بعد از روایت رشادت و و حماسه آفرینی تعدادی از بسیجیان دزفول در میدان مین و روایت آن قصه ی کمتر گفته شده ی عملیات طریق القدس ، دو روایت کوتاه به دستم رسید. یکی از برادر شهید حسین ناجی و دیگری از حاج مصطفی …
خواندن این دو روایت در ادامه ی روایت «معبر آسمانی» خالی از لطف نیست.
پست طریق القدس را دیدم و دلم رفت در سال ۶۰
آنجا که پس از عملیات پیروز طریق القدس و آزادسازی بستان و سوسنگرد شادی و سرور ناشی از آن ،کام مردم راشیرین کرده بود
اما شهید حسین آن روزها ی بعد عملیات، بسیار بیاد شهدایی بود که با شجاعت بی بدیل خود و با بدن هایشان در میدان مین دشمن، معبر باز کرده بودند
برای همرزمانشان معبری بسوی خاکریز دشمن و برای خودشان معبری به سوی عرش الهی.
شهیدحسین تصاویر شهدای سوخته و اربااربای آن عملیات را که تقریبا همگی از دوستانش بودند را جمع آوری و در آلبومی بسانِ آلبوم عکس های یادگاری رفقا ، جمع آوری و در گوشه کمد در منزل گذاشته بود. رفقایی که سه ماه بعد خودش هم به آنان ملحق شد.
آن روزها گاهی یواشکی می رفتم آلبوم را به دست می گرفتم و به یاد شهید حسین برگ می زدم و حال و هوایی با آن آلبوم داشتم.
حالا پس از سال ها آن آلبوم دیگر وجود ندارد. بعد از شهادت حسین مادرم بخاطراینکه هر کسی طاقت دیدن آن عکس ها را نداشت، آلبوم را از دسترس ما قایم کرد و دیگر پیدایش نکردیم.
چندروز بعد پایان عملیات از طرف بسیج نوجوانان رفتیم بازدید مناطق آزاد شده و شهرهای بستان و سوسنگرد ، که شهید حاج احمد نونچی رحمت الله علیه همراه گروه بود. آن بازدید همه اش روضه و مرثیه بود.
یکی آنجا که در مسجد جامع بستان که ستاد فرماندهی نیروهای عراقی شده بود هنوز مبلمان و وسایل و تجهیزات عراقی ها باقی بود
و دیگری جایی که رفتیم بر سر مزار دسته جمعی تعداد ۴۰ یا ۵۰ نفر از خواهران سوسنگرد که پس از جسارت به آنان، تیرباران شان کرده و مظلومانه به شهادت رسانده بودند. وقتی که راهنما قصه ی آن خواهران نجیب و مظلوم را توضیح می داد، خون جلوی چشمانمان را گرفته بود.
چه صحنه های تلخی بود …
راوی : برادر شهید ناجی
مدت کوتاهی از عملیات طریق القدس گذشته بود. واحد تعاون سپاه دزفول به سرپرستی حاج غلامحسین سخاوت تعدادی از خانواده های شهدای این عملیات را برای بازدید از جبهه و منطقه عملیاتی و شهرهای بستان و سوسنگرد دعوت کرده بود من و یکی دو تا از دوستان جهت کمک و همراهی نیز مسافر این کاروان شدیم .
صبح روز جمعه ای بود که با اتوبوس حرکت کردیم و اولین جا مسجد شهر سوسنگرد بود که از مادران شهدای این عملیات استقبال کردند. در شهر هنوز آثار جنگ پیدا بود. تانک عراقی که به قصد تجاوز وارد شهر شده و هنوز که هنوز است در پیاده روی شهر دیده می شود .
بعد از کمی استراحت راهی مناطق آزاد شده بستان شدیم . خیلی از عملیات نگذشته بود و هنوز منطقه بکر و دست نخورده مانده بود . آخرین جایی که رفتیم کنار میدان مینی بود که فرزندان دلاور این مادران داوطلبانه وارد شده و هنوز آثار خون و تجهیزات شان قابل مشاهده بود . به محض اینکه راوی شرح حماسه شهداء را نقل کرد، مادران شهداء مشت مشت خاک میدان مین را داخل چادرهای شان می گذاشتند تا به تبرک با خود ببرند …
راوی: حاج مصطفی