اینکه ما بیاییم این حوادث را تقویم کنیم، قیمتگذاری کنیم، قدر آنها را بدانیم و ببینیم کهاندازه و قیمت این حوادث چقدر است؛ در صورتی تحقّق پیدا میکند که ما به حاجقاسم سلیمانی -شهید عزیز- و به ابومهدی -شهید عزیز- به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به آنها به چشم یک مکتب نگاه کنیم. سردار شهید عزیز ما را با چشم یک مکتب ، یک راه، یک مدرسه درسآموز، با این چشم نگاه کنیم آن وقت اهمّیّت این قضیّه روشن خواهد شد. قدر و قیمت این قضیّه روشن خواهد شد. (رهبر انقلاب- ۲۷ دی ۹۸)
شاید اولین شاخص در مکتب حاج قاسم را بتوان در
ولایتمحوری او جستوجو کرد. چراکه اکثر مردم، حاج قاسم را از زمان حمله داعش به سرزمینهای اسلامی شناختند و تولید واژگان مدافعان حرم اهل بیت علیهمالسلام در ادبیات فرهنگ ما از این زمان بر سر زبانها افتاد.
سید محمد موسوی، دانشیار علوم سیاسی دانشگاه پیام نور تهران در این باره مینویسد: «مکتب حاج قاسم ضرورت امروز کشور است و از آن میتوان به عنوان الگوی عملی بخشهای مدیریتی و اجرایی کشور بهره برد. سؤال اصلی این است که مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی از چه ویژگیهایی برخوردار است که آن را به یک مکتب و الگوی عملی مطلوب در بخشهای مدیریتی و اجرایی کشور بلکه جهان اسلام تبدیل کرده است؟»
موسوی در پاسخ به این سؤال میافزاید: «مکتب حاج قاسم از منش و رفتار سرداری میگوید که نمونه یک انسان مومن عاشق است، سرداری که خالصانه عاشق شهادت و ولایت بود، خود را سرباز ولایت میدانست و تمام زندگیاش را وقف خدا و خدمت به مردم کرده بود.»
او ادامه میدهد: «شهید سپهبد قاسم سلیمانی امروز فقط یک فرمانده نیست که یک اسطوره بزرگ است؛ اسطوره مقاومت در برابر ظلم و ظالم، اسوه اخلاص و کار بیمنت برای خدا، سرمشق تلاش، سادهزیستی، شجاعت، مجاهدت و خدمتگزاری به مردم و قهرمان مبارزه در راه آرمان، بیآنکه از «غیر خدا» ترسی داشته باشد.»
دیپلمات مکتبی
جمهوری اسلامی براي مقابله با بيثباتيهاي ناشي از كنش نظامي و عملياتي آمریکا، راهبرد باثباتسازي منطقهاي از طريق «نقشيابي مسئولانه» را در دستور كار خود قرار داد؛ مقابله با تهديداتي همانند سياست تهاجمي آمريكا در محيط منطقهاي بهويژه در افغانستان و عراق نيازمند بهرهگيري از سازوكارهايي بود كه بتواند موازنة قدرت را در محيط منطقهاي بهوجود آورد.
ايفاي چنين نقشي نيازمند مشاركت مسئولانة ايران در سازماندهي ارتش انقلابي در محيط منطقهاي بود. حملة آمريكا به افغانستان در شرايطي انجام گرفت كه ديپلماسي ايراني در افغانستان زمينگير شده بود و اين امر منجر به شهادت برخي از كارگزاران حوزة ديپلماتيك، رسانهاي و راهبردي ايران گرديد.
چنین نگاهی تنها با میدانداری و هماهنگی دیپلماتهای سیاسی و نظامی در صحنه محقق میشود و نتیجه میدهد.
دکتر ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران در این باره مینویسد: «مفهوم ديپلماسي منطقهاي در شرايطي اهميت دارد كه كارگزاران ساختاري كنش ديپلماتيك در چارچوب «ديپلماسي دفاعي» بتوانند نقش مؤثري را در امنيتسازي منطقهاي ايفا نمايند. سردار سليماني توانست چنين فرآيندي را از طريق سازوكارهاي مقاومت و سازماندهي ارتش چندمليتي مقاومت فراهم آورد.»
او ادامه میدهد: «ضرورتهاي اصلي مقابله با تهديدات ايجاب ميكند كه هرگاه بازيگري نقش آشوبساز را در دستور كار خود قرارداد، باید از الگو و سازوكارهاي كنش متقابل براي ايجاد موازنه بهره گرفت. تحقق چنين رويكرد و راهبردي در سياست منطقهاي ايران از طريق سازماندهي «ارتش انقلابي» حاصل گرديد؛ ارتش انقلابي مورد نظر
ايران ماهيت چندمليتي داشته و سردار سليماني براي اوّلينبار توانست زمينههاي شكلگيري «ارتش انقلابي چندمليتي» در محيط منطقهاي آشوبزده را سازماندهي نمايد.»
این استاد دانشگاه تصریح میکند: «مقابله با نظام سلطه در انديشه و عمل تاكتيكي سردار سليماني بخشي از ذهنيت و ادراك ايراني براي نقش يابي در محيط منطقه اي بوده است. چنين ذهنيتي با روحية ايراني كه مبتني بر نشانههايي از كنش انقلابي، آزاديخواهي، عدالتگرايي و تحرك سياسي است، مغايرت داشته و يكي از چالشهاي ذهني جامعة ايران در مورد نوع نگاه آمريكا به حكومتهاي ايران باقي مانده است. ذهنيت ايراني در دوران انقلاب و سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بر اساس «مقابله با نقش منطقهاي و الگوي كنش راهبردي ايالات متحده» شكل گرفته است. لوئيس به اين موضوع اشاره دارد كه غرب آسیا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با پيچيدگيهاي امنيتي و راهبردي روبهرو شده است.»
مردی که از آمریکا نمیهراسید
«استقلال، روایت دیگری از اصل نه شرقی، نه غربی است؛ یعنی انقلاب بر خویشتن تکیه دارد و روی پای خود میایستد و وامدار این و آن نیست. آری، انقلاب بهمعنی قهر با جهان و انزواطلبی و گسستگی از همه نیست و لازمۀ ارتباط نیز هضم شدن در دیگریها و دلخوشداشتن به آنها نیست. از همان آغاز، کسانی تصور میکردند که بهناچار باید انقلاب به عصای دیگریهای جهانیشده تکیه کند و مقاومت و استقلال و خویشبنیادی، خیالپردازی است؛ امّا
امام خمینی(ره) بر این باور بود که ما میتوانیم و نباید به بیگانه امید بست و گشایش را از بیرون طلبید.»
این را دکتر مهدی جمشیدی، پژوهشگر فرهنگی میگوید و میافزاید:«شهید سلیمانی، دریافته بود که راهی جز جهاد و مبارزه نیست و نمیتوان با گفتوگو آمریکا را وادار به عقبنشینی کرد. آمریکا بهسبب ذات استکباری و فرعونمآبانهاش، جز زبان زور نمیفهمد و جز در برابر قدرت تمکین نمیکند. پس، باید اقتدار خویش را به رخ کشید و او را تحقیر کرد. باید به میدان رفت و کار میدانی کرد. این فتوحات میدانی است که عرصه را بر آمریکا تنگ میکند و او را به زانو درمیآورد، نه تمنّا و التماس و لبخند! آمریکا، نه قابل اعتماد است و نه اهل منطق و انصاف. پس، باید در صحنۀ عمل، واقعیات را تغییر داد و امکانهایش را به امتناع تبدیل کرد تا زیادهطلبی را کنار بنهد و از پیشروی ناامید گردد.»
او با اشاره به غلبه منطق مقاومت در برابر منطق زور توضیح میدهد: «باید نهراسید و ایستاد و مرگ را در آغوش کشید. باید با منطق ایمان و شهادت، فناوریهای نظامیِ آمریکا را منفعل نمود و راهی برای تنفس گشود. آمریکا تا آنجا پیش میآید که بتواند و اگر در نقطهای متوقف میماند، به این دلیل است که در توان خویش نمیبیند. در محاسبات او، تنها عنصر قدرت دخالت دارد و این قدرت است که نقش بازدارندگی ایفا میکند. میل به سازش و گفتوگو، او را به طمع میاندازد که خواستههای خویش را تحمیل کند و در مقابل، فتوحات میدانی او را در موضع ضعف و انفعال قرار میدهد. باید با زبان عمل و میدان و قدرت، آمریکای امتیازگیرنده را به آمریکای امتیازدهنده تبدیل کرد؛ این کاری بود که شهید سلیمانی از عهدۀ آن برآمد و ورق را در منطقه به نفع انقلاب برگرداند.»
پیچ تاریخی تمدن جهانی
اینک در لحظۀ پیچ تاریخی قرار گرفتهایم؛ تمدنی در حال رفتن است و تمدنی در حال آمدن. تمدن تجددی با همۀ عظمتهای مادی و ظاهریاش به پایان خویشرسیده و بیش از این نمیتواند تناقضات درونیاش را ترمیم و مخالفان خویش را سرکوب نماید. دیگر در تمدن تجددی، خبری از رویشها و شکوفاییها نیست و حرکت پیشروانۀ گذشته متوقف شده است.
دکتر جمشیدی معتقد است: «آمریکا در سراشیبی فروافتاده و از درون در حال پوسیدن است. در این سو، انقلاب توانسته از گردنههای دشوار عبور کند و جبهۀ دشمن را به تسلیم و انفعال وادارد. آنها هرچه که در توان داشتند بهکار بستند تا این انقلاب تداوم نیابد و خاموش شود، ولی چنین نشد، بلکه انقلاب اسلامی به شدنهای تکاملیاش ادامه داد و خوش درخشید. کارنامۀ کارساز شهید سلیمانی از جملۀ این درخششهاست که چشمها را به خود مشغول داشت و همگان را متحیر ساخت. شهید سلیمانی، باور داشت که چنین راهی ممکن و معقول است و ما میتوانیم پیچ تاریخیِ بزرگ را رقم بزنیم و بمانیم و حتی از برترینها شویم.»
این پژوهشگر فرهنگی تصریح میکند: «حاج قاسم مؤمن به گشودگیِ تاریخی در افق انقلاب اسلامی بود و آمریکا را در مرداب پریشانی تصویر میکرد. با قاطعیت و ایمان سخن میگفت و سخنش در اعتقادش ریشه داشت و در چهرهاش، بازتاب. شک نداشت که این راه، در نهایت به مقصد میرسد و آمریکا از صحنه به در خواهد رفت و انقلاب، جایگزین خواهد شد. اینک ما بیش از گذشته به چنین نگرشی نیاز داریم. چند قدم باقیمانده را باید مردانه برداشت و از رجزخوانی آمریکا هراس به دل راه نداد. خط فکریِ شهید سلیمانی، حاجت ضروری ما در عبور از این پیچ تاریخی است.»
حاج قاسم و مسئله اربعین
راهپیمایی اربعین در طول یک دهه گذشته تیتر یک رسانههای دنیا و مسئله اصلی اندیشکدههای جهانی شده است. بررسی نقش شهید سلیمانی در تقویت این جریان و اینکه چرا مسئله اربعین در طول سالهای اخیر در جهان اسلام جزء مسائل اساسی و مهم شده است، از جمله موضوعاتی است که برای شناخت مکتب حاج قاسم لازم به توجه است.
دکتر سیدهادی افقهی، کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه در این باره به بنیاد حفظ و نشر آثار شهید سپهبد قاسم سلیمانی میگوید: «مسئله اربعین این نیست که عدهای در یک هفته پیادهرویکرده و به مرقد مطهر برسند، دستی به ضریح بزنند، زیارت کوتاه اربعین را تلاوت کنند و بعد برگردند. این فلسفه اربعین نیست؛ چرا؟ چون اربعین امتداد فلسفه عاشورا و فلسفه عاشورا امتداد فلسفه سقیفه است.»
او میافزاید: «مسئله اربعین فرصتی جهانی برای ترویج فرهنگ حسینی است؛ چون در سرتاسر جهان، ادیان و مذاهب مختلف حتی پیروان مکاتب اخلاقی مثل کانفسیوس و برهما در این جمعیت پیدایشان شده، مسیحیان که جای خود دارند. آنها با علم و کتل میآیند. مسئله اربعین خود در حال شکلگیری است و شهید سلیمانی در این موج و دریای متلاطم حرکت میکرد. آن زمانی که زنده بود وظایف، توانمندی ظرفیتها و درک و فهم خودش را به منصه ظهور گذاشت. ایشان اثر انگشت خود را بر قلب جوانان و مؤمنین گذاشت. ما اگر میخواهیم رستگار شویم، باید این فرهنگ را دنبال کنیم، نه اینکه از روی عادت پیاده به کربلا برویم و چای عراقی بخوریم و بعد هم بگوییم آقا السلام علیک و چند صفحه زیارت اربعین بخوانیم و برگردیم. آن وقت فکر کردیم که ما عمل فتحالفتوح انجام دادیم! خیر، ما در میدانی پُر از مین حرکت میکنیم. اگر پُر از مین نبود، امام صادق علیهالسلام نمیفرمودند: «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا»؛ تمام منظومه فکری سردار سلیمانی تحقق آرمانهای بلند بود. اگر در این راه به موکب هم کمک میکرد، میدانست که مردم در این مسیر نیاز به خدمات دارند.»
دکتر افقهی تصریح میکند: «وقتی مسئله اربعین افکار و وجدانها را بیدار کند، دیگر ملت، مؤمنان، مجاهدان، رزمندگان و عالمان اجازه نمیدهند که دشمن در امنیت این منطقه اخلالی ایجاد کند. اگر واقعاً آن فرهنگ حسینی رواج پیدا کند و فرهنگ حسینی وجدانها را بیدار کند، حتی اگر فرهنگ حسینی ما را تبدیل به عناصر آمر به معروف و ناهی از منکر کند، آمریکا جرأت نمیکند که دیگر پا در منطقه ما بگذارد و یا امنیت ما و ملتهای منطقه را مختل کند. ما با همان فرهنگ حسینی «هیهات منّا الذله» هیچوقت تسلیم موشکها و ناوهای هواپیمابر آمریکا نخواهیم شد. ما آنان را نابود میکنیم. فرهنگ حسینی تسلیم ترس و جنجالهای فضای مجازی و ماهوارهها نمیشود؛ چون ما در خطّ مستقیم در حال حرکتیم که فرجامش پیروزی است.»
مکتب بصیرت
دبیر ستاد مردمی بزرگداشت دومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی با بیان اینکه تبعیت ایشان از رهبری معظم انقلاب حاصل مکتب او بود، میگوید: «ایشان میگفتند که از شئون عاقبت به خیری تبعیت از ولایت فقیه است؛ و در ادامه هم گفتند که در روز قیامت این را خواهید دید.»
وی اظهار میدارد: «مکتب حاج قاسم مکتب بصیرت است. اگر بخواهیم یک انسان تراز انقلاب اسلامی و حتی فراتر از آن انسان تراز تمدن نوین اسلامی را نشان بدهیم و به جهانیان معرفی کنیم، سردار سلیمانی است. حاج قاسم به تعبیر رهبر انقلاب یکی از پرورشیافتگان مکتب امام خمینی(ره) و شاگرد برجسته آن است.»
کیهان
رضا الماسی