سیاسی زنان در ایران موضوع گفت وگوی ما با دکتر زهره طبیبزادهنوری است؛ موضوعی که همواره چالشهای خاص خود را دارد. برخی زن را فقط در خانه میپسندند و برخی چنان او را فعال اجتماعی میخواهند که هیچ از نقش زن در خانه و خانواده باقی نمیماند. با او از نقشآفرینی سیاسی زنان در اسلام و ایران پرسیدیم و شنیدیم، از کنشگری سیاسی زنان خاندان پیامبر (ص) تا فعالیت سیاسی زنان انقلابی ایران. او خود فعالیت سیاسی را از نوجوانی و با حضور در فعالیتهای سیاسی- مبارزاتی مسجد جاوید که محل استقرار فعالیتهای سیاسی شهید دکتر محمد مفتح بود، آغاز میکند. پای زهره طبیبزاده به این مسجد البته از طریق خواهر بزرگتر و نیز داماد خانواده که هر دو فعال سیاسی علیه پهلوی بودند، باز میشود. در همان نوجوانی با محبوبه دانش (از شهدای ۱۷ شهریور در میدان ژاله) آشنا و دوست میشود و اینگونه، بیشتر به سمت فعالیتهای سیاسی گرایش پیدا میکند. سال ۵۸ و در ابتدای انقلاب، با قبولی در دانشگاه مشهد در رشته دندانپزشکی، فعالیتهای سیاسی او در قالب فعالیتهای دانشجویی پی گرفته میشود و فعالیت او در دفتر تحکیم وحدت، چنان عمیق و گسترده میشود که از سال ۵۹ به تهران منتقل میشود و درس خود را از سال دوم در دانشگاه شهید بهشتی تهران ادامه میدهد. او سپس در رشته جراحی لثه موفق به اخذ دانشنامه تخصصی میشود و بعد از آن توسط رئیسجمهور در دولت نهم به عنوان مشاور امور بانوان و رئیس مرکز امور زنان و خانواده انتخاب و اینگونه به طور رسمی وارد حضور در عرصه کلان و مدیریتی سیاست میشود. ریاست دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی سمت بعدی اوست، سپس در انتخابات مجلس نهم کاندیدای مشترک هر دو لیست اصولگرایان و با رأی مردم تهران وارد مجلس میشود. بعد از اتمام دوره نمایندگی مجدد به دانشگاه شهید بهشتی برمیگردد و مدت کوتاهی هم رئیس دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شاهد میشود. او هم اکنون عضو هیئت علمی دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی است. وی در سال ۶۵ ازدواج میکند و دو فرزند دختر و پسر دارد. گفت وگویمان با دکتر طبیبزاده را بخوانید.
سیاست را مردانه میبینید یا زنانه؟ به نظر میرسد علاقه زنان به سیاست کمتر از مردان است. این را از باب بیشتر بودن تعداد فعالان سیاسی آقا میگویم.
خداوند انسان را بر اساس فطرت الهی آفرید و فطرت الهی واجد یکسری بایدها و نبایدهای ثابت و لایتغیر اخلاقی است. صفات بارز اثباتی در بشر شامل عدالتطلبی، ترحم بر انسانهای ضعیف و تحتظلم، به دنبال آن غیرت و انگیزه حمایت از ضعیف و افراد تحت ستم، دگرخواهی و کمک به همنوع، حتی در مواردی که لزوماً فرد تحت ظلمی واقع نشده، ولی تفاوتهای طبیعی و خلقتی، وجه فرودستی او شده و نیاز به کمک فرد توانمندتر از خود دارد و امثالهم میشود که وجوه مثبت اخلاقیات انسانی است. در مقابل صفات بارز سلبی مثل ظلم و ستم، ظالم و ستمگر، حرص و آزمندی، خودخواهی و ندیدن همنوع جزو صفات مذموم اخلاق انسانی است. این دو دسته از صفات در فطرت همه آحاد بشری وجود دارد. ممکن است به وسیله سیطره رذایل اخلاقی در نتیجه غوطهور شدن در زندگی غریزی وجه سلبی و منفی خصایص اخلاقی در برخی افراد و جوامع غلبه پیدا کند و جوامع را به سمت بیتفاوتی در قبال بیعدالتی بکشاند، ولی حتی انسان غربی هم بر اساس فطرت، اگر خودش را از قید و بند تهاجم و فضاسازی رسانهای و تبلیغاتی صاحبان ثروت و قدرت رهایی بخشد، از بیعدالتی اعلام انزجار و با مستضعف اعلام همدردی و حمایت میکند و به یک تعبیری یک فرد سیاسی میشود.
مصداق بارز این موضوع را در حرکتها و جنبشهای مردمی علیه جرج فلوید در امریکا و اروپا در سالهای اخیر شاهد بودیم که به رغم وجود همهگیری کرونا برای اعتراض به بیعدالتی سرمایهداران و زورگویان معتقد به تبعیض نژادی حاکم بر امریکا، به خیابانها ریختند و به تظاهرات میلیونی مبادرت کردند. چه کسی فکر میکرد جوانانی که سالها غرق در فساد و غرایز جنسی و بمباران تبلیغاتی در غرب بودهاند، اینگونه به بهانه قتل یک رنگینپوست، به خیابان بریزند و به رغم برخورد قساوتآمیز پلیس امریکا و اروپا خود را در معرض شدیدترین ضرب و شتم آنها قرار دهند و ندای عدالتخواهانه سر بدهند؟ لذا حضور سیاسی، یعنی حضور و مشارکت در تعیین نحوه اداره جامعه ریشه در فطرت انسانی دارد و زن و مرد و جنسیت هم نمیشناسد، هر چند دغدغه و انگیزه مردان به دلیل حضور و درگیری عمیق و تنگاتنگ با مسائل اجتماعی بیشتر از زنان است، لذا به نظر علاقهمندتر به سیاست میرسند.
در تاریخ اسلام و توصیههای بزرگان دینی ما الگوی زن مسلمان حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) معرفی میشوند. به نظر شما، این دو بزرگوار چقدر سیاسی بودند؟
از دیدگاه اسلام، پاسخ به ندای فطری عدالتخواهی و سایر صفات مثبت و رذایل اخلاقی در نهاد مرد و زن بدون هیچ تبعیض جنسیتی وجود دارد و بروز آن مخصوص جنسیت خاص نیست. فقط نقشها و کنشها بر اساس جنسیت متفاوت است.
پس از آشکار شدن نبوت در جهت نشر این افکار سیاسی عدالتخواهانه، حضرت خدیجه (س) به عنوان یک بازوی محکم اقتصادی و یک همراه ثابتقدم به عنوان اولین زن به حوزه سیاست پا مینهد و تا آخرین لحظات حیات در خدمت این انقلاب و آرمان الهی میماند.
پس از ایشان دختر دلبندش حضرت فاطمه (س) در تمام سالها در کنار پدر و انقلاب نبوی در جایجای این حرکت نقش پررنگی دارد، چه در تحکیم حکومت نوپای دینی در کنار پدر و همسر در مدینه و چه پس از ایشان، در احقاق حقوق ولایت حقه جانشین او حضرت علی (ع) در زمان غصب ولایت. سرنوشت جامعه دینی برای حضرت زهرا (س) در اولویت است، حضور ایشان در خانه تکتک مهاجران و انصار و یادآوری جریان غدیر به فراموشکاران و کسانی که خود را به عمد به فراموشی زدهاند، بیانگر افشاگری سیاسی ایشان است. ادای خطبه تاریخی ایشان در مسجد به نفع ولایت، ولی برحق، اوج کنشگری سیاسی ایشان در آن مقطع تاریخی است. اساساً نحوه شهادت ایشان در دفاع از ولایت، سیاسیترین شکل مرگ یک مبارز انقلابی است. او میتوانست در پستوی خانه بنشیند و کاری به امر نحوه اداره حکومت و جامعه دینی نداشته باشد، طبعاً جراحتی هم متحمل نمیشد.
ما در تاریخ قبل از اسلام هم شهادت آسیه همسر فرعون را در راه مبارزه با طاغوت داریم. شهادت سمیه در صدر اسلام و در تداوم آن شهادت بانو حضرت زهرا (س) دال بر یکی از سیاسیترین فقدانهای انقلابیون در تاریخ اسلام است، حتی مخفی بودن مزار آن حضرت و دفن شبانه پیکر مطهر ایشان یک مبارزه منفی سیاسی و یک کنش آگاهی بخش اجتماعی در اعتراض به وضع سیاسی موجود در آن دوران بوده است.
حضور حضرت زینب (س) و زنان و کودکان در واقعه کربلا اوج شکوفایی حرکت سیاسی و اجتماعی زن در صدر اسلام است. این قیام میتوانست کاملاً مردانه باشد و پس از استقرار حکومت در کوفه، زنان و کودکان به کاروان امام حسین (ع) ملحق شوند و چنانچه جنگی روی داد، زن و کودکی در میدان نباشند، اما این طراحی برای همراهی، نقشآفرینی بارز زنان در مبارزات اجتماعی است.
صبر بر شهادتها، صحنه جنگ، نقشآفرینی همسر زهیر، مادر وهب و وقایع دوران اسارت و غارت خیمهها و وقایع شام و خواندن خطبههای غرا و سرپرستی کاروان اسیران دقیقاً از حضرت زینب (س) چهره سیاسیترین زن تاریخ بشری را خلق نموده است. زنده نگه داشتن وقایع کربلا یک کنش و اقدام سیاسی است که به همت این بانوی جلیلالقدر رقم زده شد و به عنوان یک الگوی حرکت فعلی زنان در انقلاب اسلامی در ایران، یمن، و فلسطین درآمده است. اینجا میتوانیم نقش امام حسین (ع) را هم در میدان دادن به زنان ببینیم. بله، میشد که این قیام کاملاً مردانه باشد، اما خود امام نخواستند این اتفاق بیفتد.
من تعمداً عبارت طراحی را به کار میبرم و منظورم نقش امام حسین (ع) در این طراحی برای به میدان آوردن زنان در قیام بود. اما نخواستم بحث خیلی طولانی شود که از حوصله مخاطب فراتر برود. طراحی بردن زن به صحنه جنگ نشاندهنده دیدگاه اسلام و رهبران اسلام بر سیاسی بودن حضور اجتماعی زن است.
در عصر کنونی هم زنان ایرانی نقش پررنگی در سیاست داشتهاند؛ چه مثبت و چه منفی. ما فعالان سیاسی زن را داشتهایم که علیه حکومت پهلوی مبارزه میکردند و آن طرف زنان قدرتمندی را در دربار پهلوی داشتهایم، مثل اشرف پهلوی. در مورد حضور زنان ایرانی معاصر در سیاست و نقش زنان ایرانی در بزنگاههای سیاسی توضیح بفرمایید.
در دوران معاصر، زن ایرانی با الگو گرفتن از اسوههایی که از صدر اسلام ذکر شد، افرادی همچون خانم مرضیه دباغ را داریم که با تأسی به حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) مبارزات علیه نظام ستمشاهی را آغاز و زندانها و شکنجههای مختلف ساواک را تحمل میکند و همسران مردان مبارز که من لازم است به نقش این زنان اشاره کنم.
همسران مبارزانی همچون شهید لاجوردی، شهید مفتح و شهید رجایی که از نزدیک با زندگی برخی از آنها آشنایی داشتم، در فقدان مداوم همسر در نتیجه مبارزات سیاسی بار سرپرستی و حمایت روانی خانوادهها را به دوش میگیرند.
در بعد دیگر، زنان در راهپیماییهای پرخطر ابتدای شروع انقلاب اسلامی هیچ تفکیک جنسیتی را قائل نیستند و پا به پای مردان در تظاهرات شرکت میکنند و خون زن و مرد در میدان شهدا به زمین ریخته میشود. پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران در راهپیماییهای تحکیم نظام، در حضور پای صندوقهای رأی که یک حضور کاملاً سیاسی است، زنان در کنار مردان حضور جدی و تعیینکننده داشته و دارند. در دوران جنگ تحمیلی صبر و تشویق به اعزام همسر و فرزندان برای حفظ تمامیت ارضی و بقای انقلاب و پشتیبانی کامل صحنههای جنگ، نشانگر در صحنه بودن سیاسی زن مسلمان ایرانی است. در طول فتنههایی که در سالهای ۷۸ و ۸۸ و سالهای اخیر انقلاب را تهدید کرده، باز هم زنان در راهپیماییهای تحکیم نظام و افشای جریان فتنه و یکسره کردن و جمع کردن بساط فتنهگران حضور تعیینکنندهای داشتهاند.
در وقایع سوریه و بحث حضور مدافعان حرم که شاید بسیاری تصور میکردند دیگر باب شهادت بسته شده و آلام خانواده شهدا دیگر تکرار نخواهد شد، شاهد بودیم که همسران دهه شصتی و هفتادی مدافعان حرم نه تنها مانع حضور آنان در جبهههای نبرد نشدند، بلکه زخمزبانها و کنایهها را هم به جان خریدند و برای حفظ کیان انقلاب غم و اندوه فرزندان کوچک خود را در فقدان پدر همچنان بر دوش خود حمل میکنند.
البته در ابعاد منفی هم زنان نقش چشمگیری دارند. حضور امثال فائزه هاشمی، مسیح علینژاد و فراریان خارج از کشور در نقشآفرینی علیه نظام بر کسی پوشیده نیست. در زمان شاه هم اشرف پهلوی خودش یک ماجرای طولانی است. او که خواهر دوقلوی شاه بود، یکی از ارکان فساد در حکومت پهلوی است، مثلاً قاچاق مواد مخدر در زمان پهلوی به فرماندهی اشرف پا گرفت و قوام پیدا کرد یا در مسائل سیاسی نقشی تعیینکننده داشت.
اما من میخواهم یک نکتهای بگویم و آن اینکه او و سایر زنانی که حضور داشتند، مثل فَرُّخرو پارسا (اولین وزیر زن) یا حتی فرح دیبا، نقش اساسی نداشتند، چراکه ماهیت مردان سیاسی آن زمان هم ماهیت قدرتمندی نبود، چه رسد به زنان، چون مجری سیاستهای امریکا بودند و در واقع کل حکومت وابسته بود.
در واقع میشود گفت که زنان یک ویترین برای کار و اهداف سیاسی بودند. چنانچه در زمان کنونی هم در جریان اصلاحطلب، حضور پر سر و صدای موضوع زنان را در مواضع میبینیم، اما در عین حال خود چهرههای شاخص زن اصلاحطلب گلایه دارند که به ما میدان داده نمیشود. چنانچه مثلاً وزیر زن یا شهردار زن برای تهران نداشتند. از طرفی به نظر میرسد در ایران فضای سیاست بیشتر مردانه است. شاید از این رو که مناصب سیاسی بیشتر در اختیار مردان است و آیا فعالیت سیاسی الزاماً همراه با گرفتن سمت سیاسی است؟
آنچه عرض کردم، بخشهای مثبت حضور سیاسی زنان در عرصه عام جامعه و نقشآفرینی سیاسی آنان در کشور است. این حضور که در جای خود اثری تعیینکننده دارد، لازم است، ولی کافی نیست. حرکت سیاسی در جامعه احتیاج به پیشگامان و سردمداران نیروهای خط مقدم دارد. در اینجاست که فضای سیاسی کشور را بیشتر مردانه میدانم.
نقشآفرینی و اثرگذاری در عرصههای کلان سیاسی در کشور به نظر من کاملاً مردانه است، هر چند این امر تا حدود زیادی اجتنابناپذیر است، به دلیل تقسیم کار و مسئولیتهای خاص بیولوژیک زنان و ماهیت بسیار زمانبر حضور در عرصههای کلان سیاسی، حضور کمرنگتر زنان قابل توجیه و امری طبیعی است. شما حتی در کشورهای غربی که فریادهای فمینیستیشان گوش فلک را کر کرده است، میبینید سهمیه انتخاباتی و تعیین درصد حضور زنان از محدوده مجالس قانونگذاری به اعضای کابینه دولت هم رسیده است. از سویی در طول سده اخیر جز معدود زنانی همچون تاچر، مرکل، هیلاری کلینتون، کاندولیزا رایس که از عدد انگشتان دو دست تجاوز نمیکند، در حد صدراعظم و وزیر امور خارجه نمیبینید.
در منطقه غرب آسیا هم شاید فقط بتوان به مرحوم بینظیر بوتو اشاره کرد و نمونه دیگری نیست
یک خانمی هم در مقام رئیسجمهور بنگلادش بود که مذهبی هم بود. نتیجه اینکه این چیزی نیست که خاص ایران باشد. در غرب هم چیزی به نام تساوی جنسیتی به مفهوم دقیق آن وجود ندارد. ما در ایران ادعای تساوی جنسیتی در عرصه کلان سیاسی نداریم، ولی متأسفانه از حضور زنان استفاده مطلوب نمیشود.
بارها گفتهام به دلایل زیادی معتقد به وزارت زنان نیستم. استدلال بنده این است که زنان ما سابقه حضور در عرصههای میانی مدیریتی را نداشتهاند که با پیچ و خمهای کار دستگاهی اجرایی آشنا شده باشند و بتوانند در عرصه کلانتر وزارت به صورت بهینه نقشآفرینی کنند، ولی با انتخابهایی که در دولت اخیر صورت گرفت، به این نتیجه رسیدم که برای آقایان تصمیمگیر نه تنها داشتن سابقه مدیریت میانی در دستگاههای اجرایی تعیینکننده نیست، بلکه داشتن تخصص مرتبط هم خیلی ضروری به نظر نمیرسد. اگر این قید که به نظر من بسیار ضروری است، در انتخاب مدیران لحاظ نشود، دیگر فرقی بین جنسیتها در مناصب کلان اجرایی نباید وجود داشته باشد.
باید تأکید کنم که فعالیت سیاسی در عرصه کلان کشور الزاماً نیازمند اخذ سمت سیاسی است. در سمت سیاسی، وزارت و وکالت و رئیس دستگاههاست که شما قدرت تأثیرگذاری در اشل کلان در اجرا خواهید داشت. شما اگر پست سیاسی نداشته باشید، قویترین مرد به لحاظ نظری و عملی هم باشید، هیچ اثر تعیینکنندهای در تصمیمات کلان جامعه نخواهید داشت و نظرات شما در حد حرف و سخنرانی باقی خواهد ماند و کاملاً نادیده گرفته میشود و قابلیت تحقق پیدا نمیکند. شما ببینید از تعداد بیش از ۲۹۰ نماینده چند درصد را خانم تشکیل میدهند. در تهران با ترحم به زنان، همواره فقط پنج نفر از زنان در لیست قرار میگیرند، در استانهای دیگر که وضع بدتر از تهران است.
در شورای عالی انقلاب فرهنگی تنها معاونت رئیسجمهور و رئیس شورای فرهنگی- اجتماعی زنان حضور داشتهاند و تازه اخیراً شنیدهام زمزمههایی وجود دارد که درصدد حذف معاونت امور زنان از اعضای حقوقی شورای عالی انقلاب فرهنگی و همچنین تغییرات اساسی در شورای فرهنگی- اجتماعی زنان هستند.
در هیئت دولت هم همینطور است. تنها معاونت امور زنان ریاست محترم جمهور حضور دارند در سایر شوراهای عالی و مجامع هم وضع بر همین منوال است. مثلاً در مجمع تشخیص مصلحت هیچ زنی حضور ندارد، لذا فکر میکنم در عرصههای کلان سیاسی خانمها حضور بسیار کمرنگی دارند. در حالی که برخی از آنها نه تنها از مردان به لحاظ شناختی و ادراکی از مسائل کشور کمتر نیستند بلکه حداقل در امور نیمی از آحاد جامعه از مردان مطلعترند، لذا به نظر من باید سهم پررنگتری در تصمیمات کلان کشور داشته باشند.
چرا در فضای عمومی اصلاحطلبان بیشتر از سایر جریانات سیاسی مدافع حقوق زنان قلمداد میشوند؟ به نظر میرسد تریبوندار حقوق زنان جریان اصلاحات است، در حالی که در قانونگذاریها و تصمیمسازیها به نفع زنان، نقش جریان اصولگرا پررنگتر است.
متأسفانه القایی که شده، همین طور است، اما در مورد حقوق زنان به صورت عام اصلاً این مطلب را قبول ندارم. جریان اصلاحات به استیفای حقوق حقه زنان براساس تعالیم شرع نمیپردازد، آنان در مورد حضور زنان در عرصه کلان سیاسی هم فقط شعار میدهند، وقتی هر جریانی شعاری را سر دهد، آن شعار را مال خود کرده است.
شوربختانه اخیراً شنیدهام که آقایان در حال تغییر شورای فرهنگی- اجتماعی زنان هستند. به رغم انتقاداتی که به ساختار شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجموعههای تابعه وجود دارد، اتفاقاً در اکثر سالهای اخیر، جریان غالب مدیریت شورای فرهنگی- اجتماعی زنان در اختیار طیف دلسوز انقلاب بود. اگر این افراد حضور نداشتند، کنوانسیون رفع تبعیض از زنان در دولت اصلاحات، سند ۲۰۳۰، معاهده حقوق کودک در دولت اعتدال، با تمامی عوارض منفی و مغایر دینی، بدون اطلاع آحاد جامعه بدون هیچ ترمز و مانعی، در کشور به صورت وسیع پیاده میشد. حضور این مسئولان بصیر و انقلابی در شورای فرهنگی اجتماعی زنان و فعالیتهای پژوهشی بسیار ارزشمند دبیرخانه این شورا، دستهای نفوذ پشت پرده این اسناد بینالمللی در حوزه زنان در ایران را برملا ساخت و انتقال آن به مقام معظم رهبری جلوی اجرای سند ۲۰۳۰ را گرفت.
حالا به جای خسته نباشید و قدردانی از این اقدامات، کمر به تغییرات اساسی در این مجموعه بستهاند که نمیدانم با چه استدلالی این اقدام صورت گرفته است. نقدهای موجود بر شورای فرهنگی- اجتماعی زنان به طریق اولی ابتدا متوجه خود شورای عالی انقلاب فرهنگی است که اسناد بسیاری توسط زیرمجموعهها تهیه میشود، ولی به دلیل سلایق دولتها به دست فراموشی سپرده شده و حتی چنانچه ابلاغ شود، نظارت و پیگیری اجرای آن صورت نمیگیرد. نقد در درجه اول به خود شورا برمیگردد که به خواست و سلیقه رئیسجمهور وابسته است. وقتی سکان اجرایی کشور در دست هر جناح سیاسی باشد، شورای عالی انقلاب فرهنگی به سمت اراده همان جناح حرکت میکند، زیرمجموعهها هم تابعی از آن خواهند بود، لذا همواره یک حرکت زیگزاگی در کل امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور متناسب با سلایق جناحهای سیاسی کشور وجود دارد، بنابراین اگر نقدی وجود دارد، الزاماً متوجه زیرمجموعه نیست. باید ضعفها را در ساختارها جستوجو و اصلاح کرد.
انتهای پیام