خاکریز اول: شعر دفاع مقدس در مقایسه با سایر گونههای ادبی – از نظر کمی و کیفی – کارنامه پر و پیمانتری دارد. در طول چهار دهه گذشته شاعران بسیاری فراز و نشیبهای سرنوشت ساز دفاع مقدس را دستمایه خلق و آفرینش آثار فاخر ادبی قرار دادهاند. شعر دفاع مقدس در تمام سالهای بعد از […]
خاکریز اول:
شعر دفاع مقدس در مقایسه با سایر گونههای ادبی – از نظر کمی و کیفی – کارنامه پر و پیمانتری دارد. در طول چهار دهه گذشته شاعران بسیاری فراز و نشیبهای سرنوشت ساز دفاع مقدس را دستمایه خلق و آفرینش آثار فاخر ادبی قرار دادهاند. شعر دفاع مقدس در تمام سالهای بعد از انقلاب در کسوت یک بسیجی جان برکف، همیشه در صحنه حضور داشته و رسالت خود را در پاسداری از انقلاب به خوبی انجام داده است، ولی این حرف به معنای به کمال رسیدن آن نیست. برای رسیدن به قله هنوز راه زیادی باقی مانده است. از همین رو، یکی از ضرورتهای شعر و ادبیات دفاع مقدس، بازخوانی و نقد مجموعه شعرهای فاخر با موضوع دفاع مقدس در سالهای گذشته است. به همین منظور، در آستانه فرا رسیدن هفته دفاع مقدس، به بازخوانی و بررسی مجموعه شعر «وطنم ابراهیم» از محمدرضا سهرابینژاد مینشینیم که یکی از شاعران نام آور دهه اول انقلاب است.
سهرابینژاد را از آغاز انقلاب تاکنون با رباعیهای ناب و دوبیتیهای اصیل و شناسنامه دارش میشناسم. هرچند که در سایر قالبها نیز از او آثار ارزندهای خواندهام. فکر میکنم جامعة ادبی ما نیز بیشتر او را با رباعی و دوبیتی به یاد میآورند و شهرت او ـ بخصوص در دهة اول انقلاب ـ به خاطر رباعیهای فاخر و استخوانداری است که از او در مطبوعات به چاپ رسیده است.
اما علیرغم این ذهنیّت، در این یادداشتهای کوتاه قصد دارم به خوانش شعرهایی از مجموعه شعر «وطنم ابراهیم» او بپردازم که اکثر شعرهای آن در قالب سپید و معدودی نیز در قالب نیمایی سروده شدهاند. این مجموعه شعر البته تاریخ ۸۶ را بر پیشانی خود دارد و حکایت از این امر میکند که سهرابینژاد در سالهای اخیر – علیرغم غیبت چند ساله در محافل و مجامع ادبی – چندان هم از دغدغة سرودن برکنار نبوده و در خلوت شاعرانة خویش، مشغول آفرینش این سپید سرودهها بوده است، سپید سرودههایی با مضمون «دفاع مقدس». از همین رو شما در این دفتر با سیمای شاعری رو به رو میشوید که با سهرابی نژاد دهة اول انقلاب- به اعتبار گزینش قالب سپید برای سرودن – فاصلة زیادی گرفته و در یک پوست اندازی ادبی، به هویّتی مُدرنتر و معاصرتر دست یافته است که از این نظر باید به او تبریک گفت، چرا که این تحوّل در کارنامة ادبی او، تحوّلی رو به جلو و امیدبخش است.
من همیشه بر این باور و اعتقاد بوده ام که شاعران انقلاب با پیوند زدن ذهن و زبان خود با قالبهای نو – نیمایی و سپید – باید به جریان ادبیات معاصر بپیوندند و از جزیرهای کار کردن دست بردارند. بیرون آمدن از حصار قالبهای سُنّتی و پیوستن به اقیانوس ادبیات معاصر، بهترین راهکار باروری و بالندگی ادبیات معاصر و همزبانی با جامعة ادبی جهانی است. قالبهای نو یک فرصت است که بهرهگیری توانمندانة شاعران انقلاب از این فرصت، میتواند راه را برای جهانی شدن ادبیات ما هموار کند. از همین روست که رویکرد سهرابی نژاد به قالبهای نو را، حرکتی تکاملی، امیدبخش و رو به جلو ارزیابی میکنم.
و امّا در این یادداشتهای کوتاه که به خوانش شعرهایی از دفتر «وطنم ابراهیم» اختصاص دارد، قصد من بیشتر بر«عقد و وصل» است، تا «نقد و فصل». هرچند که در مواردی نیز- به ضرورت- در قلمرو نقد وارد شدهام و به نکاتی اشاره کردهام. و صدالبته این امری بدیهی است که یک مجموعه شعر از فراز و نشیبهایی برخوردار باشد، چنانکه زنده یاد «سیدحسن حسینی» در یادداشت کوتاهی که بر مجموعه شعر عاشورایی «از صاعقه تا باران» سهرابینژاد نوشته، به خوبی به این نکته اشاره کرده است:
«شعر زنده مثل عضو زنده، تپش و فراز و فرود دارد. تو سربلند باش که شعرت زنده است… شعر تو فراز و فرود دلنشینی دارد، چون به «عصب» متصل است. موفق و مؤید باشی و خودت و دیگران هم بدانند که در ید بیضا همة انگشتها یکدست نیستند.»۱
من نیز با شناختی که از دوست شاعرم سهرابی نژاد عزیز دارم، خوب میدانم که او از هرگونه نقدی که آلوده به جاهطلبیهای ژورنالیستی نباشد، با آغوش باز و روی گشاده استقبال میکند و صداقت در نقد را ـ اگر با تقوای ادبی همراه باشد ـ بر تملق و چاپلوسی مُزوّرانه ترجیح میدهد. به هر صورت، این یادداشتها «برگ سبزی است تحفة درویش» و در حد بضاعت این کمترین:
«و افوض امری الیالله انالله بصیر بالعباد».۲
خاکریز دوم :
به سر بریده میماند
خورشید
غروب
کربلای کوچکی است!
(شعر ۳، ص ۹)
ادبیات مقاومت و پایداری، برآمده از جوهره و ذات فرهنگ شیعی است. در اسلام، حضرت اباعبدالله(ع)، نماد مقاومت و پایداری در مقابل مظاهر ظلم و کفر و شرکت و نفاق است. عاشورا و کربلا نیز اسطورهای است برای همه عصرها و همه نسلها: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». از همین روست که ادبیات پایداری و شعر دفاع مقدس، ریشه در کربلا و عاشورا دارد و از سرچشمة زلال این قیام الهی آب میخورد.
شاعران دفاع مقدس نیز که پرورش یافتگان مکتب عاشورا هستند، در آفرینشهای ادبی خود هموارهگریزی به دشت کربلا زدهاند، چرا که خوب میدانند رمز پایداری و پایمردی ملت سربلند ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی، الگوبرداری و الهام از قیام عاشورا بوده است. آری، فلسفه پایداری و ایستادگی مردانه ملت ما در سالهای افتخارآفرین دفاع مقدس چیزی جز مُهر تایید زدن بر این ادعای روشن نبود که ما با اقتداء به سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، نه ظلم میکنیم و نه زیر بار ظلم میرویم، و فتوحات درخشان «عاشورا مردان» این مرز و بوم نیز در طول این «هشت فصل عشق»، ایمان و اعتقاد راسخ به حقانیت این راه نورانی بود.
شاعر عاشورایی «وطنم ابراهیم» نیز با دیدن غروب غمانگیز خورشید، به یاد کربلا و خورشید عالمتابی میاُفتد که سرِ مبارک او سرافراز بر فراز نیزهها نورافشانی میکند و با تلاوت قرآن، بشارت مرگ کافران و ستمگران را میدهد.
سهرابینژاد با این اشاره تاریخی به یادمان میآورد که اگر ما در جنگی با این وسعت و عظمت پیروز شدیم، به خاطر درس آموزی از عاشورا و اقتداء به سیدالشهداست. یعنی به خاطر داشته باشیم که دفاع مقدس، ریشه در آموزههای وحیانی و قرآنی دارد و جنگ ما با دشمن، نه صرفاً برسر حفظ آب و خاک و بازپسگیری مرزها، بلکه دفاع ایمانی و اعتقادی برای پاسداری از مرزهای شرف و صیانت از کرامتهای انسانی است.
خاکریز سوم:
در حیرت تماشائیان
عاقبت
از آتش «نمرود»
سربلند بیرون آمد
وطنم!
(شعر ۱، ص ۷)
اولین چیزی که در این شعر موجز به نظر میآید، تلفیق هنرمندانة فُرم و محتوا در هیئتی شاعرانه است. شاعر با اشاره به مضامین قرآنی، خواننده را به تاریخی آشنا ارجاع میدهد و به راحتی با او ارتباط برقرار میکند، ارتباطی شاعرانه و به دور از هرگونه تکلْف و تصنُّع.
خاکریز چهارم:
پاهای گِل آلوده ام را/ برسنگری متروکه / کوبیدم/ سرباز مجروحی درآمد/ با «مُشت بسته»/ پنداشتم…/ وقتی نشان رفتم / با ترسخندی/ پیشتر آمد/ مُشت خودش را باز کرد و/ سیب پنهان را/ به من داد/ من هم، در آغوشش گرفتم!
(شعر ۲۴، ص ۳۰)
یکی از مضامین و موضوعات مورد توجه شاعران دفاع مقدس، توجه به مضمون «صلح» و «دوستی ملت ها» است. این مضمون بخصوص بعد از پذیرش قطعنامه و خاتمه یافتن جنگ بیشتر مورد توجه شاعران قرار گرفت، چنانکه اکثر شاعران با فروکش کردن شعلههای جنگ تلاش کردند با نگاهی واقع بینانه و عینی، به بررسی جنگ و تبعات آن پرداخته و با دعوت به «صلح و دوستی» نفرت خود را از جنگ افروزی قدرتهای استکباری با زبان شعر به تصویر بکشند. این گونه شعرها را ـ با کمی تساهل و تسامح ـ میتوان در گروه شعرهای «ضدجنگ» طبقهبندی کرد.
برای مثال جاودان یاد «قیصر امین پور» در آخرین مجموعه شعر خویش ـ دستور زبان عشق ـ سه شعر با عنوان «طرحی برای صلح» با مضمون ضدجنگ آورده است که «طرحی برای صلح ۳» را با هم میخوانیم:
شهیدی که برخاک میخفت
سرانگشت در خون خود میزد و مینوشت
دو سه حرف بر سنگ:
«به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ
که بر جنگ!»(۳)
سهرابی نژاد نیز در «وطنم ابراهیم» ـ همچون دیگر شاعران دفاع مقدس ـ از این دغدغه مقدس انسانی فارغ نبوده است و در شعر شماره (۲۴) به زیبایی به تقبیح جنگ و ستایش صلح پرداخته است.
شاعر در شعر فوق با بیانی «وصفی ـ روایی» و در روایتی سینمایی، سیمای انسانی و عاطفی پدیدهای به نام جنگ را به تماشا گذاشته است. استفاده از تکنیک «لحظه نگاری» در این شعر کاملاً مشهود است. ما در واقع با این شعر، همپای شاعر در قلب حادثه حضور پیدا میکنیم و آن روی سکه جنگ را که زندگی و زایندگی است به تماشا مینشینیم.
شعر فوق، نمونه یک شعر مفهومی است، یعنی شعری «معنا بنیاد» که بر طبق معنا و مفهوم خود شکل و وزن میگیرد، و در قالب متناسب با زمان و مکان خود سروده میشود. تنها کاستی و نارسایی این شعر، کم توجهی شاعر به ویرایش نهایی آن است، که همین غفلت باعث همسایگی آن با نثر شده و ساختار هنری آن را متزلزل کرده است.
خاکریز پنجم:
خزیدم / کنار سنگرش/ به نجوا گفتم:/ خالد!/ سربرآورد:/ نعم!/ سرش بیهوا/ مثل هندوانه رسیدهای / پوکید در هوا!
(شعر ۲۷، ص ۳۳)
هرچند در «وطنم ابراهیم» اکثر جبهه نگاریها، شاعرانه و با واقعیت و حقیقت دفاع مقدس قابل انطباق است، ولی در تعدادی از شعرها، شاعر به خاطر غفلت از فلسفه دفاع مقدس ـ ناخواسته و از سر سهو ـ به ورطه افراط و تفریط کشیده شده و سیمایی غیرواقعی و نامأنوس از دفاع مقدس را به نمایش گذاشته که پیشتر و بیشتر از آنکه مبین سلوک معنوی رزمندگان و مجاهدان جبهه حق باشد، یادآور صحنههای اکشن فیلمهای وسترن آمریکایی است، فیلمهایی سرشار از قتل و غارت، آتش افروزی، خشونت و آدمکشی! حال آنکه جبهه در ذهن و زبان حضرت امام که درود خدا بر او باد، دانشگاه آدم سازی و فرصتی برای تزکیه نفس، وارستگی از دنیا و دل سپردن به خدا بود. البته هم چنانکهاشاره کردم، این اتفاق ناخواسته و از سرسهو بوده است و شعرهایی از این جنس در سرتاسر این دفتر حتی به شمار انگشتان یک دست هم نمیرسد:
عدهای را/ در ایستگاه مرگ/ پیاده کردم و/ جمعی را تاراندم./ قطار فشنگ/ چه به موقع رسید!
(شعر ۲۵، ص ۳۱)
خاکریز ششم:
شعر دفاع مقدس بعد از پشت سرگذاشتن شرایط خاص سیاسی ـ اجتماعی سالهای بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و بیرون آمدن از بحرانهای سیاسی آن سالها، سرانجام به مثابة رودی که به دریا میریزد، در کالبد «شعر پایداری» حلول میکند و حل میشود.
شاعران دفاع مقدس که بعد از پشت سر گذاشتن دو دهة پربار، اکنون به بلوغ و بالندگی ادبی رسیده اند، از این پس گسترة ذهن و زبان خود را از مرزهای جغرافیایی ایران به جهان گسترش میدهند و همنوا با شاعران پایداری جهان، در مسیر بیدارگری و استعمارستیزی گام برمی دارند. از همین رو در شعر شاعران این دوره، کمتر شاهد یک جانبهنگری و پرداختن به مضامین داخلی و درون مرزی هستیم.
شاعران دفاع مقدس بعد از پشت سر گذاشتن دو منزل، اکنون در دهة سوم انقلاب با برخورداری از دو دهه تجربة گران سنگ و پربار ادبی، اکنون با ذهن و زبانی پیراسته و پالایش یافته و تسلط کامل بر فرم، در حوزة شعر پایداری درصدد خلق آثاری با درون مایههای انسانی و جهانی هستند. شعرهایی که روح حرکت، تکاپو و بیداری را در کالبد مغضوبین جهان بدمد و آنان را به قیام برعلیه مستکبران و جهان خواران وادارد.
شعر دفاع مقدس در دهة سوم حیات خود، در اتحادی خجسته و خوش فرجام با شعر پایداری جهان، تولدی دوباره را آغاز میکند و برای اعادة حیثیت از انسان که جانشین و خلیفة خدا بر روی زمین است، دست در دست خلقهای ستم دیدة جهان میدهد، تا آتش بر خرمن هرگونه استبداد، استحمار و استعمار دراندازد و با استناد به وعدة صادق خداوند در قرآن، وراثت زمین را به مستضعفین بشارت دهد.
شاعر «وطنم ابراهیم» نیز در کنار شعرهایی که با موضوع دفاع مقدس ملت ایران سروده است، شعرهایی نیز با صبغة جهانی و «فرامرزی» دارد که این شعرها در حوزة شعر پایداری قابل بررسی است.
شاعر در این شعرها، ذهن و زبان خویش را از محدودة مرزهای جغرافیایی و دفاع مقدس هشت سالة ملت ایران رهانیده و با افق دیدی گسترده تر، در مسیر «شعر پایداری» به حرکت درآورده است.
شاعر در شعر پایداری به دنبال کشف زبانی برای گفت وگو، همدلی و همزبانی با همة مردم جهان است. مردمی که طعم تلخ جنگ را چشیدهاند و مقاومت و پایداری را تجربه کردهاند. در واقع شاعر در حوزة شعر پایداری، پیامهای انسانی و فلسفی پدیدهای به نام «جنگ» را میگیرد و به آنها تشخّص جهانی میبخشد. پیامهایی همچون: آزادی، حقطلبی، عدالتخواهی، میهندوستی، ایثار و جانبازی، نوعدوستی و… و از آنجا که این پیامها به مرزهای جغرافیایی محدود نمیشود، طبیعتاً دایرة مخاطبان شعر گسترش مییابد و شعر مخاطبانی در گسترة جهانی پیدا میکند: «نیل» طغیان نکرد / «بحرالمیّت» / زنده نشد / «اسد» / نغُرّید / و «عبدالله» / تسلیم «شیخ نجد» شد / لبنان که «یتیم» ماند / بااشکی / به زلالی «قانا» / تفألی به قرآن زدم / فرمود: / «نصرا…» که آمد / فتح نزدیک است! / و فتح، با نصرالله آمد / ـ چنانکه ـ / کورها شنیدند و / «کر»ها / دیدند!»
(شعر ۱۴۹، ص ۱۵۷)
خاکریز هفتم:
همچنانکه پیشتر اشاره شد، سهرابینژاد شهرت خود را در دهههای اول و دوم انقلاب پیشتر مدیون رباعی است، و رویکرد او به قالبهای نو – سپید و نیمایی ـ رویکردی جدید است که بیشتر در دهة سوّم انقلاب نمود عینی پیدا کرده است.در مجموعه شهر «وطنم ابراهیم» میتوانیم سیمای یک شاعر «نوپرداز» را به تماشا بنشینیم، اما شاعری با ذهنیّت کلاسیک. اما در این مجموعه سیمای سنّتی شاعر تا حدود زیادی در حاشیه قرار گرفته و آنچه که برجسته است، تلاش شاعر برای سربلند بیرون آمدن از عرصة «نوگویی» است. این تلاش مبارک در بسیاری از شعرها به ثمر نشسته و محصول عرقریزان روحی شاعر در عرصة آفرینش ادبی، محصولی مقبول و قابل اعتناست، همچون شعر درخشان زیر:
آخرین پرنده را کشید/ سفید./ تاکه نغمه در گلوی نازکش دمید/ پر زد و نشست/ روی زخمهای شانة شهید!
(شعر ۸۷، ص ۹۴)
ولی سهرابینژاد نیز مثل هر شاعر نوپرداز دیگر در بعضی از سپید سرودههای خویش در عرصة اجرای زبانی و کارگردانی کلمات با ناکامیهایی مواجه شده است. به این معنا که بعضی از شعرهای این دفتر ـ علیرغم برخورداری از مضمونهای خوب ـ به علت مسامحه و عدم سختگیری شاعر بر خویش، در حکم طرح و «اِتود»هایی ابتدایی است که جوهرة شعری آنها به تمام و کمال به فعلیت درنیامده است. این سخن به این معناست که من ارتفاع ادبی سهرابینژاد را به اعتبار شعرهای درخشانی که از او در سالهای پیش خواندهام، بسیار بالاتر از قد و قوارة این شعرها میدانم. به زعم من شاعری چون سهرابی نژاد در این شعرها به خوانندة مشتاق آثار خویش «کم فروشی» کرده است!
در شعر زیر شاعر میتوانست با تأملی شاعرانهتر و پرداختی هنرمندانهتر، شعر را از حضیض یک «نثر ادبی ساده» به اوج یک سپید سرودة تأثیرگذار و تکان دهنده برساند که متأسفانه با سهلانگاری و شتابزدگی در پرداخت مضمون، این فرصت ارزنده را از دست داده است، و نتیجه آنکه ما در این اثر شاهد هیچ مکاشفة شاعرانهای نیستیم:
«انسان را / «شهادت» / زنده میکند! / باور نمیکنی؟!/ زندگان مرده / و مردگان زنده را ببین!
(شعر ۷۶، ص ۸۳)
شعر زیر نیز مصداق دیگری از این شعرهای ناکام است:
پسرم! / چشم هایت چه شدند؟! / ـ کربلایی شدند / مادر جان!
(شعر ۱۳۸، ص ۱۴۶)
در بعضی از شعرها نیز شاعر با اطناب گویی و صراحت بیمورد، شعر را از سکه انداخته و وجه درخشان آن را شهید کرده است:
ناگهان / آسمان / فلاش میزند / چهرههایی خندان / به بالا مینگرند. / امروز هم / دیوارهای بهشت / آذین میشود / با عکسهای شهیدانی که / در راهند.
(شعر ۱۱، ص ۱۷)
اگر شاعر به بند اول شعر بسنده میکرد، شعر در اوج درخشش خود به پایان میرسید، ولی افزودن بند دوم به آن ـ که توضیح واضحات است ـ باعث هبوط شعر، ملال خواننده و کاهش التذاذ هنری از آن میشود، وای کاش که شاعر بند دوم شعر را قبل از چاپ حذف میکرد.
خاکریز هشتم:
دربارة مجموعه شعر «وطنم ابراهیم» حرف برای گفتن بسیار است. چرا که به دور از هرگونه اغراقی، این دفتر دربردارندة نمونههای درخشانی از شعر دفاع مقدس است که پرداختن به همة آنها در حوصلة این گفتار نمیگنجد. از جمله: رَدّیابی رگههای طنز فاخر در شعرها، بهرهگیری موفق از مضامین قرآنی، تمثیلها و اسطورههای ملّی، به کارگیری «ساختار سینمایی» در مضمون پردازی، ارجاعات مدرن، بیان وصفی، روایی و… که پرداختن به همة این ویژگیها «مثنوی هفتاد من کاغذ میشود»! از همین رو امیدوارم که این عزیز عذر تقصیر برادر کوچکتر خویش را بپذیرد و همین اندازه را از روی کرامت به دیدة قبول بگذارد و اگر در طول این یادداشتها، خطا و لغزشی بر قلم این دل شدة غریب رفته است، مرا با بزرگواری خویش بنوازد و نادیده بگیرد.
جانِ کلام آنکه سهرابینژاد به اعتبار آثار درخشانی که تاکنون آفریده است، یکی از چهرههای ماندگار شعر معاصر ایران است و من بر این اعتقاد و باورم که بسیاری از قابلیّتها و توانمندیهای ادبی او تاکنون به منصة ظهور درنیامده و نامکشوف مانده است که اگر این عزیز نازنین «قدر» خود را بشناسد و با اتکاء به دانش و بینش ادبی خود درصدد به فعلیّت درآوردن داشتههای ادبی خود باشد، بازهم در آینده میتواند ـ همچون عرصة رباعی ـ جریان ساز و تأثیرگذار باشد و برای نوآمدگان وادی ادبیات، الگویی نمونه و شایسته.
با آرزوی درخشش بیشتر او، پایان این نوشتار را به شعر زیبای دیگری از دفتر «وطنم ابراهیم» مُزیّن میکنم و دامن سخن را کوتاه:
زبان ابر / که بند آمد / زمین / شکاف خورد و/ شهیدی / شکُفت!
پینوشت:
۱- از صاعقه تا باران، محمدرضا سهرابینژاد، اطلاعات، ۱۳۸۷، ص ۲۵٫
۲- ترجمه: من کار خود را به خدا وامیگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست (قرآن مجید، سوره غافر، آیه ۴۴٫)
۳- دستور زبان عشق، قیصر امینپور، مروارید، چاپ هفتم، ۱۳۸۷، ص ۱۸٫
۲۳ شهريور ۱۳۹۸
سرویس کیهان » اخبار
نگاهی به سرودههای پایداری و دفاع مقدس در «وطنم ابراهیم»
«وطنم ابراهیم»/ گام زدن در مسیری نو
رضا اسماعیلی