کاظم رستمی در آستانه شب وصل نکوداشت حمید حسام یادداشتی را منتشر کرده است. به گزارش حلقه وصل، کاظم رستمی در آستانه شب وصل نکوداشت حمید حسام یادداشتی را منتشر کرده است. برای نگارنده این اردات مکتوب، به یاد آوردن هنرمردی جانباز به نام حمید حسام یعنی پیچیدن عطر خاکی جبهه ها در مشام ذهن آنهم از بالای […]
به گزارش حلقه وصل، کاظم رستمی در آستانه شب وصل نکوداشت حمید حسام یادداشتی را منتشر کرده است.
برای نگارنده این اردات مکتوب، به یاد آوردن هنرمردی جانباز به نام حمید حسام یعنی پیچیدن عطر خاکی جبهه ها در مشام ذهن آنهم از بالای دکل دیده بانی که گذشت زمان در اختیارم نهاده. انگار بالای دکل نشستهءام و در رویاهایی که از شهیدان و دوران دفاع مقدس در ذهن دارم و البته وجودشان را مرهون همقدمی و تلمذ از محضر و مرام امثال حسام و همنفسی سالها با خاطرات و کتابهای جنگ هستم، غرق شده ام.
وقتی یاد حمید حسام میافتم جدا از خاطرات تلخ و شیرین دوران شاگردی کردنم در محضرش در سنگر ادبیاتی که در مرحوم مغفور بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس قرار داشت یک سه ضلعی غریب هم در ذهنم ایجاد میشود و هر لحظه مثل یک منشور بلورین رو به خورشید میچرخد و فضای تاریک سینهام را نورانی و بهشتی میکند:
یک ضلع، فرمانده دلاور سپاه همدان و جانشین بی ادعای لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) و دانشجوی پیرو خط امام و از بنیانگذاران سپاه و تنها فرمانده عالی رتبه شهید در عملیات بیت المقدس، غریب الغربای جنگ شهید حاج محمود شهبازی است که همه آنچه از او میدانم از دریچه بیان و قلم حمید حسام در «راز نگین سرخ» و اشکهای حاج حسین همدانی و خاطرات او در کتاب «کنار نهر خیّّن» به قلم حسین آقای بهزاد است؛ ضلع دیگر این منشور ملکوتی، پیر سپید موی و سپید روی و سپید بخت انقلاب اسلامی، جناب حبیب ابن مظاهر و فرمانده شهید شهدای مدافع حرم شهید حاج حسین همدانی است که مرید و شاگرد حاج محمود شهبازی بود و و برای من نماد خیلی چیزها مثل ساده زیستی حقیقی، اخلاص واقعی و ملموس و بی ریا، عاشقی به همان شیوه و روش شهدا و اربعین و پیاده روی، وفاداری تام و تمام به انقلاب اسلامی و… و چقدر حتی با همدوره ای های پیرمردش فرق داشت که بماند!
ضلع دیگر این نور رقصان در قلبم هم، حاج حمید حسام است که مرید و شاگرد همدانی بود وهست و چه بگویم که از او و اخلاص کم نظیرش چه ها آموختم یا نه… نیاموختم اما لااقل تماشا کردم…
که می شود با تنی نحیف که زخمهای چندین و چند مجروحیت عجیب و غریب و موج گرفتگیهای وحشتناک را با خود میکشد و گاه در چلّّه تابستان طوری میلرزد که انگار بی لباس در ارتفاعات حاج عمران ایستاده میتوان بی ادعا و بی حرف و حدیث مشغول مجاهده و عمل به تکلیف بود.
دیدم که میشود با همه کمبودها و سختیها یک روز بزرگترین جشنوارههای ادبی و هنری دفاع مقدس را سامان داد و روزی دیگر بانی ساخت بی نظیرترین موزه دفاع مقدس در سطح کشور و یا شاید هم خاورمیانه شد و همزمان با اینها با دستی که به راستی از بازو قلم شده سلاح قلم را زمین نگذاشت و مدام مثل قناری پر سوختهای که حدیث بهشت وصل را میخواند ذهنها و دلهای اسیر روزمرّگی و بیچارگی معاصر را به یاد عاشورا و جنة الحسین صلواة الله علیه انداخت!
اما چون این چند خط برای حمید حسام است و به احترام قلب عاشق و قلم فیاض و جان در پرواز او، پس در همین زاویه منشور و در نور تابیده از او به ذهنم درنگ میکنم و شرحی از سر ارادت مینویسم.
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران و همکلاس و رفیق مرحوم قیصر امین پور که چون هر بار میخواسته جبهه برود مشکل داشته، برای اینکه راحت به جبهه برود و سین جیم نشود لباس سبز سپاه به تن میکند و دیده بان میشود تا قلم ادبیات و دوربین دیده بانی با هم ترکیب شوند برای دفاعی مقدس که تا هنوز هم ادامه دارد…
یگانه بانی و مرد مخلصی که طرح اولیه و بنا و ایدهپردازی و حالا ثمره موزه دفاع مقدس همدان که از اولینها و به تحقیق بهترین موزه دفاع مقدس کشور است، حاصل سالها فعالیت، تلاش و خون دل توأم با زخم زبان خوردنهای اوست که خم به ابرو نیاورد و با همه جراحتهای جنگ که تن نحیف و اعصاب هنرمندش را زخم زده بود آنقدر مجاهدت کرد تا آن بذر را به نهالی ریشه دار و درختی نوپا بدل کرد و چه نامها و بزرگانی از ادوار مختلف سیاسی دهههای اخیر که به صداقت این سطور شهادت میدهند.
معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر دفاع مقدس که بی ادعا و تنها با چند جوان نوآموز و علاقمند چند جریان مهم و پویا در شعر و ادبیات و کتاب دفاع مقدس را به راه انداخت یا به پویایی و بالندگی رساند و در شأن او در این باغ بهاری همین بس که با رفتن او همه آن باغ را خزان گرفت و حالا باغ بی برگیست که هر از گاهی بلبلی بر سر دیوارش نوحه ای میخواند و سکوتی میشکند.
** بازوی قلم شدهای که سر همه اسرار است
حالا قریب به پانزده سال است که این جانباز و مجاهد قلم به دوش را میشناسم و اگر بخواهم شروع کنم به خاطره گویی واقعا نمیدانم از کدام خاطرهام بنویسم:
از بازوی قلم شدهای که سر الاسرار اعجاز قلم او از همان است و باید آستین غیرت از بازوی نحیفش کنار بزنی تا بفهمی چه میگویم… و بگذار بی پرده و عریان بنویسم که دست قلم به دوش حسام تنها تا زیر آستین یک دست معمولی است و آنجا که بازو می رسد عطری فاطمی است و احساسی عباسی چرا که بازوی حسام یادگار شهیدان است و در حقیقت تنها استخوانی نحیف است بدون حجاب های دنیایی…
از روزهایی بنویسم که در چله تیر ماه بر اثر پنج شش مرتبه موج انفجارهای وحشتناکی که تار و پود اعصاب و جان هنرمندش را در نوردیده بود ناگهان مثل سرمازده ای که یخ زده باشد با بدن چوب شده می افتاد و می لرزید و در آن گرمای تیر و مرداد هرچه پتو پیچش میکردیم بازمیلرزید…
از تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه همدان که خودش تعریف میکند؛ آن ترم کلیله و دمنه درس میدادم که یک شب فرمانده و مراد من که فرمانده و مراد شهید حاج حسین همدانی هم بود یعنی شهید حاج محمود شهبازی را به خواب دیدم که عتابم کرد که: حمید! تو باید از ما بگویی و بنویسی، چرا از گاو و گوسفندان حرف میزنی؟! و همین میشود که با تدریس و دانشگاه خداحافظی میکند.
باید از خاطره نگاری گذشت و حمید حسام را در آیینه کتابهایش به تماشا نشست:
اگر چه کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را بهترین کتاب حمید حسام نمیدانم اما وقتی خاطرات علی آقای خوش لفظ و خوش زخم و خوش معنا و خوش رفیق همراه تیغ حسام* وش قلم حمید آقای خوش قلم و خوش مرام و خوش نیت نقش پردازی کنند حتما که ماحصل کار مثل تابلوهای عاشورایی فرشچیان زیبا و مسحور کننده خواهد شد که زبان تحسین و تمجید رهبر گوهرشناس و روشن ضمیر انقلاب را به تعریف و ثنای آن رشادت های عاشورایی و این قلم فرسایی های نورانی باز کند.
اما چند کتاب دیگر هم هستند که انصافا بعضی هاشان حتی از این کتاب اخیر هم خواندنی تر و طوفانی ترند و حتما باید معرفی شده و تبلیغ شوند چرا که این نویسنده و رزمنده محجوب و کم حرف همدانی هرگز زبان به معرفی آنها نخواهد گشود و عده و عده ای هم در تهران و مراکز مهم ادبی و هنری ندارد که… بماند!
«سهم من از چشمان او»:
این اولین و شاید مهمترین کتابی است که معرفی میکنم و اتفاقا نویسنده اش حمید حسام نیست!
در این کتاب حمید حسام به عنوان یک جانباز و دیدهبان دفاع مقدس در جای علی خوش لفظ نشسته و آقا مصطفی رحیمی که از نویسندههای دقیق و توانای این حوزه هستند بجای حسام و در مقام نویسنده خاطرات حسام!
به نظر حقیر نگارنده این سطور، خواندن این کتاب که در آن با یک حمید حسام جدید که مرید و شاگرد شهید محمد منوچهری معروف به “ممد گره” است آشنا میشویم، اولویتی است قبل از خواندن کتابهای ایشان.
«سفر به روایت سرفهها»:
روایت سفر حسام است با جمعی از جانبازان شیمیایی به شهر هیروشیما که مثل قند در دلت آب میشود و تو را همراه سرفه های زخمی و خس خس نفس های خسته این وارستگان از همه چیز حتی هوا می کند تا بیاموزی شیوه بی بال پریدن و بی هوا نفس کشیدن در هوای دوست را.
«رد پا برهنه»:
روایتی صادقانه و بسیار خواندنی از ایثار و نثار بچههای تخریب و اخلاص مثال زدنی آنها که همراهت می کند با شبها و لحظههای جانکاه یکی از سختترین سلوکهای الی الله در تاریخ انسانیت یعنی با کاردک نحیف روحت ضربه به شاخک های حساس مرگ بزنی و با این عمیق ترین ترس بشر از ابتدای جهان بنای شوخی و بازی بگذاری تا حیران و عاشقت شود و…
«غواصها بوی نعنا میدهند»:
کتابی که از ابتدا تا انتهای آن میان امواج خروشان اروند و در کنار بدن های به خون نشسته شهدای غواص همراه ماهی های دریا اشک خواهی ریخت و سیل اشک چشمت قطع نخواهد شد و با خون و آبهای خروشان اروند و رشادتها و مظلومیتهای بچههای غواص نفس به نفس تا خلیج خواهی رفت…
«راز نگین سرخ»:
کتابی منحصر به فرد که به ماجرای دفاع مظلومانه بچههای سپاه همدان به فرماندهی شهید شهبازی از شهر سر پل ذهاب پرداخته و اصلا متن کتاب حتی بدون تغییر خودش یک فیلم سینمایی جذاب است. ضمن اینکه با خواندن این کتاب کربلایی، شهر سرپل و مردمان قهرمانش که امروز زخمی زلزله و بی تدبیری مدعیان تدبیرند برایت تقدس و احترامی صدچندان خواهد یافت و خواهی دانست که راهیان نور منحصر به مناطق مرزی جنوب و غرب نیست بلکه همین شهر سرپل و جاده آن به سمت قصر شیرین که در امتداد خاطرات سرخ ارتفاعات بازی دراز و پروازهای خونین تپههای قراویز قدم میزند وجب به وجبش راهیان نور است و راوی پرواز ملکوتیان خاک نشین این سرزمین.
«دلیل»:
کتابی با خواندن خاطرات کوتاه آن با شخصیتی فوق العاده و فرماندهی یگانه و نابغه اطلاعات و عملیات و بانی اطلاعات و عملیات لشکر ۳۲ انصارالحسین و قبلتر از آن لشکر ۲۷ محمدرسول الله یعنی شهید علی چیت سازیان آشنا میشوی. شخصیتی که پس از شهادتش رادیو عراق تا چند روز جشن و پایکوبی داشت. شخصیتی که رهبر عزیز انقلاب در این یکی دو سال هربار یاد او و سخن آسمانی او در مورد گذشتن از سیم خاردار نفس کردند بغشان به گلو نشست و اشکشان جاری شد. خواندن کتاب دلیل می تواند بهترین پیش زمینه و مشوق برای خواندن کتاب عزیز «گلستان یازدهم» که خاطرات اسوه وفاداری و مادری یعنی همسر شهید چیت سازیان است.
«آب هرگز نمیمیرد»:
کتابی که فکر میکنم شاید بهترین اثر حسام باشد؛ این کتاب که خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سلگی به قلم حمید حسام است چه در فرم و شیوه روایت و چه در مضمون و محتوا و سبک تصویرسازی خاطرات حقیقتا و بی اغراق یک پدیده است و همین که توانسته از نگاه داوران جایزه جلال که عمدتا داستان نویس و اهالی این حوزه هستند و نسبت به کتب مستند چندان روی خوش و مثبتی ندارند جایزه جلال آل احمد را بگیرد خود بهترین گواه ارزشمندی کتاب است. اما از این حرفها که بگذریم خواندن این کتاب شما را به قلب قصه ی خونین و پرباران کربلای چهار میبرد و خیس خیس برمیگرداند…
«خس بی سر و پا»:
آخرین کتاب که هنوز هم کلماتش گرم و خاک آلود راه هستند؛ روایتی است از پیاده روی اربعین به قلم و قدم حمید حسام
کتابهای دهلیز انتظار، ممد گره، پوتینهای آشنا و چند کتاب دیگر از آثار خواندنی این نویسنده جانباز است.
خلاصه که برای حسرت به دوش و بی هنری مثل صاحب این قلم شکسته که نه از اهالی و رزمندگان انقلاب بوده و نه توفیق درک شهیدان و ایام حضور آسمان در مرزهای ایران را داشته و نه حتی حالا او را به حریم و حرم مدافعان اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین راه می دهند و خلاصه کلکسیونی است از بی توفیقیهای مختلف و حالا دیگر بی لیاقتی مجسم، هیچ توشه و دلخوشی نیست الا همین رفاقت جسته گریخته با امثال حمید حسام و همنشینی با خاطرات شهیدان تا بلکه هم روزی بالاخره به کاری بیایم و به دردی بخورم که گفتهاند:
هرچیز که خوار آید یک روز به کار آید والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته