قلم زدن برای شهیدان کاری شگرف است و شروط فراوانی دارد که باید مورد نظر قرار گیرد. اولین شرط در این زمینه، طهارت و پاکی نفس است تا بتوان امانتدار خون شهید بود؛ در نتیجه چنین اعتقاد و باور داشتن این خصیصه است که میتوان یاد، نام و فرهنگ شهید را در جامعه گستراند. شهید […]
قلم زدن برای شهیدان کاری شگرف است و شروط فراوانی دارد که باید مورد نظر قرار گیرد. اولین شرط در این زمینه، طهارت و پاکی نفس است تا بتوان امانتدار خون شهید بود؛ در نتیجه چنین اعتقاد و باور داشتن این خصیصه است که میتوان یاد، نام و فرهنگ شهید را در جامعه گستراند.
شهید جواد واضحیفرد در خانوادهای دیده به جهان گشود که پدر خانواده به دسترنج حاصل از بنایی امرار معاش میکرد و همین رزق حلال، اولین گام رشد و نمو کودکی جواد بود تا در آینده برای کشور، دین و انقلابش افتخارآفرینی کند.
جواد در ۱۴ خرداد سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد. سالی که جواد دیپلم گرفت، دانشگاهها در اثر انقلاب فرهنگی تعطیل شدند. او نیز وارد سپاه پاسداران شد و در پرسنلی لشکر ۲۷ حضرت رسول(محمد رسولالله(ص) به انجام وظیفه پرداخت. جواد در جبهه بود که برایش به خاستگاری رفتند؛ وی ۲۳ سال و همسرش ۱۶ سال داشت.
ازدواج و عزیمت به جبهه بعد از عروسی
شهید جواد واضحیفرد در حین مرخصی، تدارک عروسی خود را دید و بعد از عروسی راهی جبهه شد. وی در خانوادهای بالید که شهادت یکی از ارکان اساسی آن خانواده بود. به طوری که سه فرزند این خانواده به نامهای جواد، عباس و حمیدرضا کسوت شهادت بر روح خود پوشیدند و به آستان الهی عروج کردند.
شهید واضحیفرد و انس با قرآن
استاد سیدمحسن موسویبلده که از استادان برجسته قرآنی است و استادی شهید جواد واضحیفرد را برعهده داشت، درباره این شهید بزرگوار میگوید: «شهیدان عباس، جواد و حمیدرضا واضحیفرد و شهید سیدعباس محمودیان به طور مرتب در جلسات قرآنی شرکت میکردند و با حسن خلقی که داشتند در رابطه با آموزش قرآن و عملی کردن آن در رفتارهای خود پیشگام بودند.
وی ابراز تأسف میکند که شهیدانی چون جواد واضحیفرد بیشتر برای جوانان این مرز و بوم شناخته شده نیستند و معتقد است شهدایی که به آموختن قرآن هم میپرداختند، باید بیشتر مورد توجه قرار گیرند».
در هر صورت شهید جواد واضحیفرد در مکتب استاد بزرگی چون سیدمحسن موسویبلده قرآن آموخت و آموختههای قرآنی خود را در مسیری که امام خمینی(ره) فراهم کرده بود، به کار بست تا به مقام بیبدیل شهادت نائل آید.
خواب عارفانه قبل از شهادت شهید جواد واضحیفرد
جواد پیش از شهادت، در خواب دید که با پدرش در جبهه است و عراقیها در عملیاتی، آنان را تعقیب میکنند. جواد به سوی خاک عراق فرار میکند، اما پدر جا میماند. وی تعریف میکند: «همانطور که میدویدم از مرز عراق گذشتم و خودم را به حرم امام حسین(ع) رساندم؛ در ذهنم بود تا داخل حرم رفته و ضریح ششگوشه را ببینم؛ داخل شدم و دقیقاً ششگوشه را دیدم.»
اکرم واضحیفرد، خواهر شهید میگوید: «روزی به جواد گفتم: تو به جبهه نرو. چون تو بسیار مستعدی و استعدادهای فراوانی داری. وی پاسخ داد: هیچ ضمانتی برای بهتر زندگی کردن نیست؛ پس بهتر است من به شیوه خود بهتر زندگی کنم.»
خاطره یکی از دوستان شهید جواد واضحیفرد
یکی از دوستان جواد خطاب به این شهید بزرگوار در زمان حیاتش میگوید: «دیگر به جبهه رفتن تو نیاز نیست؛ چرا که دو برادر شهیدت حتماً شفاعتت را میکنند. جواد لبخندی میزند و پاسخ میدهد: اگر چند کوهنورد برای فتح قلهای بروند؛ تعدادی آغاز سفر کنند و تعدادی پائین بمانند، آیا هنگامی که قلّه فتح شد، آنان که بالا هستند به پائینایستادگان میاندیشند یا منطقیتر آن است که کسانی که در پائین قله هستند به بالاروندگان بیندیشند و طریقه آنان را پی بگیرند؟!»
نحوه شهادت واضحیفرد
در نهایت شهید جواد واضحیفرد در ۱۹ دی ۱۳۶۵ در اثر اصابت ترکش به بدن، نشان شهادت را بر سینه خود میزند و در قهقهای مستانه از«عند ربهم یرزقون» میشود.
چند خطی از نامه شهید جواد واضحیفرد: «… ما در اینجا بین برادرانی هستیم که مدتها در جنگ و جهاد در راه خدا بودهاند و عاشقانی که فقط درک حضورشان، گویای حالشان است. امتحان الهی برای مثل من که غرق در محبت دنیا هستم، سخت است و فقط باید از خدا خواست که ما را از امتحانات خود سرفراز بیرون آورد.»