رودباری با بیان خاطراتی به تشریح سبک زندگی خواهر شهیدش و چگونگی شهادت وی به دست ضد انقلاب در شهر بانه پرداخت.
شهیده «صدیقه رودباری» هجدهم اسفند سال ۱۳۴۰ در تهران و در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. روزهای نوجوانیاش همزمان با پیروزی انقلاب بود. در آن روزها او خود را به خیل عظیم و خروشان ملت میرساند و در تظاهراتها شرکت میکرد و تا صبح نیز به مداوای مجروحان میپرداخت.
«مریم رودباری» خواهر شهیده «صدیقه رودباری» در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس اظهار داشت: صدیقه شش سال از من بزرگتر بود و زمان شهادت خواهرم ۱۳ سال سن داشتم. صدیقه اولین شهید خانواده ما بود که ۲۸ مرداد سال ۵۹ در شهر بانه واقع در کردستان به دست عناصر ضد انقلاب به شهادت رسید و بعد هم حمید ـ برادرم ـ در سال ۶۵ در جنگ تحمیلی به فیض شهادت نائل آمد.
وی افزود: پدر و مادرم انقلابی بودند و فرزندان در چنین فضایی بزرگ شدند؛ صدیقه هم با همین روحیات، دغدغه بسیاری برای کردهای مورد ظلم و ستم قرار گرفته داشت و اولین کسی بود که با ارسال نامهای به امام (ره) قلب خود را به ایشان اهدا کرد. صدیقه بسیار مهربان و رئوف بود به طوری که حتی با با افراد ضد انقلاب هم مهربان برخورد میکرد.
رودباری ادامه داد: در آن برهه تهدیدات عناصر ضد انقلاب علیه انقلابیون زیاد بود و با وجود این فضا صدیقه از راهی که انتخاب کرده بود عقب ننشست. یک روز با خنده برای مادرم تعریف کرده بود که باوجود محبتهایی که به زنان ضد انقلاب زندانی داشته است، آنها لحظهشماری میکردند تا یک روز بتوانند به او آسیب بزنند و حتی او را به اسارت خود درآورند.
خواهر شهیده رودباری گفت: صدیقه برخلاف دوستان خود، در یک وادی دیگری سیر میکرد که شوق وصف نشدنی او برای شهادت، ما را بیشتر میترساند. او راه را پیدا کرده بود و دنبال دست یافتن به شهادت بود. او با همان پول تو جیبی اندک خود کارهای فرهنگی زیادی از جمله خرید کتاب برای دانش آموزان به ترویج فرهنگ انقلابی میپرداخت. خواهرم با صداقت، خوش اخلاق و شوخ طبع بود و در عین حال به عنوان یک دختر شیعه و متعهد شئونات برخورد با نامحرم را کاملا رعایت میکرد.
خواهر شهیده رودباری از فعالیت فرهنگی خواهر خود چنین گفت: از فعالیتهای فرهنگی صدیقه که بسیار نیاز جامعه دیروز و امروز هست و نباید غفلت شود، آموزش قرآن، ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی و حضور فعال و مستمر در مسجد بود. علاوه بر آن صدیقه دلسوزانه در درو کردن گندم به مردم کمک می کرد.
وی خاطرنشان کرد: خواهرم صدیقه اکثر روزها روزه بود و شبها به نماز شب میایستاد و برای شهادت لحظهشماری میکرد. صدیقه که بارها توسط ضد انقلاب تهدید شده بود، سرانجام ۲۸ مرداد سال ۵۹، وقتی با دوستانش خسته از مداوای مجروحین مدتی را در اتاقی برای استراحت میگذراند، دختری وارد جمع آنها میشود که صدیقه او را میشناخت. گاهی او را در کتابخانه دیده بود. آن دختر به بهانهای اسلحه صدیقه را برداشت و مستقیم گلولهای به سینهاش شلیک کرد که در اثر آن شلیک بعد از سه ساعت به فیض عظیم شهادت میرسد.
شهید محمود خادمی
رودباری گفت: خواهرم با فرمانده اطلاعات سپاه بانه شهید «محمود خادمی» نامزد بود که پس از شهادت صدیقه، گفته بود که من هم عمر زیادی نخواهم داشت و حدود دو ماه بعد، در ۱۴ مهر سال ۵۹ زمان انتقال بیماران به بیمارستان در حمله ضد انقلاب به شهادت رسید.
انتهای پیام/ ۱۱۸