شهید «همت» روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ در شهرضا به دنیا آمد و روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید.
شهدا کسانی هستند که از جان گذشتند و ایثار و فداکاری کردند تا ما آیندگان در امنیت زندگی کنیم تا بتوانیم برای آینده این آب و خاک تلاش کنیم.
ما در قبال خون شهدا مسئولیم و هر کسی در توان خود باید به راه شهدا ادامه دهد. همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنانی فرمودند: «زنده نگه داشتن یاد شهدا، کمتر از شهادت نیست.»
تمام شهدا چشم و چراغ انسانها برای ادامه راه هستند. قرار است در این پرونده با عنوان «قهرمان من» ۵۰ تن از شهدای والامقام معرفی شوند. دومین نفر از این شهدا، شهید «محمدابراهیم همت» است.
قرار است در این نوشتار، به معرفی زندگینامه شهید «محمدابراهیم همت» بپردازیم.
سال ۱۳۳۳ زمانی که مادر محمدابراهیم او را سهماهه باردار بود که به کربلا مشرف شد. درواقع اصرار خودش بود که همراه همسرش و تعداد زیادی از بستگان به این سفر برود.
در راه مشکلی برایش پیش آمد، وقتی به کربلا رسیدند، نزد دکتر رفت و دکترها هم اطلاع دادند که جنین مرده است. پدر شهید ماجرا را اینطور روایت میکند: «خانم گفت هرطور شده، من را به حرم برسان. زیر بغلش را گرفتم و او را کنار ضریح امام حسین (ع) بردم.
او را تنها گذاشتم و گوشهای برای زیارت رفتم. فردای آن روز وقتی از خواب بیدار شدیم، خانم گفت چه خواب شیرینی دیدم، الآن دیگر مریض نیستم، بعد هم توضیح داد: در خواب خانمی را با نقابی روی صورتش دیدم که بچهای زیبا در آغوشم گذاشت. وقتی برای معاینه دوباره به دکتر مراجعه کردیم، همه با تعجب میگفتند: یعنی چه دیروز این بچه مرده بود و الآن کاملا زنده است. بچه که روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ به دنیا آمد، نامش را «محمدابراهیم» گذاشتیم.»
اگر شبی او را نمیدیدم، برایم بسیار تلخ بود
مادر ابراهیم، در مورد پسرش میگوید: «دوران مدرسه هم درسش خوب بود و هم اخلاق و رفتارش، بچه خیلی مظلومی بود.»
اطرافیان میگویند که او بچه درسخوانی بود و همه دوستش داشتند. پدرش نیز گفته است: «هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاک میکرد و اگر شبی او را نمیدیدم، برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. تابستانها کار میکرد و خرجش را خودش درمیآورد.»
پس از اخذ دیپلم، وارد دانشسرای اصفهان شد و مدرک فوق دیپلم خود را در سال ۱۳۵۴ گرفت.
ممانعت فرمانده لشکر در سربازخانه از روزهداری
دو سال بعد برای گذراندن خدمت سربازی اقدام کرد. به گفته خودش تلخترین دوران عمرش، همان دو سال بعد برای گذراندن خدمت سربازی اقدام کرد. به گفته خودش، تلخترین دوران عمرش، همان دو سال سربازی بود. در بخشی از خاطرات آن دوران ابراهیم آمده است: «به دیگر سربازان پیام فرستاد که آنها اگر سعی کنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، میتوانند بههنگام سحری به آشپزخانه بیایند.
«ناجی» فرمانده لشکر، وقتی که از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عدهای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان بهخط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند.
پس از این جریان، ابراهیم گفته بود: «اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی میکردند، برایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدا بیخبران فرمان میدهند تا حرمت مقدسترین فریضا دینمان را بشکنیم و تکلیف الهی را زیر پا بگذاریم.»
آشنایی با جوانان روشنفکر و انقلابی
در این دو سال، ابراهیم توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستمشاهی آشنا شود و به تعدادی از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست یابد.
مطالعه آن کتابها که مخفیانه و توسط برخی از دوستان برایش فراهم میشد، تأثیر عمیق و سازندهای در روح و جان ابراهیم گذاشت. مطالعه همان کتابها و برخورد و آشنایی را بعضی از دوستان، باعث شد که ابراهیم فعالیتهای خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز کند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.
معلم انقلابی مبارز
بعد از پایان سربازی، به زادگاهش برگشت و معلم شد. مادرش گفته بود: «بیشتر فعالیتهای ابراهیم، اعم از تدریس و … در روستای اسفرجان بود به دلیل اینکه میتوانست دور از شهر و دسترسی ساواک، راحتتر نقشههایش را عملی کند. آموزش و پرورشیها هم او را بهعنوان چهرهای مبارز میشناختند.»
در همین ایام، همت سعی میکند که دانشآموزان را با معارف انقلاب اسلامی و افکار امام خمینی (ره) آشنا کند. همین فعالیتها باعث شد تا ساواک به او اخطار دهد، اما اقدامات ساواک هم در اراده و هدف او بیاثر بود. او اولین کسی بود که مجسمه شاه را در شهرضا پایین کشید و همین جسارتش بود که باعث شد حکم اعدامش از سوی سازمان امنیت آن زمان امضا شود.
از طرفی ارتباطش با حوزه علمیه و روحانیون مبارز هم برقرار شده بود، شهر به شهر میگشت و با نطقهای آتشین خود مردم را آگاه میکرد.
علاقه ابراهیم به امام (ره)
ابراهیم علاقه عجیبی به امام (ره) داشت. این را مادرش گفته و عنوان کرده بود: «بهصورت عجیب و غیرطبیعی، امام (ره) را دوست داشت. همه زندگیاش را با امام (ره) تنظیم کرده بود. یک پایش اصفهان بود و پای دیگرش تهران نزد امام (ره)
برای هر موضوعی بهطور مستقیم با ایشان رابطه داشت؛ مثلاً دوران جنگ هر عملیاتی داشتند، پیش از آن مستقیم نزد امام (ره) میرفت و از ایشان دستور میگرفت.»
فعالیتهای ابراهیم بعد از انقلاب، نهتنها کم نشد، بلکه بیشتر هم شد. وی نقش مؤثری در برقراری نظم در شهرضا داشت و مدتی پس از تشکیل کمیته اسلامی سپاه شهرضا را تأسیس کرد.
اواخر سال ۱۳۵۸ به خرمشهر و سپس به بندر چابهار رفت و به فعالیتهای عقیدتی پرداخت. او در خرداد سال ۱۳۵۹ در جریان غائله کردستان به منطقه کردستان رفت.
جنگ تحمیلی با لشکرکشی صدام و تهاجم به مرزهای کشور آغاز شد، ابراهیم و حاج احمد متوسلیان بهدستور فرمانده کل سپاه مأموریت یافتند تا تیپ محمد رسول الله (ص) را تشکیل دهند. مدتی ببعد تیپ به لشکر تبدیل شد و همت به فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) منصوب شد.
در عملیات سراسری فتحالمبین، مسئولیت اجرای بخشی از عملیات برعهده او بود. در موفقیت این عملیات در منطقه کوهستانی «شاوریه» نقش مهمی داشت. او در عملیات بیتالمقدس در سِمَت معاون فرمانده تیپ حضرت رسول (ص) فعالیت و تلاش قابل توجهی در شکستن محاصره جاده شلمچه_ خرمشهر داشت.
او و یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشتند. در سال ۱۳۶۱ با توجه به آغاز جنگ در جنوب لبنان، بهمنظور یاری رساندن به مردم لبنان راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خِطه به جبههای ایران بازگشت.
ابراهیم با شروع عملیات رمضان در روز ۲۳ تیر ۱۳۶۱ در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، در سِمَت فرمانده لشکر انجام وظیفه کرد.
او در عملیات مسلم بن عقیل و در عملیات محرم در سِمَت فرمانده قرارگاه ظفر، با دشمن جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهداء (ع) بود، برعهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر ۲۷، به فرماندهی وی در عملیات والفجر ۴ قابل توجه بود. وی در تصرف ارتفاعات «کانیمانگا» نقش ویژهای داشت. ابراهیم در طول جنگ چند بار توانسته بود بهصورت پنهانی به کربلا و زیارت امام حسین (ع) برود. در همان سالها مأمور شد برای تبلیغ به عربستان برود.
آغاز زندگی مشترک با یک انگشتر عقیق
همت سال ۱۳۶۰ همسرش را در مناطق تحت مأموریتش انتخاب کرد که دختری اصالتاً اصفهانی بود و برای تبلیغ عازم کردستان شده بود. خواهر ابراهیم تعریف کرده است: «عقدشان با کمترین تشریفات و آداب و رسومی و تنها با یک مهریه ۱۵۰ تومانی آن هم با اصرار پدر عروس، توسط یکی از روحانیون اصفهان جاری شد. یکی از شروط همسر ابراهیم برای ازدواج با او، نداشتن مهریه بوده است. پس از آن هم یک انگشتر عقیق دست هم کردند. به گلستان شهدا رفتند و ساعاتی بعد هم عازم جنوب شدند.»
سرانجام محمدابراهیم همت روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید.
سرلشکر «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران در مصاحبهای گفت: «اولین باری که در جنگ به کسی عنوان «سیدالشهدا» دادند، در همین عملیات خیبر و برای حاج همت بود.»
پیکر مطهر شهید همت قرار بود در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) دفن شود؛ ولی به اصرار خانواده در زادگاهش و در کنار امامزاده شاهرضا به خاک سپرده شد؛ با این حال در قطعه ۲۴، ردیف ۷۷، شماره ۵۲۴ بهشت زهرا (س) و در کنار شهیدان گرانقدر «مصطفی چمران»، «عباس کریمی» و «رضا چراغی» مزار یادبودی برای او بنا شده است.
انتهای پیام/