متن کامل سخنرانی سردار قاسم سلیمانی در یادوارهی فرماندهان شهید
لشگر ۲۷ محمد رسول الله
(تهران: ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ )
پیاده سازی و تدوین:
دانشکده و پژوهشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه جامع امام حسین(ع)
“دانلود متن کامل سخنرانی سردار سلیمانی در یادوارهی فرماندهان شهید لشگر ۲۷ محمد رسول الله“
“دانلود فیلم کامل سخنرانی سردار سلیمانی در یادوارهی فرماندهان شهید لشگر ۲۷ محمد رسول الله”
مقدمه:
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین و سلام و صلاه رسولالله و آله آلالله. الحمدللَّه الّذی هدینا لهذا و ما کنّا لِنَهتدی لولا اِن هدینااللَّه» نثار روح مطهر و منور جمیع شهدا بالاخص شهدای عزیز و بزرگوار لشکر ۲۷ محمد رسولالله، فرماندهان شهید لشکر رسولالله و برای شاید روح امام و سلامتی رهبر عزیز و بزرگوارمان اجمائاً صلوات.
جلسۀ بسیار باعظمتی است هم موضوع آن موضوع باعظمتی است به یاد ۴۰ فرمانده شهید یکی از پرافتخارترین و بزرگترین و ماندگارترین لشکرهای دوران دفاع مقدس و هم حضور شهدای زندۀ ارزشمندی که از فرماندهان گردان و مسئولین محورها و رزمندهها و خانوادههای معظم شهدا که در این سالن اجتماع کردند، خصوصاً با توجه به برنامههای بسیار خوب و بدون تکلف و ساده و پرمعنویت و گویا و خوبی که اینجا شد، اگر اسائه ادب نبود با توجه به اینکه اعلام شده بود واقعاً حیف بود من صحبت بکنم و بهتر بود که از این نوع گفتارها و خاطرات و برنامهها استفاده میکردیم که به خوبی تداعی دوران پر یادگار دفاع مقدس را میکرد.
من اگر بخواهم در این جمع ارزشمند حق مطلب را ادا بکنم اجازه بفرمایید یک مقدمهای نسبت به جنگ بگویم و بعد تاثیر فرماندهی در جنگ را توضیح بدهم. پیشاپیش عذرخواهی میکنم از اینکه اگر بحثی پیرامون مسالۀ فرماندهی میکنم چون توفیق خدمتگزاری و سربازی را در جمع داشتم، این تصور به وجود نیاید که به عنوان گوینده یک تعریفی از خود بشود چون حقیقتاً بندۀ حقیر مصداقش نیستم، مصداق همۀ حرفهایی که میزنم بخش اعظم آن امتحاندادههایی هستند که شهید شدند. بخش دیگری هم شهدای زندهای هستند که همانطور که دوست عزیز و برادر بزرگوارمان فرمودند و جا هم دارد که از شهدای زنده نام برده شود و تجلیل بشود، آنها هستند.
۱) دوران دفاع مقدس،جامع ترین معرف حقیقت اسلام ناب
شاید بعد از انقلاب ما هیچ مجموعهای جامعتر در معرفی اسلام به عنوان مُرّ اسلام، حقیقت اسلام در همۀ ابعاد، ما صحنهای مثل صحنۀ جنگ نداشته باشیم. یعنی یک صحنهای یکجا بخواهد اسلام و حقیقت اسلام را و خصوصاً تشیع و فرهنگ تشیع را معرفی بکند. بعید میدانم با این گستردگی و وسعت چه در بُعد جمعیت و چه در بُعد زمان ما چنین جامعیتی داشته باشیم. در همۀ ابعاد هم میتوان این را ثابت کرد که در معرفی اسلام جنگ حقیقت کامل اسلام را معرفی کرد، جنگ یعنی انسانهای موجود در جنگ و در فراخور جنگ به عنوان یک مساله موضوعیت ندارد اما انسانهایی که آنجا بر مبنای یک فرهنگ جمع شدند، عمل کردند و جنگیدند و به شهادت رسیدند، مجموعه افکار و اعمال و مدیریت و رفتار آنها تداعی حقیقت اسلام را وارد صحنه کرد و این هم جامع بود هیچ چیز آن دروغین نبود یعنی عرفان حقیقی، معنویت حقیقی، اسلامشناسی حقیقی، انسانسازی حقیقی، اسلام ناب حقیقی، تبعیت حقیقی، فرآیندپذیری حقیقی، در تمامی این ابعاد این حقیقت ساری و جاری بود.
۲) حقیقت مذهبی بودن دفاع مقدس
شاید در بین همۀ مشخصههایی که جنگ داشت که صدها مشخصه را میتوان برای جنگ متفاوت با جنگهای دیگر شمرد، چند مشخصه جامعتر از همۀ اینها بودند و این چند مشخصه مشخصهها و ویژگیهای دیگر جنگ را تحت تاثیر خودش قرار داده بود. یکی از آنها مذهبی بودن جنگ ما بود، این مذهبی بودن جنگ بنا به فلسفۀ طایفهای که یک طرف سنی باشد، یک طرف شیعه باشد، فلسفهاش نبود، درواقع آن گرایش مذهبی و آن دلیل هویت مذهبی که بر جنگ حاکم شده بود به دلیل تفکرات طایفهای، تفکرات صرفاً مذهبی در مقابل یک مذهب نبود. بلکه به دید حاکمیت آن حاکم در جنگ ما بود که مهمترینش هم درواقع خود امام بود که بعداً من به اینکه تاثیراتی که موجب این مذهبی شدن جنگ شد، چه بود میپردازم.
لذا جنگ به تمام معنا یک حقیقت مذهبی داشت، در رفتارها این حقیقت وجود داشت، در مدیریتها این حقیقت مذهبی وجود دارد، در رفتار با دشمن این رفتار مذهبی حاکم بود. اینکه عرض میکنم در رفتار با دشمن، یک وقتی در همین لشکرهای کنار ما در عملیات والفجر یک خلبان عراقی که بمباران کرده بود، خودش را با چتر از هواپیما به پایین پرتاب کرده بود، پایین آمد، یک بسیجی او را تنبیه کرد به او یک سیلی زد، من دیدم فرمانده لشکری که با این بسیجی را به خاطر سیلی زدن به این اسیر برخورد کرد، در آن لحظه از صحنه جنگ محرومش کرد تا صحنههایی که شما در فیلمهای تلویزیون که حقیقت هم است دیدید مانند خلبانهای ما که رفتند بمباران بکنند، در روی پل عابر پیادهای را دیدند که در حال حرکت است، از بمباران آن پل به خاطر این عابر پیاده خودداری کردند.
رفتار مذهبی بر همۀ شئون جنگ حاکم بود. در مراحل انتخاب فرماندهی هم باز همین یکی از ویژگیها و موضوعات مهم اساسی بود. لذا یکی از ویژگیها و برجستگیهای دفاع مقدس ما مذهبی بودن بود و این مذهبیت در همۀ شئونات جنگ حاکم بود.
۳) تاثیر گذاری درونی و بیرونی دفاع مقدس
نکتۀ دوم که از نکات برجسته و اساسی دفاع مقدس بود تاثیرگذاری جنگ بود، این تاثیرگذاری یک تاثیرگذاری هم درونی بود و هم بیرونی بود. یعنی هم درون جنگ داخل خودش و بر افراد خودش، افراد بر هم تاثیر داشتند و هم در برگشت این افراد به داخل جامعه بر جامعه تاثیر میگذاشتند.
لذا بخش عظیمی از تحولی که در جامعه ما به سرعت بعد از انقلاب حادث شد، یکی از کانونهای اصلی تاثیرگذاری معنوی و مذهبی جامعۀ ما، یکی از علتهای اصلیاش جنگ بود یعنی همین آمدوشدهایی که در داخل جنگ صورت میگرفت، این خیل بسیجیها و افرادی که از درون جامعه به داخل جبهه میآمدند و از داخل جبهه به جامعه برمیگشتند، درواقع یک تحول عظیمی در جامعه ما به وجود آمد که تا حالا یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در موضوعات مختلف جامعه، جنگ بوده، شاید هیچ کانونی به اندازۀ جنگ اینقدر تاثیر در تطهیر جامعۀ ما به سمت کمال و معنویت نداشته است.
۴) تغییر ملاک ها در دفاع مقدس
نکتۀ سومی که در جنگ خیلی تاثیرگذار بود تغییر ملاکها بود، برخلاف همۀ جنگها همانطور که بعضی از روایتها را دوستان اینجا ذکر کردند درواقع یکی از اتفاقات درون این جنگ که شاید یکی از نقاط قوتی بود که موجب شد بخش اعظمی از بنبستها در جنگ شکسته بشود و یا برغم نابرابریهایی که در جنگ وجود، به رغم اینکه ما با دشمن تفاوت بسیار زیادی در امکانات داشتیم یعنی به اندازۀ عدد افرادی که ما در میدان میآوردیم او مقابل ما تانک میآورد!
کربلای ۵ که لشکر ۲۷ (محمد رسول الله) حاجآقای کوثری کنار ما بودند، غرب کانال ما، آن غرب کانال ما هر چه زمین را نگاه میکردیم به جای اینکه نفر عراق ببینیم تانک میدیدیم، یک حجم وسیعی بود. یا وقتی دشمن شروع به آتش ریختن میکرد با گروههای موزیکی که الان پشت جبهه میگذارند یک ریتم منظمی دارند، هیچ تفاوتی نداشت، با یک انضباط ویژهای، یک حجم بالایی از آتش میریخت. من در کربلای ۵ دقت کردم در زمین کربلای ۵ شاید هیچ متری از زمین وجود نداشت که یک گلولهای در آنجا فرو نیامده باشد. تمام زمین آماجِ حجم گلولههای سنگین توپ و خمپارهای که بر زمین فرود آمده بود و سوراخ سوراخ بود و بعضاً گلوله بر جای گلوله فرود میآمد.
حجم امکاناتی که دشمن در اختیار خودش داشت عجیب بود، بعد از جنگ که صدام سقوط کرد، کشورهای عربی که طلب خودشان را از صدام میکنند، مشخص شده اصلاً حجم حمایتی که دنیا بدون مابهازا از صدام انجام داده، چندین برابر بوده، فقط یک کشور مانند عربستان چندین برابر حجم هزینۀ کل جنگ ما بوده است! لذا یک جنگ کاملاً نابرابری بود.
حتی در بسیج نیروی انسانی این نابرابری وجود داشت یعنی آن طرف سرباز ـ حالا ایشان فرمودند سربازهای با طول و عرض و وزن کذا ـ اما سرباز ۱۰ ساله، ۸ ساله، یعنی قبل از جنگ سرباز بود، دورۀ جنگ سرباز بود باقی مانده بود و یک کهنه سرباز بود و درواقع یک نیروی متخصص شده بود درحالی که نیروی ما عموماً یک نیروی ۴۵ روزه، سه ماه بود، همۀ آن نیرویی که میآمد، لشکرها را برای شب عملیات پر میکرد یا شارژ میکرد وارد عملیات میَشدند، عموماً نیروهای سه ماهه بودند، بعضاً در استانها پشت جبهه برای اینکه بتوانند نیروی بیشتری بسیج بکنند، نیروهای ۴۵ روزه را قاطی نیروهای سه ماهه میکردند که در جبهه خودش یک معضل و مشکلی بود.
این امکانات و این نابرابری در امکانات، در نیروی انسانی، من بعداً رفتم در عراق دیدم دشمن با جمعیت اندک در مقابل ما، یعنی جمعیت عراق در زمان جنگ شاید در حد ۲۲ میلیون یا ۲۰ میلیون نفر، جمعیت ما در همان زمان قریب ۴۵ میلیون نفر بود، ولی دشمن میزان بسیج نیرویی که انجام داده بود ۵/۱ برابر ما بود، با اجبار وارد صحنۀ جنگ کرده بود و در صحنه جنگ نگه داشته بود.
یک جنگی با این تفاوتهای اساسی که محور اصلی آن هم یک نیروی تازهتاسیسی مثل سپاه پرچمدار آن برای خط شکستن که آمده بود لشکر تاسیس کرده بود، یک تاسیسی نبود که بیاید یک لشکر را در یک پادگان بسازند و بعد یک فرمانده را روی آن نصب کنند. یک وقت در (پادگان) گلف یادم است آمدم در گلف یک کاری داشتم دیدم ۴، ۵ تا از برادران به آنجا آمدند با لباسهای تر و تمیزتر از لباسهای جنوب و لباسهای پلنگی تنَشان است، آن زمان در جنوب کشور از لباسهای پلنگی خیلی مد نبود و بیشتر لباسهای خاکی بود، آن زمان من فهمیدم او حاجاحمد متوسلیان است، شهید شهبازی، شهید چراغی است و آنها به جبهه جنوب آمده بودند خط بگیرند که اینجا لشکر ۲۷ (محمد) رسولالله که اسم آن را هم از یک عملیاتی در غرب انتخاب کرده بودند، تاسیس کردند که دوستان اشاره کردند. اولین عملیاتش هم عملیات ارتفاعات شاوریه در فتحالمبین بود. خود این کسانی که شهید شدند موسس لشکر بودند، لشکر تاسیس کردند، فرمانده گردان نه تنها فرماندۀ گردان بود بلکه خودش موسس گردان بود و بعد خودش مسئول بسیج و جمع کردن نیرو و حفظ نیروی خودش هم بود.
۵) تفاوت بیا و برو در فرماندهان دفاع مقدس
یکی از ویژگیهایی که در جنگ ما وجود داشت و این نابرابریها را کنار زد، آن ابتکاراتی بود که در صحنه دفاع مقدس اتفاق افتاد. من یک بار خدمت یکی از بزرگان عرض کردم گفتم فرق ما با ارتشهای کلاسیک دنیا در یک کلمه بود یعنی اگر ما بخواهیم فرق همت را، فرق حاجاحمد متوسلیان را، فرق فرماندهان گردان شهید را با یک فرماندۀ کلاسیک خودش ، از موضوعات معنوی به موضوعات اخلاقی و رفتاری به مسائل مختلف دیگری بدانیم، در یک کلمه در صحنۀ جنگ بود و آن کلمه در (تفاوت) “بیا و برو” بود، یعنی او جلو میایستاد میگفت بیا، یک فرمانده کلاسیک عقب میایستد میگوید برو.
آن ایستادن در جلو و گفتن بیا، خیلی تاثیرات فوقالعادهای گذاشت و فداکاریهای بزرگی را به وجود آورد. اگر این فداکاری نبود، شما اگر دقت کرده باشید، حجم فرماندهانی که شهید شدند با هیچ جنگی قابل مقایسه نیست. ما ۱۲ لشکر تاسیس داشتیم، در زمان جنگ دو سه لشکر به آنها اضافه شد، از ۱۲ فرمانده لشکر تاسیسی زمان جنگ در دوران جنگ، ۷ فرماندۀ لشکر ما شهید شدند و از لشکر (۲۷ محمد) رسولالله، ۴ فرمانده لشکر پشت سر هم شهید شدند، یعنی بعد از حاجاحمد و بعد شهید چراغی، بعد شهید همت، بعد شهید حاجعباس، بعد شهید صالحی و بعد آقای کوثری که شهید زنده هستند. در فرمانده گردانها ۷۵ درصد از فرمانده گردانهای جنگ شاید قریب ۸۰ درصد شهید شدند.
اگر آن خطشکنی و آن جلو ایستادن و آن گفتن «بیا» نبود، هیچ وقت این اتفاق نمیافتاد و بعد او وقتی میگفت بیا، واقعاً مثل یک ملکۀ زنبور عسل بود، وقتی میخواهند یک زنبور عسل را بگیرد، دانه دانه نمیروند زنبورهای عسل را بگیرند، ملکه را داخل یک قوطی کبریت میکنند همۀ چند صد هزار زنبور عسل دور این میریزند. جنگ در اداره و مدیریت خودش دقیقاً اینطوری بود و به همین دلیل هم توانست آن بنبستیشکنی را انجام بدهد.
شاید بشود یکی از دلایل اساسی یا یکی از دلیل مهم برای این تحول عمده در صحنه جنگ را پیدا کرد که این جنگ واقعاً به مُرّ و حقیقت اسلام در همۀ ابعاد تبدیل شود، اگر شما امروز بخواهید در هر بُعدی آن حقیقت اسلام و تشیع را پیدا بکنید، حقیقت در دوران دفاع مقدس تبلور پیدا کرد، این حقیقت در دوران دفاع مقدس به منصه ظهور رسید، نه یک روز و دو روز، در دورۀ بسیار طولانی.
۶) عوامل اصلی تبدیل شدن جنگ به یک مدرسه و مکتب
دو عامل، عامل این حادثه بود که این جنگ را به یک مدرسه و مکتب تبدیل کرد و به رغم گذشتِ سالهای طولانی امروز نسل جوان به شلمچه و طلائیه و جاهای دیگر جنگ که میتوانند میروند و جای پای رزمندگان را میبوسند، امروز همت فقط اسوه و محبوب بچههای تهران نیست، بیش از یک مرجع تقلید در کل کشور محبوب است و مورد توجه است.
الف) عامل مبنایی(اسلام ناب)
یکی عامل مبنایی بود، یکی عامل میدانی بود،. عامل مبنایی اسلام بود، در طول جنگ همۀ تلاش و توجۀ امام به این بود که همۀ توجهات را در جنگ متوجۀ اسلام بکند لذا شما هیچ سخنی از امام ندارید که در آن چه پیروزی باشد، چه شکست باشد و چه قبول سختیهای مختلف باشد، در خطابش به اُسرا در خطابش به رزمندگان دوران دفاع مقدس، پیوسته مورد تاکید امام و موضوع مورد تاکید امام مسالۀ اسلام بود، همۀ مقصد ما اسلام است، وقتی هم که خرمشهر آزاد شد امام فرمود خدا خرمشهر را آزاد کرد. امام به این موضوع توجه میداد. لذا موضوع مکتب و حاکمیت مکتب در جنگ ما یک تاثیر مبنایی داشت.
ب) عامل میدانی (فرماندهان شهید)
اما تاثیر میدانی آن مربوط به فرماندههاشان بود، منظورم عموماً فرماندهان شهید است، این تاثیر فوقالعادهای بود. یک زمانی در کربلای۴، حالا بحث فرمانده گردانهای شهید است، اتفاقاً فرمانده گردانی که میخواهم از او اسم ببرم، شهید هم نشده است، او در جولانهای کربلای۴ نشسته بود و با بچههای غواص داشتند کفشهای غواصی را پایشان میکردند، عملیات کربلای ۴ لحظه قبل از شروع عملیات لو رفت و دشمن روی ساحل خودمان آتش باز کرد، ساحل هم ساحل کم عرضی بود، رودخانه اروندرود در نقطۀ بین نهر خین و نهر عرایِض، در نقطۀ کوتاه و کوچکی، تعداد زیادی از لشکرها داشتند وارد ساحل میشدند، عرض رودخانه کلاً ۴۰۰ متر در این نقطه بود، در این جولانها که تقریباً کل ساحل به اندازۀ مکان اینجا بود، بچهها لای جولانها، نیهای کوتاه نشسته بودند داشتند (فین) کفشهای غواصی را میپوشیدند، یک مرتبه انگار انفجار عظیم شد، دشمن همۀ آتش را در این نقطه و ساحل باز کرد، شاید ۱۰، ۱۵ کیلومتر در این ساحل از نقطه تقاطع کارون و اروند تا نقطۀ نهر عرایض ـ حالا شاید من چند کیلومتر هم اشتباه بکنم ـ در نقطۀ محدودی همۀ آتش را آنجا باز کرد. هواپیماها آمدند منور ریختند و مثل روز کل منطقه روشن شد.
من لب خاکریز نشسته بودم نگاه کردم این فرمانده گردان اینطوری به من نگاه کرد، چشمش را به چشم من دوخت، یک آیهای در قرآن داریم «يَوْمَئذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ اشْتَاتًا لِيُرَوْا أعْمَالَهُمْ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَه وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه» انسان میبینید، این دیدنها در فردای قیامت خیلی مهم است، او با نگاه خودش از من میخواست کسب تکلیف بکند که چه بکنم؟ جوی خون از چولانها به سمت رودخانه جاری شده بود، همین جا، همین نقطه، حداقل ۱۰، ۱۵ تا از بچهها در این نقطه شهید شدند، حاجمحمد یادش است، پل دریاچه ماهی وقتی یک گردان میخواست از اول پل به آخر پل بیاید، اگر اول پل گردان ۳۰۰ نفر بود، آخر پل به ۲۰۰ نفر میرسید، یا مجروح میشد، یا شهید میشدند و اطراف پل مجروحان و شهدا میریختند، اما یک فرمانده ایستاده میآمد، وقتی به او گفتم برو، سوال نکرد، دیگر وقت غافلگیری هم نبود، با یازهرا، یاحسین، با همین حال رفتند، عراقیها مانند صیادهایی که مرغابی صید میکنند، لب ساحل ایستاده بودند. رفتند ساحل را شکستند، به رغم اینکه بعضیها فکر میکنند کربلای ۴ عملیات ناموفقی بود، به همین دلیل جزء موفقترین عملیات بود.
فرماندهی در جنگ ما عجیب بود، مشخصات عجیبی داشت همین داستانی که پیرامون، شما قصۀ شهادت فرماندهان جنگ را ببینید، یکی از قصههای دردناک شهادت، شهادت شهید همت است که گفتم بر ترک یک کرمانی که آمد همت شهید شد، یکی از زیباترین هم قصۀ شهادت شهید باکری است که اتفاقاً در سالروز شهادت هر دو نفر آنها هستیم. این یک نمونه بارزِ مهم است، این فرماندهی در دوران جنگ قابل افتخار بود، اینها قله بودند که دامنهها سرسبز بود، اگر این قلهها نبودند این دامنهها سرسبز نمیشد، این هوایی که در این دامنه وجود داشت، این لذتی که ما در دامنه میبردیم به دلیل این بلندی و کشیدگی قلهها بود. این تاثیر قلهها باعث شد این تحول عظیم در جنگ به وجود بیاید. به این دلیل بود که آنها آنقدر محبوب بودند که اگر میگفتند مهدی یک مهدی وجود داشت، هزاران مهدی در آن لشکر وجود داشت اما همه متوجۀ یک مهدی میشدند، اگر میگفتند حاج همت که معروف به این نام بود همۀ چشمها متوجۀ این موضوع میشد انگار این چهره را بر همۀ قلبها هک کرده بودند.
۷) خاطره شهادت شهید همت
حادثۀ شهید همت و شهید باکری را عرض بکنم، در صحنۀ کوچکی در جزیره جنوبی نشسته بودیم آن روز اتفاقاً حمید باکری شهید شده بود، آن طرف پل شیتات، ما هم نمیدانستیم آنجا نشسته بودیم و با هم صحبت میکردیم آنجا فهمیدیم حمید باکری شهید شده است و مهدی برادر و فرماندۀ لشکر بود و آنجا بود، خم به ابرو نمیآورد، تا انسان دچار چنین صحنهها و حادثههایی نشود، نمیتواند آن موضوع را به خوبی بیان بکند که کسی که برادرش را، آن هم برادری با وفای حمید نسبت به مهدی، که حمید باکری هیچ وقت در لشکرش با مهدی نگفت برادر، مدام میگفت آقامهدی.
آن روز حاجهمت و شهید عباس کریمی فرمانده قریب ۳۵ تا ۴۰ نفر آدم بودند در (بخش) شرقی جزیرۀ جنوبی که آن طرفش آب و این طرف هم عراقیها شکسته بودند، آب گرفته بود، بعد از حادثه طلائیه همت به این نقطه آمده بود، شهید کریمی در خط بود، شهید همت در جمع ما در سنگر نشسته بود، به خط او حمله کردند، یک خطی با این عرض بود، به طول مثلاً ۷ یا ۸ کیلومتر، دو تا سنگر از این خطها میگرفتند، ۲ کیلومتری سقوط میکرد، عراقیها چند سنگر را از اول خط گرفتند، شهید کریمی با شهید همت تماس گرفت، گفت اینطوری شده و حادثه را تعریف کرد. از کجا یک فرمانده لشکری از اول حادثه از لشکر ۱۰ هزار نفری تا ۴۵ نفری میایستد؟ آنجا گفت میتوانی یک دسته نیرو به من قرض بدهی؟ فرمانده گردانی که جزء بهترین فرمانده گردانهای ما بود، آنجا ایستاده بود، شهید میرافضلی، بچه رفسنجان بود، به میرافضلی گفتم به شهید همت یک گروهان نیرو بدهید، از گردانی که ما در چاهنفت در جزیره جنوبی داشتیم، بعد رفتند و هر دو نرسیده به گردان شهید شدند هم همت شهید شد و هم او شهید شد و آن شب هم نزدیک دو سه ساعت کسی نمیدانست بعداً فهمیدند کسی که آنجا شهید شده، همت است.
۸) رفاقت شهدای دوران دفاع مقدس
شهید باکری هم همینطور بود، شاید بعضی از دوستانی که در این جلسه باشند بدانند، خصوصاً این رفاقت بسیار صمیمی که بین شهید کاظمی و شهید باکری وجود داشت، آنها خیلی با هم رفیق بودند، رفاقتهای زمان جنگ چیزی عجیبی بود، یک نمونه خاطره از این رفاقتها برای شما ذکر کنم.
یک وقتی یک فرمانده گردان داشتیم به نام ماشاءالله رشیدی، او شب عملیات کربلای ۵ آمد وارد عملیات شود، آمد دم خط در سنگر من، یک قصهای تعریف کرد چون گردان نرسیده بود با هم حرف میزدیم، یک فرمانده گروهان به نام زاکی زاده داشت، زکیزاده دو شب پیش شهید شده بود، گفت ما با هم عهد بستیم هر کدام از ما زودتر شهید شد وارد بهشت نشود تا دیگری بیاید، گفت دیشب زکیزاده را در خواب دیدم به من گفت ماشاءالله من را دم در نگه داشتی چرا نمیآیی؟ وقتی این را گفت من فهمیدم شهید میشود، او را نگه داشتم، گردان رفت و درگیر خط شد مجبور شدم او را بفرستم و بلافاصله شهید شد.
۹) داستان صدای ضبط شده شهید کاظمی و شهید باکری
شهید کاظمی و شهید باکری همینطور با هم صمیمیت عجیبی داشتند، مهدی آن طرف رفت در قلب رودخانه دجله و آنجا در کنار یک گروهان ماند. همۀ ملت ایران باید نوارِ صدای شهید باکری را بشنویم، این صدا با این آرامش در حالی که مجروح است و کمتر از ۲۰ دقیقه بعد از آن هم شهید شد، یا مجروح شدید شد و بعد هم سریع شهید شد، محاصرۀ کامل هم بود، یک فرد در محاصره، بدون نیرو، در غرب رودخانه دجله این صدا و این طمانینه و این آرامش شنیدنی است، واقعاً شنیدنی است!
شهید کاظمی به شهید باکری اصرار میکند بیاید (عقب)، یک زمان زیادی تلاش کردند که شهید باکری را از آنجا به عقب بیاورند و بعد از اینکه عقبنشینی از نقطۀ شمالی آغاز شد. عبارت ایشان این بود: “احمد بیا اینجا، اگر اینجا بیایی من چیزی میّبینم که اگر ما با هم باشیم تا ابد از هم جدا نخواهیم شد” و بعد باکری گم میشود. داستان مفصلی دارد و تا الان هم مفقودالجسد است. شهید کاظمی وقتی که منطقه عملیاتی بدر تخلیه شده بود و همه داشتند عقب میرفتند، شهید کاظمی حاضر نبود به عقب بیاید. آقای بشردوست و چند نفر دیگر مانده بودند و اصرارشان بر این بود که شهید کاظمی به دلیل غم شهید باکری از آنجا خودش را از سرزمین بدر نمیتواند جدا بکند و به عقب بیاید، هیچ نیرویی در زمین باقی نمانده بود. اینها فرماندهانی بودند که شهید شده بودند.
۱۰) تاثیر اساسی فرمانده در یک ساختار
نقش فرماندهی در دوران دفاع مقدس ما هم در پیروزیهای جنگ و هم در توسعۀ معنویت در فضای جنگ. شما امکان ندارد در تمام لشکر ۲۷ ـ حالا فرماندههان آنها اینجا هستند ـ اگر فرماندهان شهید زندۀ موجود و فرماندهان شهید که در ظاهر در جمع ما نیستند و حقیقتاً وجود دارند، از آنها سوال بکنید، در همۀ ابعاد، در اخلاق، در رفتار، در دین، در معنویت، در شجاعت، در صبر چه کسی قلۀ شما بود؟ بدون استثناء میگویند همت. در قبل از او متوسلیان و بعد از او کریمی و قبل از او چراغی.
این تاثیر یک انسان صالح در راس یک ساختار یک تاثیر اساسی به وجود میآورد مانند اینکه انقلاب ما که نمونۀ بارزش در ابعاد مختلف خودش است اگر یک انسان صالحی در آن روز مانند امام و در امروز مانند مقام معظم رهبری در راس این نظام نبود، هیچ وقت این حجم ارزشهایی که در درون نظام شکل گرفت و وجود داشت به وجود نمیآمد، این از یک صالحی به وجود میآید، چون در راس آن امام بود و در سطوح مختلف فرماندهی آن خصوصاً فرماندهان شهید انسانهای صالحی بودند، لذا این جنگ و این صحنۀ جنگ صحنۀ بسیار پرافتخار و ماندگار و تاثیرگذای شد.
حالا شما در بین مجاهدین عالم نگاه بکنید، شما هیچ کجا مشابه این جنگ پیدا نمیکنید به رغم همۀ خدایی ممکن است عمل بکنند، همه مجاهدت میکنند و در حال جهاد هستند، بعضاً با آمریکا و اسرائیل میجنگند، نام آنها لبنانی و فلسطینی است، اما با این سرچشمه، تفاوتهای اساسی دارند، اینجا چیز دیگری بود.
من بعضی وقتها به بعضی از دوستان عرض میکنم که مشکل کشور سوریه، اگر دولت سوریه و کشور سوریه یک همت، یک خرازی، یک کاظمی فقط یک نفر از خودشان مثل اینها داشت، این کشور بیمه بود، هیچ کدام از این تهاجمها تاثیری نداشت اما حلقۀ مفقوده وجود چنین انسانهایی است که در دوران دفاع مقدس ما این به وجود آمد و به تحولات بسیار متحیرکنندۀ اساسی در ابعاد مختلف اخلاقی تبدیل شد، بعضی از نوجوانها به جاهایی رسیدند که علمای بزرگ به حال آنها حسرت میخوردند و این حسرت خوردن آنها حقیقت داشت.
سخن پایانی
لذا نقش این شهدای که الان برای آنها این یادواره برگزار شده است به نظرم باید تک تک مورد بررسی قرار بگیرد، حالا دوستان آمدند به بعضی از فضاهایی که وجود داشت روایت کردند، اشارهای کردند اما آن صحنههای شب عملیات که هیچ دوربینی آن را ثبت نکرده است و آن میدانهای مین و آن کانالهای مخوف و آن سیمهای خاردار و کربلای ۵ و کربلای ۱ و حجم گستردۀ آتشها، نیازمند یک ترسیم دیگری است. من به نوبۀ خودم از همۀ دستاندرکاران عزیزی که این فضای معنوی را به وجود آوردند، این یادواره را برگزار کردند به عنوان برادر کوچک تشکر میکنم انشاءالله یک الگویی برای ما در همۀ استانها بشود که بتوانیم این کار را ادامه بدهیم.