دریکی ازخطوط عملیات والفجرهشت،ماگروهان شهیدعزت مرادی بودیم وگروهان مانزدیکترین موقعیت رانسبت به این خط درگیری داشت ومدام به شهیدمحمودجهانپناه که هم معاونت گردان امام حسین رابه عهده داشت وهم به نوعی کمک گروهان مابودوحاج اسماعیل هم فرمانده گردان وکمک دوگروهان دیگروبالاترازگروهان بودویه کم دورترازما،فشارمیاوردیم که کاری انجام بدیم که فشارعراقیهاکه خیلی به مانزدیک شده بودن […]
دریکی ازخطوط عملیات والفجرهشت،ماگروهان شهیدعزت مرادی بودیم وگروهان مانزدیکترین موقعیت رانسبت به این خط درگیری داشت ومدام به شهیدمحمودجهانپناه که هم معاونت گردان امام حسین رابه عهده داشت وهم به نوعی کمک گروهان مابودوحاج اسماعیل هم فرمانده گردان وکمک دوگروهان دیگروبالاترازگروهان بودویه کم دورترازما،فشارمیاوردیم که کاری انجام بدیم که فشارعراقیهاکه خیلی به مانزدیک شده بودن کمتربشه،
محمودهم گفت چندلحظه صبرکنید،رفت وبعدازچنددقیقه برگشت وبه من ومحسن رفعت پناه ومحمدرضااسحاقی وداودترابی(اونموقع ایشان طلبه بودولی لباس نمیپوشید)گفت ارپی جی برداریددنبال من بیایید،ان چهارعزیزهرکدوم یه قبض ارپی جی باچهارپنج تاموشک برداشتند،منهم یک کلاش قنداق تاشوی عراقی باپنج خشاب وپنج شش تانارنجک چهل تیکه،ساعت حدودیازده صبح بودکه محمودگفت دنبال من بیایید،ماابتدافکرکردیم میخواهیم بریم نوک خط،ولی محمودازروی خاکریزعبورکردورفت طرف عراقیها،ماهم بدنبال محمود،عراقیهایی که روبروی مابودن فکرکردن ماعملیات گسترده روشروع کردیم وشروع به فرارکردن نمودن،ماهم بدنبال اونها،زمین بخاطرگل بودن خیلی چسبنده بودوبسختی میشدراه رفت،بخاطرهمین عراقیهاوقتی فرارمیکردن توی گل هامیفتادن ونمیتونستندفرارکنندومن وظیفه پاکسازی نیروهایی عراقی روداشتم که سرراهمون بودن،چون هدفمون گرفتن یه اسیرودواسیرنبودمیخواستیم دخل همشون روبیاریم .
عراقیها فهمیدن ماپنج نفربیشترنیستیم بخاطرهمین یه دفعه نشستندوماهم نزدیکشان شدیم واولین ارپی جی که شلیک شدازبالای سرعراقیهاردشدمحمودفریادزد،درست بزنیدچرااینطورزدید،بعدازاون تموم موشکهاخوردوسط عراقیها،منهم باکلاش میزدم،تلفات سنگینی ازعراقیهاگرفتیم،گلوله ارپی جی هاتموم شد،شروع کردیم به فراربه سمت خط خودی،عراقیهاهم دنبال ما،هلهله میکردن وتیراندازی میکردن،صدای وزوزتیرهاوشلیک موشک ارپی جی هاشون امانمان روبریده بودن وگرمای گلوله هارواحساس میکردیم،فقط من باکلاش برمیگشتم یه رگبار میگرفتم که اسیرمون نکننداگه مارومیگرفتندقطعاباجبپ ماروازوسط نصف میکردن،
محمودیه لحظه برگشت عقب رونگاه کنه،یه تیرکلاش اززیرفکش خوردوازجلودرامدوکاملا روی چونه اش به اندازه یک ،دوریالی بازشدوخون فواره زد،ومحمودتوی گلهاافتاد،من سریع باکیسه امدادهمراه خود،فک محمودرامحکم بستم که خون نیاد،محمودچهاردست وپاتوی گلهاداشت حرکت میکردودادمیزدشمابرید،حق نداریدبمونید،اگربمونیداسیرمیشد،حتی به ماتوی اونموقع تکلیف کردکه بریدولی مگرمامحمودعزیزمان رورهامیکردیم حتی اگرهمه مان ازبین میرفتیم،زیرشانه های محمودراگرفته ومیکشیدیم،توی اسپیلت ابی رنگ محمودکلی نقشه وقطب نمابودواین بیشترمارونگران میکردکه اگرگیربیفتدبه بدترین وضع ممکن باایشان برخوردمیکنند،درهمین گیرودار،برادراسماعیل نادری(بعداایشان حاجی شد)وقتی صحنه رومیبیند،تعدادی ازهمرزمان رومثل حمیداکبرابادی،محسن فعال،ایرج قهرمانی،مرحوم عباس بیات عسگری،،،،،روبه کمک مافرستادواونهاباعراقیهادرگیرشدن تاماازاون مخمصه نجات پیداکنیم،البته کارمااشتباه بودونمیخواهم این حرکت راازنظرنظامی تاییدکنم،ولی بخاطرتلفاتی که ماازعراقیهاگرفتیم ارزشش روداشت،ولی شجاعت محمودودیگردوستان دراین اتفاق منحصربفردارزشمندبود،این عین واقعیت است،ضمن اینکه محمودبعدازمجروحیت به عقب برنگشت وبافک پانسمان شده مجددابه گردان برگشت وتااخربود،