در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ شاهد تسخیر لانه جاسوسی و مرکز طراحی و سناريوپردازی برای براندازی نظام در سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بودیم. اقدامی که با حمایت قاطعانه امام راحل و ملت ایران مواجه شد چنانچه امام خمینی(ره) آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول دانستند. بعد از به گروگان گرفته شدن […]
در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ شاهد تسخیر لانه جاسوسی و مرکز طراحی و سناريوپردازی برای براندازی نظام در سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بودیم. اقدامی که با حمایت قاطعانه امام راحل و ملت ایران مواجه شد چنانچه امام خمینی(ره) آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول دانستند.
بعد از به گروگان گرفته شدن جاسوسهای آمریکایی در سفارت آمریکا و به دنبال تلاش آنها برای نجات و بازگرداندن جاسوسان خود با حمله طبس و شکست مفتضحانه آنها، تصمیم بر آن شد که تعدادی از گروگانها به شهرهای مختلف از جمله قزوین انتقال داده شوند تا بدینوسیله زمینه امنیت و حفظ آنها را فراهم سازند.
در مجموعه خاطرات «استاندار بصره» که روایت زندگی دانشجوی شهید «سیدناصر سیاهپوش» به قلم و کوشش «محمدرسول ملاحسنی» و چاپ توسط نشر صریر است به گوشهای از این خاطرات اشاره شده است.
در بخشهایی از این کتاب چنین میخوانیم:
چی؟ گرفتن؟ سفارت آمریکا رو؟ پاشو بریم!
روایت حسن شکیب زاده درباره سیدناصر سیاهپوش:
ناصر، یه خبر دست اول بهت بدم؟!
چیه، باز برای ما دختر پیدا کردی اول اومدی خواستگاری من؟! بخت من با این چیزا باز نمیشه!
نه بابا، شنیدم دانشجوها ریختن سفارت آمریکا رو گرفتن!
چی؟ گرفتن؟ سفارت آمریکا رو؟ پاشو بریم!
کجا؟ خواستگاری؟
نه بابا، تهران!
یادمه اون روزها امام فرموده بود: «بر طلاب و دانشجوهاست که حملات خود رو علیه آمریکا افزایش بدن» همین که امام این جمله رو گفته بود برای ناصر کفایت میکرد. شاید به فاصله دو سه ساعت خودش رو به دانشجوهای پیرو خط امام توی لانه جاسوسی رسوند. با توجه به اینکه از قدیم جزء بچههای انجمن اسلامی دانشگاه بود، همون موقع هم حضورش بین دانشجوهایی که لانه جاسوسی رو تسخیر کرده بودن نمود زیادی داشت.
این اجنبیها کی هستند آوردی با خودت؟!
روایتی از سیدجلال سیاهپوش برادر شهید سیدناصر سیاهپوش:
آقاسیدجمال با عصبانیت پرسید: «هیچ معلوم است نصفه شبی، این چه بازی راه انداختی ناصر؟! این اجنبیها کی هستند آوردی با خودت؟!» ناصر با آرامش گفت: «بازیه چیه آقاجون؟! اجنبی کدومه؟! رفتم تهران براتون سوغاتی آوردم. تازه شاید باهاشون فامیل هم شدیم، چطوره؟!».
تا اون موقع خونه ما جلوی اداره برق بود. بعد از حمله طبس نگه داشتن کاردارهای سفارت آمریکا توی تهران زیاد به صلاح نبود. به تصمیم دانشجوها قرار شده بود بعضیاشون رو بفرستن به شهرهای نزدیک، دوتاشونم سهم سید شده بود! اون شب تا صبح جلوی درب آشپزخونه بیدار موند و نگهبانی داد تا فردا صبح ببره و تحویلشون بده.
استاندار بصره روایتی نو از زندگی یک شهید دانشجو
به گزارش ایکنا، کتاب «استاندار بصره» روایتی نو از زندگی شهید «سیدناصر سیاهپوش» از دانشجویان فعال ابتدای انقلاب اسلامی شهر قزوین و از شهدای شاخص استان قزوین (فرمانده گردان امام محمدباقر(ع) لشکر۲۷ محمد رسولالله(ص) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) است که نقشی مهم در سازماندهی جوانان انقلابی دانشجوی شهر قزوین و مبارزه عقیدتی با جریانهای فکری چپ و مجاهدین داشت.
وی در سال ۱۳۶۰ به فرماندهی سپاه شهر آبیک منصوب شد و از عملیات فتح المبین با فرماندهی گردان عمار وارد کارزار جنگ شد و در جریان مرحله دوم عملیات الی بیتالمقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
«استاندار بصره» کوشیده است تصویری نزدیک به واقعیت از این شهید والامقام که جزو دانشجویان پیرو خط امام بود را در قالب خاطرات کوتاه و جذاب در عرصههای مختلف زندگی از طفولیت تا زمان شهادت به مخاطبان ارائه دهد.
انتهای پیام