مقاومت مردمی لبنان و مشخصاً «حزبالله» را میتوان دست برتری دانست که لبنان و مردم این کشور را از قیمومیت و سلطه دنیای غرب بخصوص آمریکا نجات داد و امروز کشوری مستقل و قدرتمند را شکل داده است.
با شکلگیری مقاومت مردمی در کشور لبنان و تشکیل گروه «حزبالله» یک دوره طولانی قیمومیت و سلطه دنیای غرب به خصوص آمریکا و دخالت در سیاستها و برنامه ریزیهای دولت و کشور لبنان به خط پایان خود رسید و امروز با لبنانی بسیار متفاوتتر، قدرتمندتر و مستقلتر از دوران گذشته و سالیان قبل روبرو هستیم.
بر این اساس اگر بخواهیم تاریخ پر فراز و نشیب لبنان را مورد بحث و بررسی قرار بدهیم به این دوران و تاریخ میرسیم که کشورهای اروپای غربی بخصوص فرانسه همواره به صورت تحمیلی و استعمارگونه با آن برخورد و رفتار میکرده است. در واقع سیاست دیگر کشورها همواره بر موضوع تحمیل درخواستها و خواستههای خود بر لبنان استوار بوده است.
متاسفانه کشورهای به ظاهر دوست لبنان همواره شرایطی را در تمامی آن سالها بر این کشور تحمیل میکردند که مردم لبنان به این نتیجه رسیده بودند که هیچگاه قادر به انتخاب گزینههای خود در عرصههای مختلف حکومت داری بخصوص در عرصه سیاست و حکومت داری نیستند. در واقع مردم فقط نظارهگر دیکته شدن سیاستها و خواستهای دیگر کشورها به مسئولان خود بودند.
اما اگر بخواهیم به ریشه این قیومیت کشورهای دیگر بخصوص فرانسه بر لبنان برسیم باید ابتدا به تاریخچه این ماجرا را پرداخته و داستان تشکیل کشور لبنان را از ابتدا بررسی کنیم. همانطور در اسناد و مدارک سازمان ملل و نهادهای بین المللی موجود است کشورهای «لبنان» و «سوریه» در سال ۱۹۱۸ و پس از متلاشی شدن و از بین رفتن امپراتوری عثمانی توسط سازمان ملل شکل گرفت.
بر این اساس، کشور لبنان بر اساس قرارداد «ساسی پیکو» به قیومیت فرانسه تشکیل شد. اما هنوز زمانی چندانی از شکل گیری این کشور نگذشته بود که ایده استقلال آن از فرانسه مطرح شد و به دنبال آن لبنانیها به دو دسته تقسیم شدند. یک گروه به دنبال استقلال از فرانسه و گروه دوم نیز به دنبال جدایی از سوریه و ارتباط بیشتر و نزدیکتر با فرانسه بودند.
قیومیت فرانسه در کشور لبنان تا اندازهای بود که کمیساریای عالی این کشور در سال ۱۹۲۶ تاسیس کشور لبنان را اعلام کرد و نفوذ آن بر این کشور تا حدی بود که حتی پرچم لبنان ترکیبی از دو پرچم گذشته لبنان و پرچم فرانسه است. اما پس از خروج فرانسه از لبنان در سال ۱۹۴۳ توافقی به نام «منشور ملی» در لبنان تصویب شد که بر اساس آن رئیس جمهور لبنان باید یک مسیحی مارونی باشد، همچنین نخست وزیر آن نیز یک مسلمان سنی باشد و رئیس پارلمان هم باید یک مسلمان شیعه باشد.
نکته تاسف آور و تعجب برانگیز اینجاست که آن چیزی که در قانون اساسی لبنان به آن اشاره شده این است که خواستههای فرانسه حتی پس از آزادسازی لبنان از قیومیت فرانسه نیز در پارلمان لبنان قابلیت اجرایی شدن را دارد. در واقع همچنان خواستهها و افکار دولتمردان فرانسه قابل طرح در قانون اساسی لبنان است. این موضوع نشان از عمق نفوذ و تاثیرگذاری فرانسه در ساختار حکومت لبنان دارد.
اما در نهایت با ظهور مقاومت در لبنان و تشکیل حزبالله در این کشور، شرایط لبنان کاملا و به طور محسوسی دستخوش تغییر و دگرگونی عمیقی شد به صورتی که نیروهای مقاومت با اراده و توانی رزمی و سیاسی بالایی که برآمده از عزم ملی و میهنی آنها بود توانستند تمامی تلاشهای کشورهای غربی بخصوص آمریکا در جهت به زیر سلطه بردن این کشور و ادامه روند قیومیت بر این کشور را خنثی و بیاثر کنند.
با توجه به تمامی موارد گفته شده ظهور مقاومت به قدری شرایط داخلی و بینالمللی لبنان را دچار تغییر و تحول کرد که کمترین دستاورد آن اخراج اشغالگران صهیونیست از جنوب لبنان بود. ضمن اینکه آن منطقه امنی که اسرائیل در آن سالها برای خود ایجاد کرده بود را دگرگون کرد و آن امنیت و آرامش همیشگی رژیم صهیونیستی را برای همیشه از بین برد.
در انتها باید به این موضوع مهم و تاثیرگذار اشاره کرد که با شکلگیری مقاومت مردمی در کشور لبنان و تشکیل گروه «حزبالله» یک دوره طولانی قیومیت و سلطه دیگران بر این کشور به پایان رسید و یکی دیگر از اثرات بسیار مهم و استراتژیک آن تبدیل لبنان از کشوری خنثی و بدون تاثیر به کشور مدافع حقوق و آرمانهای فلسطین بود. به صورتی که امروز رژیم صهیونیستی در این منطقه با دو قدرت حزبالله لبنان و گروههای مقاومت فلسطینی روبرو است.
انتهای پیام/ ۱۳۴