را تا جبهه جنوب ادامه دادند، نقش كليدي در ايجاد امنيت در خطه كردستان داشت.
طراحي اولين عمليات برون مرزي
عمليات محمد رسول الله(ص) به عنوان اولين عملياتي كه طي آن رزمندگان ما وارد خاك عراق شدند، طرحي بود كه توسط حاج همت و حاج احمد متوسليان مطرح شد و با تصويب شوراي عالي دفاع در ارتفاعات نوسود به اجرا درآمد. با توجه به اينكه زمان عمليات در ۱۲/۱۰/۱۳۶۰ بود، در آن مقطع از جنگ اين اقدام يك حركت جسورانه به شمار ميآمد كه با عبور رزمندگان ما از مرزهاي بينالمللي، پايگاههاي دشمن و ضد انقلاب در خاك عراق مورد هجوم قرار گرفتند. آن زمان دشمن بعثي سياستي را در جبهههاي شمال غربي به اجرا درآورده بود كه فكر ميكرد با تقويت ضد انقلاب ميتواند با خيال راحت درگيريها در جبهههاي جنوبي را ادامه دهد اما پس از عمليات محمدرسول الله(ص) اين استراتژي دشمن به هم ريخت و مجبور شدند بخشي از نيروهاي خود را به اين نواحي اختصاص دهند.
رئيس ستاد لشكر در ميادين نبرد
بعد از اينكه قرار شد تيپ محمد رسول الله تشكيل شود به همراه حاج همت و حاج احمد به كرمانشاه رفتيم و شهيد شهبازي نيز به اين جمع اضافه شد. سپس با جمعي كه شايد ۵۵ نفر ميشدند به دوكوهه رفتيم تا در تاريخ ۲۷/۱۱/۶۰، تيپ محمد رسول الله(ص) تشكيل شود. پس از تشكيل اين تيپ عملياتهاي بزرگي نظير فتحالمبين و الي بيتالمقدس در پيش بود. در عمليات بيتالمقدس كه به آزادسازي خرمشهر منتهي شد، حاج احمد به عنوان فرمانده لشكر زخمي شد و شهيد شهبازي نيز به عنوان جانشين شهيد شد. اين بين حاج همت كه رئيس ستاد تيپ بود و كار ستادي و هماهنگي پشت جبهه را برعهده داشت، تا خطوط اول درگيري پيش آمده بود و كارهاي عملياتي را انجام ميداد. هنوز صحنه حضور شهيد همت سوار بر نفربر «ام.۱۱۳» در خاطرم هست كه چگونه تا نزديكترين حد به دشمن پيش رفت و از نزديك امور عمليات را تحت نظر گرفت.
گوش به فرمان ولايت
وقتي در اثناي عمليات خيبر امام(ره) به حفظ جزيره مجنون تأكيد كردند، شهيد همت تمام هم و غم خود را صرف انتقال نيروها به جزيره و شركت در دفاع از آن كرد. اين امر در حالي بود كه پيش از آن لشكر ما از محور طلاييه وارد عمل شده و به خطوط مستحكم دشمن زده بود. چندين روز بيامان به قلب خطوط دشمن يورش برديم و حتي بخشي از خطشان را شكستيم، ولي نبرد در اين محور واقعاً سخت و طاقت فرسا بود و توان زيادي از ما گرفت. اين بين شهيد همت نيز به عنوان مسئول لشكر، فشار زيادي را تحمل ميكرد. با اين حال به خاطر شرايط حساس مجنون، مصمم به رفتن به آنجا شد. لذا من به همراه شهيد همت و شهيد زجاجي با يك هليكوپتر به جزيره رفتيم. بعد با موتوسيكلتي كه همراه برده بوديم مدتي در جزيره گشتيم تا قرارگاه لشكر علي بن ابيطالب را پيدا كرديم. در اين مقطع از عمليات اغلب لشكرها و يگانهاي عملكننده تحت فشار بسياري بودند. به نقل از سرلشكر سليماني در چنين زماني بود كه شهيد همت از ايشان درخواست يك گروهان نيرو ميكند تا در بخشي از جزيره وارد عمل كند. وقتي كه يك فرمانده لشكر از فرمانده ديگري يك گروهان نيرو درخواست ميكند خود بهترين حكايت از وضعيت موجود دارد اما شهيد همت براي زمين نماندن حرف امام، تا پاي جان در جزيره مجنون ماند و ايستادگي كرد.
شهادت مظلومانه يك سردار
شهيد همت همانند بسياري از شهداي ديگر در عين رشادت و شجاعت، مظلوميتهاي خاص خود را داشت. وقتي در ۱۷/۱۲/ ۶۲ نفر بيسر او را در بخشي از جزيره مجنون يافتيم، چندين ساعت از شهادتش ميگذشت. به خاطر شرايط خاصي كه آن زمان در جزيره وجود داشت، ايشان به عنوان فرمانده يك لشكر به شخصه هركاري كه از دستش بر ميآمد انجام ميداد. نقل است از شهيد كاظمي كه وقتي فرمان امام براي حفظ جزيره آمد، به خاطر كمبود نيرو و امكانات فرماندهان با شنيدن فرمان امام، لحظاتي مات و مبهوت به يكديگر نگاه ميكنند، اما شهيد همت ميگويد حتي اگر شده خودمان اسلحه به دست ميگيريم و تا پاي جان با دشمن ميجنگيم. نحوه شهادتش نيز به اين ترتيب بود كه وقتي براي انجام يكسري از هماهنگيها به مقر لشكر ۴۱ ثارالله رفته بود، حين بازگشت موتوسيكلت حاوي ايشان مورد اصابت گلولههاي دشمن قرار ميگيرد و حاجي به شهادت ميرسد. شهيد عباس كريمي به عنوان مسئول اطلاعات لشكر۲۷ وقتي از غيبت طولاني مدت ايشان باخبر ميشود با بيسيم پيگيري ميكند و گروهي را براي جويا شدن از احوال حاجي به مسير ترددش ميفرستد. اين گروه جسد بيجاني را مييابند كه تنها از روي لباسهايش قابل شناسايي بود. همت سر در راه آرمانهايي فدا كرد كه سالها در راه اعتلاي آن گام برداشته بود.
***
سردار مجتبي عسكري، مسئول سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس سپاه محمدرسولالله(ص)، از جمله پيشكسوتان لشكر۲۷ به شمار ميرود كه خاطرات بسياري از شهيد همت و يار ديرينهاش حاج احمد متوسليان در ياد دارد. خاطراتي كه پس از گذشت سالها همچنان به شيريني از آنها ياد ميكند.
پنكهاي كه همت را كلافه كرد!
خردادماه ۱۳۶۲ بود، يكي از ماههاي سال كه در جنوب كشور هوا به شدت گرم است. طوري كه اگر وسايل خنك كنندهاي چون كولر يا پنكه در اختيار نداشته باشيد، شايد تحمل گرما براي برخي امكانپذير نباشد. در چنين شرايطي شهيد همت بعد از چند ساعت طي راه از خطوط مقدم جبهه به دوكوهه آمد. ظهر بود و هوا در نهايت گرما. ايشان به دليل خستگي زياد رفت تا در يكي از اتاقها كمي استراحت كند اما از فرط گرما كلافه شده بود. يكي از رزمندگان تنها پنكه موجود را به اتاق حاجي برد تا اندكي از گرما بكاهد اما به چشم ديدم كه ايشان با ايما و اشاره از رزمنده خواست آن را بيرون ببرد و چون رزمنده متوجه نشد، حاجي به آن دسته از رزمندگاني كه به علت نبود جا در قسمتي از دوكوهه چادر زده بودند اشاره كرد و گفت: «ديدهاي آن بچهها هنگام صرف ناهار چطور از فرط گرما عرقهاي سر و صورتشان توي لقمههايشان ميريزد و با چنين وضعي گرماي اينجا را تحمل ميكند؟» رزمنده پاسخ داد اين وضعيت را ديده است و حاجي ادامه داد: «اگر اين وضعيت را ديدهاي چه فرقي بين من و آن بسيجيها وجود دارد كه من زير باد پنكه باشم و آنها در چنين گرمايي».
فرماندهي با جميع خصائل
اگر بگوييم شهيد همت فرماندهي بود با جميع خصائل اغراق نيست. در عملياتهايي كه او حضور داشت، تأثير فرماندهياش به خوبي احساس ميشد. شهيد همت نگاه واقع بينانهاي در بحث جنگ داشت و سعي ميكرد توانمندي نيروهاي خودي را در موقعيتهاي مختلف به خوبي بسنجد. در عين حال نيز توكل و بصيرت معنوي لازم را داشت. هميشه اين حرف ورد زبانش بود كه بايد هر كاري ميكنيم براي رضاي خدا باشد. حضور و تلاش فيزيكي شخص همت در بررسي همه جانبه عملياتها يا حركتهايي كه قرار بود انجام بگيرد، باعث ميشد تا بهترين راهكارها به دست آيد و از آنجايي كه او به عنوان فرماندهي توانمند و آگاه شناخته ميشد، در قرارگاههاي مركزي و فرماندهي نيز تصميماتش تأثيرگذار بود و اگر در امري به نتيجه روشني ميرسيد، با شجاعت خاصي در ردههاي بالاتر از آن تصميم دفاع ميكرد. صرفنظر از همه اينها، همت به واقع فرمانده قلوب بود و بر دلهاي رزمندگان حكم ميراند.
جوان ۲۳ اسفند ۱۳۹۰