علیرضا دلبریان جزو راویان نامدار دفاع مقدس است که با لهجه شیرین کاشمریاش در روایتگری شناخته میشود. این راوی به عشق شهدا، نام خود را به عنوان واقف حوزه ایثار و شهادت در خراسان رضوی ثبت کرده است.
آزیتا ذکاء؛ مصاحبه در مورد وقف بهانهای شد تا به منزل آقای دلبریان بروم و چیزهایی که دورا دور از رسالت ماندگار او در مورد شهدا شنیدهام را از نزدیک ببینم. اصلا تصور نمیکردم آدرس بلوار پیروزی، خیابان شهید محدثیفر که به من داده شده، داستانی پشت اوست که در طی مصاحبه باید راز آنها را کشف کنم.
شهید محدثیفر فرمانده گردان غواص یاسین، فرمانده آقای دلبریان بوده و نام مجید دلبریان در پایین تابلوی شهید محدثیفر نام برادر اوست. از خیابان فرمانده و کوچه برادر راوی عبور میکنم و به خانهای میروم که طاق تزیین شده با برگ، از من برای ورود به سنگر خانگی استقبال میکند.
سنگر خانگی
روی گشاده و متبسم آقای راوی برایم تازگی ندارد و با استقبال گرم او وارد سنگر خانگیاش میشوم. دیدن فضایی با دیوار بتنی و گونیهای شنی، پوشش سقف ایرانیت، پوشش کف با پتوی سربازی نمدی، موزهای از ادوات جنگی، آویزی از سربندهای رنگ وار رنگ، نصب بنری از شهدای غواص و… گوشهای از سنگر خانگی آقای دلبریان است. او در مورد انگیزه ایجاد این سنگر به خبرگزاری رضوی چنین میگوید: «سنگر را برای دل خودم سال ۱۳۸۵ راه انداختم. قبلا این سنگر را داخل حیاط با پوشش ازاره بتنی و دیواری با گونیهای شنی ساختم که مورد استقبال جوانان قرار گرفت و برای برگزاری مراسم اُنس با شهدا به این سنگر میآمدند. کم کم با توجه به نیاز و مطالبه جامعه این سنگر را سال ۱۳۹۵ به شیوه کنونی توسعه دادم. با شهرداری هم صحبت کردم تا نام شهید جلیل محدثیفر را بر روی محله ما بگذارد تا زائران شهدا از طریق آقا جلیل داخل سنگر بیایند».
خانواده ایثارگر
شهید مجید دلبریان ذهن من را به خود مشغول کرده که آیا او برادر آقای راوی است که نام او را بر کوچهشان گذاشتهاند. آقای دلبریان در اینباره میگوید: «مجید برادر کوچکم بود که پنج سال با من اختلاف سنی داشت. او سال ۱۳۶۶ در ارتفاعات غرب منطقه الاقلو به شهادت رسید.
من هم سال ۱۳۴۴ در کاشمر متولد شدم و سال ۱۳۶۱ توفیق شد به جبهه رفتم. تا آخر جنگ، حضوری پررنگ در جبههها داشتم و با افتخار میگویم که رزمندهای در گردان غواصان یاسین به فرماندهی شهید جلیل محدثیفر بودم. سختترین روزهای جبهه برای کل نیروهای رزمنده گردان غواصان یاسین در عملیات کربلای ۴ و ۵ بود. کربلای پنج اوج کار ما بود که من در شب اول همین عملیات، لب نهر خین، تو معبر میدان مین رفتم و از ناحیه مچ پای چپ نقص عضو شده و جانباز ۴۵ درصد شدم».
حماسه ادامه دارد
با قطعنامه ۵۹۸ جنگ ایران و عراق پایان یافت؛ اما راه شهدا ماندگار است و در طول تاریخ حماسهها میآفرید. استادان این حماسه، رزمندگان و بازماندگان این جنگ هستند که از آنها به عنوان راویان دفاع مقدس یاد میشود. آقای دلبریان از رسالت خود بعد جنگ برای ما چنین میگوید: «تأکید رهبر معظم انقلاب، مطالبهگری جوانها و دغدغه کار فرهنگی موجب شد، وارد بحث روایتگری شوم. سال ۱۳۷۵ یکی از دوستان به نام آقای صدوقی که از همرزمان شهید کاوه بود و کار پژوهشی در حوزه دفاع مقدس انجام میداد، به سراغم آمد و روایتگری من از اینجا کلید خورد. او ۳۰ ساعت از من مصاحبه گرفت و من ابتدا از فرمانده خودم جلیل محدثیفر و گردان غواصان یاسین شروع کردم. همچنین همرزمان شهید را جمع کرده و از آنها برای تهیه کتاب مصاحبه گرفتیم. یک گروه مستند به خرمشهر رفتیم و آنجا مستند ساختیم که چندبار هم از تلویزیون پخش شد. سال ۱۳۷۶ بچههای روایت فتح آمدند و با من مصاحبه کردند و از شبکه یک پحش شد. اینطور گردان یاسین در کشور مطرح شد و خیلیها متوجه شدند که ما گردان غواصی هم در جنگ داشتیم. کم کم پای من به رسانه ملی باز شد و در برنامههای مختلف تلوزیونی دعوت شدم که از جمله آنها «خندوانه» و «ماه عسل» بود.
استاد پرورش شهید
از رسالت آقای دلبریان میپرسم که دیروز در منطقه جنگی و امروز در جبهه فرهنگی است، بغض راه گلویش را میگیرد و با صدایی لرزان میگوید: «دوستان شهید مدافع حرم «محمد جاودانی» به من گفتند: در دست نوشتههای این شهید آمده که او پای روایتگریام نشسته و رفتن به سوریه و شهادت را مدیون روایتهای بنده است. من برای بقیه پُل شدهام. راه شهادت را به همه نشان میدهم، آنها میروند و به جمع شهدا میپیوندد، اما خودم، همچنان زندهام و حسرت راه رفته شهدا را میخورم».
ارثیهای که وقف شد
این راوی دفاع مقدس تمام همّ و غمّ خود را برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره یاران شهید خود به کار بسته است. اما باز هم دغدغه دارد که چگونه باید رسالت خود را ادامه دهد. یک پیشنهاد باعث میشود تا ارثیهای که از پدرش به او رسیده را وقف کند و به عنوان واقف در حوزه شهدا شناخته شود. آقای دلبریان در اینباره چنین میگوید: «در مراسمی به حجتالاسلاموالمسلمین حجت گنابادینژاد رئیس سابق اداره کل اوقاف و امور خیریه استان گفتم: من چکار میتوانم برای شهدا بکنم، هر کاری تاکنون کردهام، من را اقناع نکرده است. او نظرش بر این بود، برای دوستان شهیدم، وقفی داشته باشم تا باقیالصالحاتی برایم باقی بماند.
پولی که ارثیه پدرم بود و نمیدانستم با آن چکار کنم را مغازهای در خیابان مجیدیه واقع در قاسمآباد خریده و سال ۱۳۹۴ آن را برای شهدا وقف کردم. پول خرید این مغازه ۱۴ متری تجاری از لقمه حلال حسین سلمونی، پدرم به من ارث رسیده بود که در راه خیر هم به مصرف رسید. اجاره مغازه مصرف کارهای عامالمنفعه برای شهدا میشود از تهیه سیدی و کتاب گرفته تا ساخت فیلمسازی، مستندسازی و…».