دلسوزی شهدا برای دیگران، ناشی از اخلاقی است که در اثر تقوا ایجاد می‌شود
دلسوزی شهدا برای دیگران، ناشی از اخلاقی است که در اثر تقوا ایجاد می‌شود

حجت‌الاسلام پناهیان گفت: سوءبرداشت از دین خطرناک‌تر است یا سوءاستفاده از دین؟ در زمان امیرالمؤمنین کسانی که از دین سوءبرداشت کردند، مثل خوارج بیشتر به ایشان ضربه زدند تا کسانی مثل معاویه یا طلحه و زبیر که از دین سوءاستفاده کردند.

حجت‌الاسلام «علیرضا پناهیان» در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که به‌طور مستقیم از شبکه سه پخش می‌شود درباره تلقی‌های ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفت‌وگو می‌پردازد.

در ادامه گزیده‌ای از یازدهمین جلسه این مبحث را می‌خوانید.

عموم مردم، اخلاق و دین را دارای آثار واقعی نمی‌دانند

همان‌طور که در جلسه قبل بیان شد، یکی از مشکلاتی که درباره اخلاق و درباره دین وجود دارد این است که مردم این دو مقوله اخلاق و دین را واقعی نمی‌پندارند، البته نحله‌های مختلفی در اخلاق وجود دارد ولی برداشت عمومی از اخلاق این است که امر واقعی نیست.

درباره اخلاق یک مثال خیلی ساده عرض کنم: در فوتبال یک جایزه اخلاقی هم می‌دهند ولی این جایزه اخلاقی حتی به اندازه یک‌ گل یا یک امتیاز هم حساب نمی‌شود، انگار صرفاً برای زیبایی و تزیین روحی و معنوی خوب است. بالاخره این تلقی درباره اخلاق وجود دارد، بنده زیاد از اخلاق دفاع نمی‌کنم، چون برخی در فضای اخلاق واقعاً همین‌طوری به اخلاق نگاه می‌کنند و همین هم موجب شده است که این‌ تلقی و برداشت از اخلاق، ترویج بشود.

خیلی از مردم، در اثر نگاه روشنفکران غربگرا، دین را امری واقعی نمی‌دانند

البته درباره دین کمی مسئله فرق می‌کند، درست است که بعضی‌ها دین را امری غیرواقعی می‌دانند ولی تعدادشان زیاد نیست، حداقل ما شیعیان اهل‌بیت و کسانی که با کلام معصوم ارتباط دارند، به هیچ‌وجه چنین دیدگاهی را ندارند، اینجا ما می‌ایستیم و به‌صورت جانانه از دین دفاع می‌کنیم که «دین یک امر واقعی است.»

اما تفسیری که برخی از غربی‌ها از دین دارند، به‌ویژه دینی که در قرون وسطی حاکمیت داشته و در مقابل علم و واقع‌بینی بوده است، آن تفسیر در اینجا هم سرایت کرده است. یعنی خیلی از مردم، در اثر نگاه روشنفکران غربگرا، دین را یک امر واقعی نمی‌دانند. از طرف دیگر، ما هم دین را درست برای مردم تعریف نکرده‌ایم. گاهی در ادبیات خودمان در تعریف دین و احکام دین، طوری حرف می‌زنیم که انگار اینها هیچ آثار واقعی ندارند و فقط به‌خاطر اینکه خدا گفته است باید بگوییم «چَشم»! یعنی در ادبیات ما این‌گونه خودش را نشان می‌دهد و چنین برداشتی از دین در ذهن مردم ایجاد می‌شود.

دلسوزی شهدا برای دیگران، ناشی از اخلاقی است که در اثر تقوا ایجاد می‌شود

درحالی‌که مثلاً شخصیت باعظمتی مثل شهید صدر (ره) می‌فرماید: «در صدر اسلام هم اگر مردم به دین گرایش پیدا کردند، به خاطر مبدأ و معاد نبود، بلکه به خاطر آثاری بود که از دین در زندگی خودشان دیدند…» در روایات معصومین هم اکثراً احکام دینی را بر اساس آثارش توضیح داده‌اند و این‌گونه خواستند که مردم به دین‌داری ترغیب بشوند.

کسانی که از دین سوء برداشت کردند بیشتر ضربه زدند تا کسانی که از دین سوء استفاده کردند

درباره اخلاق، هم «سوء تفاهم‌هایی» هست، هم «سوء استفاده‌هایی» هست که در مقابل دین قرار می‌گیرد. بعضی‌ها واقعاً از اخلاق سوء استفاده می‌کنند که بیایند جلوی دین بایستند، بعضی‌ها هم سوء برداشت‌هایی از اخلاق دارند.

درباره دین هم، همین‌ وضعیت وجود دارد؛ یعنی بعضی‌ها از احکام دین، سوء استفاده می‌کنند و بعضی‌ها دچار سوء برداشت هستند. اگر کسی دچار سوء برداشت شد مهم‌تر است یا اینکه کسی دچار سوء استفاده شد؟ واقعش این است که وقتی به محضر امیرالمؤمنین (ع) می‌رسیم، می‌بینیم کسانی که سوء برداشت کردند، بیشتر ضربه زدند تا کسانی که سوء استفاده کردند.

می‌توانیم بگوییم که طلحه و زبیر می‌خواستند سوء استفاده کنند، معاویه هم می‌خواست سوء استفاده کند، ولی خوارج را غالباً باید این‌طور بگوییم که از دین سوء بداشت کرده بودند و این خیلی فاجعه بود. شما هم در تاریخ یک مقایسه‌ای بکنید و ببینید که واقعاً کدام‌شان بیشتر ضربه زدند؟

ضربه خوارج بدتر بود یا ضربه معاویه و طلحه و زبیر؟/ اگر خوارج نبودند، چه می‌شد؟

کسانی مثل طلحه و زبیر و همچنین معاویه، که منجر به جنگ جمل و صفین شدند، طبیعی بود که جلوی امیرالمؤمنین(ع) بایستند، این راهی بود که امیرالمؤمنین(ع) انتخاب کرده بود، اسلام ناب در مقابل اسلام‌هایی است که آنها داشتند و در واقع بنا بر سوء استفاده از دین را داشتند. بعدها بیشتر خواهیم گفت که تقوا جلوی این سوء استفاده‌ها را خواهد گرفت.

اما در ارتباط با خوارج، مسئله کمی فرق می‌کند. اگر خوارج نبودند، چه می‌شد؟ امیرالمؤمنین(ع) مشکل طلحه و زبیر را حل کردند، ماجرای صفین را هم داشتند حل می‌کردند که خوارج کار را خراب کردند. حضرت در حال حرکتِ دوباره به صفین بودند که اشعث آمد و گفت: تا وقتی مسئله خوارج را حل نکرده‌اید، نباید به سمت صفین برگردیم! وقتی حضرت آمدند و با خوارج درگیر شدند، مسئله آنها حل نشد؛ چون وقتی حدود دوهزار نفر از خوارج کشته شدند، دیگر شهر به‌هم ریخت و آن اتفاقی که باید پای رکاب امیرالمؤمنین(ع) می‌افتاد، دیگر نیفتاد.

کسی که بخواهد برای مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) غصه بخورد و گریه کند، باید نسبت به خوارج، حساسیتش بیشتر باشد؛ چون از همان اول هم اینها ضربه زدند و موجب شدند که در صفین کارِ معاویه یک‌سره نشود، اگر همین روحیه اینها نبود، کار به حکمیت نمی‌کشید. و باز اگر روحیه اینها نبود، کار به انتخاب ابوموسی اشعری هم نمی‌کشید. اینها چند جور ضربه زدند.

سوءبرداشت از دین خطرناک‌تر است یا سوءاستفاه از دین؟

سوء برداشت خیلی خطرناک است و گاهی از اوقات ضربه‌های سختی می‌زند. شخصیت امیرالمؤمنین(ع) در این عالم، یگانه است، آن‌وقت می‌بینیم که سوء برداشت از دین، حرکت این شخصیت بزرگ را متوقف می‌کند!

چرا درباره خوارج از مفهوم «سوء برداشت» استفاده می‌کنم؟ البته در برخی از اینها مثل رئیس‌شان، بیماری‌هایی وجود داشت، ولی بعدها وقتی از خود حضرت پرسیدند که آیا خوارج دنیاطلب بودند؟ ایشان فرمود: نه، آنها زاهد بودند. حتی اینها اهل جهاد بودند و به نوعی جنگنده‌های خوبی در راه خدا بودند. از حضرت پرسیدند که آیا اینها منافق یا کافر بودند؟ حضرت فرمود: نه، اینها مؤمن بودند. اینها برادران ما بودند که اشتباه کردند و به ما ظلم کردند و دچار بغی شدند. (إِنَّ عَلِیّاً لَمْ یَکُنْ یَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَی الشِّرْکِ وَ لَا إِلَی النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا؛ قرب‌الإسناد، ص۹۴- وسائل الشیعه، ج۱۵،ص۸۳)

غیرواقعی و صرفاً ارزشی دانستنِ حجاب، یک سوءبرداشت است

در جلسات بعد انشاءالله بحث تشخیص و تکلیف را ادامه خواهیم داد و اینکه چه‌کار کنیم تا از احکام دین، سوء استفاده و سوء بداشت نکنیم؟ اما بالاخره از دین، این سوء بداشت شده است که دین یک امر واقعی نیست یعنی دین را دارای آثار واقعی نمی‌دانند؛ به‌همین خاطر، بعضی‌ها در جامعه ما احکام دین را یک امر عقیدتی و یک امر ارزشی می‌دانند و عوام هم معمولاً ارزش‌ها را به عنوان امر غیرواقعی ترجمه می‌کنند. حجاب دچار همین گرفتاری شده است. حالا ببینیم چه کسانی از این مسئله سوء استفاده می‌کنند؟

یک گروه از سوء استفاده‌چی‌های از این برداشت غلط می‌گویند: «مسئله حجاب، یک مسئله عقیدتی است، شما که نباید عقیده را تحمیل کنید!» بله عقیده را نباید تحمیل کرد. تحمیل عقیده نه ممکن است و نه مطلوب! حتی در روایت هست که ظرفیت ایمانی آدم‌ها با هم فرق می‌کند، یک کسی ظرفیت ایمانی‌اش فقط یک واحد است، یک کسی ظرفیتش دو واحد است و… شما که دو واحد ایمان داری، اگر بخواهی ایمان خودت را تحمیل کنی به کسی که یک واحد ایمان دارد، او را از دین خارج می‌کنی و به عهده تو است که او را برگردانی. (إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَیْ‏ءٍ… وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ فَتَکْسِرَهُ، فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ ؛ کافی، ج۲، ص۴۵)

برخی سوء استفاده‌کننده‌های سیاسی درباره تحمیل عقیده در جامعه، تهمت می‌زنند

اصلاً بحث تحمیل عقیده در فضای جامعه انسانی، منتفی است و بعید می‌دانم که طرفدار داشته باشد، البته سوء استفاده‌کننده‌های سیاسی در این زمینه خیلی تهمت می‌زنند اما بحث تحمیل عقیده‌ای وجود ندارد و نباید هم باشد. حتی ما طلبه‌ها که می‌خواهیم دین را تبلیغ کنیم، باید در ضمن تبلیغ‌مان مواظب باشیم که ایمانِ با ظرفیت بالا را به کسانی که ایمان با ظرفیت پایین دارند، تحمیل نکنیم. هرچند گاهی اوقات در لسان امثال ما هست و همین‌ها بعضاً موجبِ دل‌زدگی از دین و موجب یأس می‌شود.

پس اگر یک قانونی مثل قانون حجاب می‌آید، بحث تحمیل عقیده نیست، ما از حجاب واجب‌تر هم داریم، مثلاً نماز را در نظر بگیرید. چرا در جمهوری اسلامی کسی نمی‌گوید که نماز را اجباری کنید؟ چون اصلاً موضوع تحمیل عقیده مطرح نیست. آنهایی که می‌گویند «این بحث تحمیل عقیده است» کاملاً دروغ می‌گویند و با این کار می‌خواهند مخالفان خودشان را تخریب کنند و معمولاً آدم‌های رذل سیاسی این کار را می‌کنند.

چرا در جامعه دینی، با وجود تفاوتِ متدینین با غیرمتدینین، دو قطبی ایجاد نمی‌شود؟

جدای از این مسئله؛ اساساً وقتی ما احکام دین را تابع مصالح و مفاسد بدانیم و احکام دین را دارای آثار واقعی بدانیم، آن‌وقت حتی مؤمنین برخورد بد هم با غیرمتدینین نخواهند کرد. اگر ما آثار احکام دین را واقعی بدانیم، نتیجه‌اش این می‌شود که مثلاً شما دین‌داری می‌کنی و واقعاً هم ثمره‌اش را می‌بری ولی من دین‌داری نمی‌کنم. در این‌صورت آیا شما از من نفرت پیدا می‌کنی یا اینکه دلت برای من می‌سوزد؟ طبیعتاً دلت برای من می‌سوزد. مثل این است که شما به چلوکبابی بروی و غذا بخوری، و بعد ببینی که من در کنار خیابان، گرسنه هستم، آیا شما مرا مسخره می‌کنی و توهین می‌کنی؟ نه! اصلاً برای من دلسوزی می‌کنی، حتی دوست داری مرا هم به چلوکبابی دعوت کنی.

متدینین اگر دین را واقعی بدانند، وقتی می‌بینند که دین‌داری‌شان برای آنها مفید بوده و آن کسی که دین‌داری نمی‌کند، خودش دارد ضرر می‌کند، خُب دلشان برای او می‌سوزد، لذا برای غیرمتدینین، دلسوز می‌شوند. اسم این در ادبیات دینی ما «نَُصح» است؛ یعنی دلسوزی و خیرخواهی برای دیگران. باید از یک مؤمن، دلسوزی ببارد. به همین دلیل در جامعه دینی، با اینکه متدینین با غیرمتدینین متفاوت هستند، دو قطبی ایجاد نمی‌شود. البته برخی از غیرمتدینین ممکن است کفرشان از دست متدینین در بیاید و حسادت کنند یا دچار سوء تفاهم بشوند یا اصلاً عناد داشته باشند، مثلاً یک کسی مثل شهید آرمان را بزنند به‌دلیل اینکه می‌بینند یک کتاب طلبگی در کوله او هست. یا اینکه حاضر نیست به مقدساتش فحش بدهد. ولی متدینین این کار را نمی‌کنند.

متدینی که دین‌داری را برای خودش مفید ندارد، دچار غرور می‌شود

حالا اگر یک فرد متدین، دین‌داریِ خودش را مفید ندارد؛ یعنی دین‌داری خودش را یک امر صرفاً ارزشی و غیرواقعی بداند، چند تا اتفاق برایش می‌افتد: یکی اینکه مغرور می‌شود. فکر می‌کند که خیلی کار بزرگی انجام داده است و حتی به خدا هم منت می‌گذارد! کمااینکه قرآن می‌فرماید «یَمُنُّونَ عَلَیکَ أَن أَسلَمُوا» (حجرات، ۱۱) این منت ناشی از همین مسئله است.

پس یکی از آثارش غرور است؛ این همان چیزی است که مرحوم شاه‌آبادی(استاد عرفان حضرت امام) فرمود که یکی از اولین مشکلات جامعه مؤمنان به اهل‌بیت(ع) غرور اهل حق است… چرا دچار غرور می‌شوند؟ چون فکر می‌کنند خیلی هنر کرده‌اند که دین‌دار شده‌اند، درحالی‌که اگر دین را دارای فایده و آثار واقعی می‌دانستند، آن‌وقت می‌فهمیدند که سودش را برده‌اند «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (اسراء، ۷) اتفاقاً باید بدهکار باشند نه طلبکار؛ چون سود کرده‌اند.

سحرخیزان ارجمند بدانند که الان به خدا بدهکار هستند. حتی آنهایی که سحرخیزی نکرده‌اند و روزه‌خوری می‌کنند این‌قدر مثل ما به خدا بدهکار نیستند! چرا ما بدهکاریم؟ به‌خاطر اینکه خدا به ما لطف کرده و احکامی را برای ما آورده است تا راحت‌تر و سالم‌تر زندگی کنیم و حال بهتری داشته باشیم. ما بعد از نماز، سجده شکر به‌جا می‌آوریم، نه اینکه سرمان را بالا بگیریم و از خدا طلبکار باشیم که دو رکعت نماز خوانده‌ایم!

اگر متدینین بدانند که دین‌داری برایشان سود دارد، نسبت به دیگران، مهربان‌ و دلسوز می‌شوند

اگر متدینین بدانند که این کارها برای خودشان فایده دارد، اولاً غرور پیدا نمی‌کنند، ثانیاً اینکه نسبت به دیگران، مهربان می‌شوند و نمی‌گویند: «چرا ما باید خودمان را مقید کنیم و دیگران خوش بگذرانند؟!» انسان متدین باورش این است که خودش دارد بهتر از غیرمتدین خوش می‌گذراند. امیرالمؤمنین(ع) در نامه به مردم مصر فرمود: متقین در دنیا مثل مترفین و خوشگذران‌ها لذت می‌برند، بلکه بیشتر. (أَنَّ الْمُتَّقِینَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ، فَشَارَکُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ وَ لَمْ یُشَارِکُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی آخِرَتِهِمْ، سَکَنُوا الدُّنْیَا بِأَفْضَلِ مَا سُکِنَتْ، وَ أَکَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُکِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیَا بِمَا حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ ؛ نهج‌البلاغه، نامه ۲۷)

دلسوزی شهدا برای دیگران، ناشی از اخلاقی است که در اثر تقوا ایجاد می‌شود

آدم متدینی که این حرف را باور دارد، چرا باید کینه غیرمتدین را پیدا کند؟ چرا باید ناراحت بشود که «من خودم را مقید کردم، ولی او خودش را مقید نکرده است!» درحالی‌که باید دلش برای آن فرد غیرمتدین بسوزد! مثلاً کسی که موسیقی حرام گوش نمی‌کند، اعصابش آرام‌تر است و کسی که موسیقی حرام و مبتذل گوش می‌کند، در واقع ذهن خودش را خراب می‌کند، شما اگر یک پزشک باشی و ببینی یک کسی دارد سمّ می‌خورد، دلت برایش می‌سوزد نه اینکه غضبی از این جنس پیدا کنی که «چرا او دارد خوش می‌گذراند ولی من خوش نمی‌گذرانم!»

دلسوزی شهدا برای دیگران، ناشی از اخلاقی است که در اثر تقوا ایجاد می‌شود

پس کسی که دین را دارای آثار واقعی می‌داند، اگر متدین است، نه‌تنها دیگران را تمسخر و توهین نمی‌کند، بلکه برای آنها دلسوزی می‌کند، حتی ممکن است برای آنها در نماز شب خودش اشک بریزد. طبق برخی روایات، خداوند متعال به خاطر متقین، بلا را از سر غیرمتقین برمی‌دارد… چرا بلا را بر می‌دارد؟ یک دلیلش می‌تواند این باشد که متقین دارند غیرمتقین را دعا می‌کنند. کمااینکه درباره امام زمان(ع) آمده است «و بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری» (مفاتیح الجنان، دعای عدیله) مردم از برکت وجود ایشان، بهره‌مند می‌شوند.

شما ببینید شهدا چه‌کار کردند؟ شهدا خون می‌دادند برای اینکه ما بمانیم. درحالی‌که می‌دانستند خودشان شایسته‌تر از ما هستند و ما آن شایستگی را نداریم ولی می‌رفتند که برای ما جان بدهند. اتفاقاً شهدا در وصیت‌نامه‌های خودشان مدام از بقیه عذرخواهی می‌کنند و می‌گویند که ما را حلال کنید… درحالی‌که ما مدیون آنها هستیم. این همان اخلاقی است که تقوا آن را ایجاد می‌کند، این در واقع فوقِ اخلاق است.

به قول علامه تهرانی(ره) روش‌های اخلاقی، یک رذیله را هم در آدم از بین نمی‌برد. بنده در ادامه فرمایش ایشان و فرمایش علامه طباطبایی در این‌باره عرض می‌کنم که این‌طور روش‌های رایج اخلاقی نمی‌توانند یک دانه فضیلت فوق‌العاده بالا هم ایجاد کنند. بلکه این تقوا و معرفت است که این اتفاق‌ها را رقم می‌زند. ما باید این را برای بقیه جا بیندازیم.

باید کاری کنیم که مردم بگویند «وقتی با متدینین همسایه می‌شویم، راحت‌تر زندگی می‌کنیم»

باید کاری کنیم که در فرهنگ روزمره، مردم بگویند که «ما وقتی با متدینین همسایه می‌شویم، راحت‌تر زندگی می‌کنیم.» اینها ناشی از همان برداشت صحیح از دین است که باعث می‌شود دیگران هم برداشت صحیحی از دین پیدا می‌کنند، چون با دیدن رفتار و زندگی یک فرد متدین این سؤال برایشان پیش می‌آید که چرا تو خوشحال‌تر، بانشاط‌تر و انرژی‌دارتر هستی؟ مگر مسجد به شما چه می‌دهد؟ چرا تو مهربان‌تر و سخاوتمندتر هستی؟

پس ما باید آن تلقی غلط از دین را کنار بگذاریم؛ یعنی همان تلقیِ غلطی که می‌گوید «دین یک امر واقعی نیست» اگر این تلقی غلط را کنار بگذاریم، چند تا نتیجه خوب دارد؛ هم متدیّنین رشد خواهند کرد، چون عُجب و غرور، انسان را متوقف می‌کند. هم متدیّنین با دیگران خوش‌تر خواهند بود و دیگران از متدیّنین خوش‌شان خواهد آمد، هم غیر متدیّنین به دین‌داری جذب می‌شوند.

حدوداً تا قبل از سال ۲۰۰۰، روانشناس‌ها غالباً می‌گفتند که دین یک مکانیزم دفاعی است و مکانیزم دفاعی در نهایت، حال آدم‌ها را بدتر می‌کند. ولی در سال‌های اخیر، دیدگاه دیگری پیدا شده است. الآن شما اگر عبارت دین و سلامت روانی را در اینترنت جستجو کنید، صدها مقاله برای شما می‌آید که دین چقدر موجب سلامت روانی می‌شود. بنده نمی‌خواهم بگویم که لزوماً در شیوه تعلیمات‌مان از علوم تجربی استفاده کنیم، چون در کلمات معصومین بهتر از علوم تجربی‌ وجود دارد، بلکه شیوه تعلیم خودمان را به سمت سلامت روانی تغییر بدهیم، یعنی بگوییم که ما یک مقوله‌ای داریم به نام سلامت روانی… این باعث می‌شود که آثار واقعی دین‌داری را ببینیم و به مردم نشان بدهیم.

مردم فرق دین‌دار مغرور با دین‌دار متواضع را می‌فهمند

خیلی‌ها دین را به اندازه مسائل حقوقی هم ضروری نمی‌دانند. این تلقّی را باید درست کرد. برای درست کردن این تلقی، یک بخش را بنده مسئول هستم، یک بخش را هم شما(در رسانه) مسئول هستید. شما وقتی مقابل یک طلبه‌ای مثل بنده قرار می‌گیرید اگر دیدید که دین دارد «فضایی» می‌شود و غیر واقعی جلوه می‌کند و صرفاً ارزشی می‌شود و باعث می‌شود که برای متدیّنین غرورآفرین باشد و کفر دیگران را هم دربیاورد، طبیعتاً باید آن را اصلاح کنید.

عموم مردم مثل آقای بهجت یا مثل آقای بهاءالدینی و مثل برخی از عرفا نیستند که چشم باطن‌بین داشته باشند، ولی یک چیزی را می‌فهمند؛ فرق دین‌دار مغرور با دین‌دار متواضع را می‌فهمند. البته نباید باب بشود که این را غیر متدیّنین علیه دین‌داران، دست بگیرند. ولی دین‌دار متواضع یک مزه دیگری دارد. پیامبر اکرم(ص) گروهی از دوستا‌ن‌ خود را دیدند و فرمودند: چرا حلاوت ایمان را در شما نمی‌بینم؟ گفتند یا رسول الله، حلاوت و شیرینی ایمان چیست؟ حضرت فرمود: حلاوت ایمان، تواضع است. (ما لی لا أرى علَیکُم حَلاوَةَ العِبادَةِ؟! قالوا: و ما حَلاوَةُ العِبادَةِ؟ قالَ: التَّواضُعُ؛ تنبیه الخواطر، ج۱، ص۲۰۱)

انتهای پیام