کتاب «صبح روز نهم» سرگذشتنامه مستند سردار شهید «علیرضا نوری» به قلم «گلعلی بابایی» بهار امسال از سوی نشر «بیست و هفت بعثت» و نشر «صاعقه» و با همکاری ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مازندران در ۱۰۰۰ نسخه چاپ و منتشر شد. این کتاب ۳۶۸ صفحهای در بیست فصل با عناوین «به […]
کتاب «صبح روز نهم» سرگذشتنامه مستند سردار شهید «علیرضا نوری» به قلم «گلعلی بابایی» بهار امسال از سوی نشر «بیست و هفت بعثت» و نشر «صاعقه» و با همکاری ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مازندران در ۱۰۰۰ نسخه چاپ و منتشر شد.
این کتاب ۳۶۸ صفحهای در بیست فصل با عناوین «به سخاوت خزر»، «بوی خوش آشنایی»، «از خدا مدد خواستم»، «زیر سایه طوبی»، «دختری به اسم فروغ»، «پوست اندازی مردم»، «گنجشکهای بیپناه»، «به روایت دیگران»، «زندگی با اعمال شاقه»، «دشمن در خانه»، «عملیاتهای بنبست شکن»، «ضربات نفوذیها»، «کوثر آمد»، «والله ان قطعتموا یمینی»، «عملیات ناممکن»، «کربلا خون میخواهد»، «مهران باید آزاد شود»، «در کنار هم»، «برای آخرین بار؛ تو را خدا نگهدار» و «وصال در سه راه شهادت» به نگارش درآمد.
بخشی از متن کتاب:
با وجود تمامی مشکلات، شرایط جبهههای جنگ ایجاب میکرد تا با یک حرکتی از سوی رزمندگان خودی، بنبست حاکم بر آن شکسته شود. چرا که از یک طرف طعم تلخ شکست نیروهای ایرانی در هویزه، طی عملیات ناموفق نصر و از سوی دیگر اقدامات مغرضانه رئیس جمهور بنیصدر، فضایی را به وجود آورده بود که تمامی رزمندگان احساس یأس و ناامیدی میکردند. حال در آن مقطع، شرایطی پیش آمده بود، که این بنبست شکسته شود. محمدعلی (عزیز) جعفری از چگونگی انجام عملیاتی که منجر به شکسته شدن آن بن بست شد و همچنین نقش علیرضا نوری در آن عملیات اینگونه روایت کرده است:
.. صبح روز ۲۶ اسفند ۱۳۵۹ دو ساعت قبل از اذان، به گردان شهید حسین علم الهدی گفتم به نیروها بیدارباش بدهند تا بعد از خواندن نماز صبح و گرفتن تجهیزات، در گرگومیش هوای صبحگاهی زمستان خوزستان، حرکتشان را شروع کنند. ساعتی بعد، به نقطهای رسیدیم که باید در آنجا متوقف میشدیم تا از طرف ارتشف برایمان آتش تهیه ریخته شود. به مدت پنج دقیقه آتش تهیه ریخته شدف بعد، بیمعطلی دستور شزوع حمله را به بچههای گردان علم الهدی صادر کردیم.
من میدانستم دو سر خاکریز دشمن مینگذاری شده است. به همین خاطر قبل از رسیدن به آن خاکریز، دستور دادم علیشیر، جلوی نیروها باشدف تا آن مینها را خنثی کند. چند لحظه بعد، علیشیر با همان هیبت داشمشتی مآبانهاش آمد کنار من.
او میدانست برای انجام این عملیات، خیلی زحمت کشیده شده و حالا هم وقت آن رسیده بود تا آن زحمتها به نتیجه برسد. بچههای گردان ما با مشاهده حرکات بلاتکلیف علیشیر، متوجه شدند که او هرکارهای باشد، قادر به خنثی کردن این مینها نیست. اصلا حرکاتش طوری بود که نشان میداد تجربهای در این کار ندارد. ولی قول داده بود که مشکل را حل کند و معلوم بود میخواهد مردانه روی قولش بایستد. این تردید او را بچهها به من منتقل کردند، اما چارهای نبود؛ باید زودتر تصمیم میگرفتیم که چه بکنیم.
در همین گیرودار، او زودتر از ما تصمیم گرفت؛ علیشیر اول یک تکبیر بلند گفت و بعد… خودش را پرتاب کرد روی مین. مین منفجر شد و علیشیر در دم به شهادت رسید. با این حرکت علیشیر، راه باز شد و نیروها توانستند از آنجا عبور کنند و به سمت سنگرهای دشمن یورش برند. خدا روحش را شاد کند. او حرکت بزرگی انجام داد که عملیات تا حد زیادی مدیون فداکاری او بود.
با اینکه قبل از شروع حمله ما، به مدت پنج دقیقه آتش تهیه ریخته شده بود، اما عراقیها نتوانسته بودند از این فرصت کوتاه استفاده کنند و خودشان را، از آن مهلکه دور نگه دارند. همین غافلگیری باعث شد تا نیروهای ما مثل صاعقه بر سرشان آوار شوند! طوری که نظامیان وحشتزده دشمن، با شورت و زیرپوش از داخل سنگرها بیرون کشیده میشدند…
انتهای پیام/