«نیمههای شبِ دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱، رمز عملیات، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله قاصم الجبارین، یا علی بن ابیطالب، به قرارگاههای قدس، نصر و فتح اعلام شد و عملیات بیت المقدس شروع شد. پس از ابلاغ فرمان هجوم، چراغهای سالن عملیات قرارگاه کربلا خاموش شد و مراسم دعای کمیل برپا شد. در میان همهمه […]
«نیمههای شبِ دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱، رمز عملیات، بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله قاصم الجبارین، یا علی بن ابیطالب، به قرارگاههای قدس، نصر و فتح اعلام شد و عملیات بیت المقدس شروع شد. پس از ابلاغ فرمان هجوم، چراغهای سالن عملیات قرارگاه کربلا خاموش شد و مراسم دعای کمیل برپا شد. در میان همهمه دعا خواندن و گریه حاضرین از دستگاههای بیسیم صدای یگانهایی شنیده میشد که یکدیگر را صدا میزدند.
در این هنگام قرارگاه قدس عملیات خود را با پیشروی مخفیانه و توأم با غافلگیری در سکوت و تاریکی شب به سمت مواضع دشمن آغاز کرد، ولی همان گونه که انتظار میرفت زمانی نگذشته بود که دشمن تکِ قرارگاه قدس را دریافته و بلافاصله غریو کرکننده آتشهای توپخانهها و طنین رعدآسای انفجارات پی در پی گلولهها سکوت شب را در سراسر کرخه کور در هم شکسته و نبردی سخت و خونین آغاز شد. در مرحله اول نیروهای قرارگاه فتح با سرعت قابل توجهی از کارون گذشتند و به جادهی اهواز -خرمشهر رسیدند. نیروهای قرارگاه فتح که در غرب کارون مأموریت پیشروی به سمت خط سرپل و تأمین آن را به عهده داشتند پس از رسیدن به خطوط پدافندی دشمن در حوالی سید عبود با استفاده از سرعت و غافلگیری به متجاوز تک ور شده و ضمن انهدام دشمن و تصرف مواضع، صدها نفر را به اسارت درآورده و به پیشروی خود به سمت جاده اهواز خرمشهر ادامه دادند.
فتح دو و سه و چهار ضمن درگیریهای سبک با دشمن حدود سه و نیم صبح به تدریج به جاده اهواز خرمشهر (خط سرپل) نزدیک شدند که متجاوز شانه شرقی آن را به ارتفاع حدود دو متر و در یک مسافت طولانی از حدود کیلومتر ۶۰ جاده تا خرمشهر خاکریز زده بود. این خاکریز مرتفع و طولانی قاعدتاً میتوانست حرکات خودرویی دشمن را روی جاده اهواز- خرمشهر از دید و تیر نیروهای ما مصون نگهداشته و از همه مهمتر به عنوان یک موضع مناسب و مستحکم و پیوسته پدافندی، پیشروی نیروهای ما را در غرب رودخانه کارون سد نماید. نیروهای قرارگاه نصر با آتش شدید دشمن موفق نشدند با نیروهای فتح دست بدهند. با این وجود، عبور از کارون نیروهای عراق را غافلگیر و وحشت زده کرد و تعادلشان را بر هم زد. آنها با تمامِ توان به نیروهای کنار جاده و جنوب کرخه حمله کردند. در جادهی خرمشهر -اهواز پنج شبانه روز جنگ ادامه داشت و خیلی وقتها به نبرد رزمندگان با تانکها بدل شد. حسین قجهای و نیروهایش تا آخرین نفر کنار ایستگاه حسینیه در جاده اهواز –خرمشهر جنگیدند و شهید شدند، اما جاده را حفظ کردند. البته نیروهای شمال کرخه بهاجبار عقب نشینی کردند.
در این قسمت به گوشهای از دلاوریهای شهید حسین قجهای فرمانده گردان سلمان فارسی لشکر ۲۷ در این عملیات اشاره میکنیم. علی بوربور از مسئولین کادر گردان سلمان فارسی در این مورد اشاره میکند: … گردان ما پشت خاکریزی در امتداد جاده اهواز_خرمشهر، در غرب جاده مزبور مستقر شده بود. دشمن، آتشفشانی از آتش را روی سر بچههای گردان ما میریخت. مثل باران، آتش توپ و خمپاره بود که بر روی خاکریز ما نازل میشد. تانکهای عراقی هم از دو طرف سمت چپ و از طرف شمال خرمشهر اشغالی و از روبه روی ما به طرفمان پیشروی میکردند. کافی بود یک نفر سرش را برای دید زدنِ آن سوی خاکریز، کمی از لبه خاکریز بالا بکشید؛ جوابش یک گلوله مستقیم تانک بود. طی آن مدتی که در غرب جاده بودیم، برادر حسین قجهای هر از چندی یکبار به عقب میرفت و برای گردان ما که بی وقفه نیروهایش تحلیل میرفت، نیرو میآورد. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که سرنوشت کل مرحله اول عملیات، بستگی به حفظ مواضع گردان سلمان داشت. لحظه به لحظه بر آمار شهدای گردان افزوده میشد؛ ولی خدا گواه است هیچکس از بچهها حاضر نبود حتی یک وجب از غرب جاده عقب نشینی کند. در گرماگرم درگیری مستقیم با تانکهای دشمن، حسین قجهای خود آر. پی. جی به دوش گرفت و شلیک میکرد.
سطور بالا تنها بخش کوتاهی از شجاعت مردان روزگار سال ۱۳۶۱ است. آنجا که علی میرکیانی از ادامه نبرد نابرابر گردان سلمان میگوید: حسین قجهای و نیروهایش بدجوری توی محاصره افتاده بودند. با یکی از بچهها خودمان را به حسین رساندیم. دیدیم حسین خیلی وضع آشفتهای دارد. تعداد زیادی از مجروحین و شهدا در اطراف موضع گردان سلمان روی زمین افتاده بودند. قبل از اینکه ما چیزی بگوییم حسین پیش دستی کرد و با حالتی بغض آلود گفت: فلانی! اگر دستت به آن بالاییها میرسد، بگو یک کاری برای این بچهها بکنند. بعد با حالتی حزن آلود ادامه داد: آنقدر اینجا میمانم تا یک تیری به سرم بخورد و بعد آنها بفهمند که اینجا هم خبری است.
روز یازدهم اردیبهشت در حالی به شب رسید که هنوز درگیریهای سنگین در کل محورها ادامه داشت. در منتهی الیه سمت چپ محور محرم واقع در جنوب ایستگاه گرمدشت، گردان سلمان فارسی با مقاومت و پایداری در مقابل دشمن سعی میکرد هیچ گونه جناحی به دشمن ندهد. نیمه شب، حسن باقری، فرمانده قرارگاه عملیاتی نصر ضمن تماس با قرارگاه فرعی نصر دو اطلاع میدهد که دشمن در صدد جمع آوری باقیمانده نیروهایش برای اجرای پاتک سنگین دیگری است. احمد متوسلیان نیز اعلام میکند: جای هیچ گونه نگرانی نیست، بسیجیان تیپ محمد رسول الله ان شالله پذیرایی خوبی از آنها خواهند کرد. ساعت یک و پنجاه دقیقهی بامداد روز یکشنبه دوازدهم اردیبهشت، لشکر سه زرهی دشمن، دیگربار پاتک سنگین خود را در محور عملیاتی سلمان، خاصه بر روی مواضع گردان مسلم بن عقیل، شروع میکند؛ اما نیروهای تحت امر شهید حبیب الله مظاهری فرمانده نخبه و تیزهوش گردان مسلم سرسختانه مقاومت میکند. در ساعت دو بامداد، همت در تلاش برای اطلاع از وضعیت خط، با حسین همدانی تماس میگیرد.
اینها جزئیات تلاشهای فداکارانه مردانی است که تپش قلبهایشان هر ساعت از روزهای اردیبهشت ۱۳۶۱ برای آزادی خرمشهر بیشتر میشد تا جایی که خیلی از آنها دعایشان همین بود که بعد از آزادی خرمشهر نفسهایشان از شماره بایستد. در اینجا به قسمتی از صحبتهای فرمانده شهید محمد ابراهیم همت در جلسه شامگاه یکشنبه دوازدهم اردیبهشت اشاره میکنیم:. دشمن در شمال خونینشهر یک کانال احداث کرده و آن را به رودخانه متصل کرده است؛ طوری که اگر هر زمان احساس خطر بکند، بیاید و داخل این کانال آب بیندازد و به این ترتیب، راه پیشروی ما را به خونینشهر سد کند. پس این منطقه، نقطه بسیار خوبی برای دفاع و پشتیبانی محسوب میشود. چون در مرحله بعدی عملیات که فردا شب آغاز میکنیم، پشت این کانال برای ما بهترین نقطه پدافندی خواهد بود. آن خاکریز سرتاسری را هم که دشمن زده، خاکریزی است که آن را تا مرز برده است. خاکریز سوم دشمن هم، در واقع پشت آن نقطه پدافندی خواهد بود. اگر به یاری خدا خوب پیشروی کردیم، در مرحله بعدی هم سرازیر میشویم به سمت خونینشهر.»
منبع: مهر