یادمان «سیدالشهداء (ع)» واقع در منطقه فکه شمالی، شاهد شبی حماسی از رهروان امام خمینی (ره) در اردیبهشت سال ۱۳۶۵ است. شبی که هفت گردان لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهداء (ع)، مردانه از شب تا صبح مقابل ۲ لشکر ارتش بعث عراق جنگیده و آنها را به عقب راندند.
یادمانهای دفاع مقدس، هرکدام روایتگر رشادتها و جانفشانیهای رزمندگان این مرز و بوم برای زائران راهیاننور هستند. در این میان یادمان «سیدالشهداء (ع)» واقع در منطقه فکه شمالی، شاهد شبی حماسی از رهروان امام خمینی (ره) در اردیبهشت سال ۱۳۶۵ است. شبی که هفت گردان لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهداء (ع)، مردانه از شب تا صبح مقابل ۲ لشکر ارتش بعث عراق جنگیده و آنها را به عقب راندند.
ماجرای آن شب برمیگردد به هنگامی که رزمندگان گردان حضرت علیاصغر (ع) به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو داشتند از میدان مین عبور میکردند که در این هنگام، پای یکی از رزمندگان به یک مین منور گیر کرده و این مین منفجر میشود. با روشن شدن منطقه، عراقیها که در یک خاکریز هلالیشکل روبهروی رزمندگان مستقر بودند، با ضدهوایی، دوشگا، آرپیجی، تیربار گرینف و هر آنچه که داشتند، روی سر بچهها آتش ریختند و حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر از رزمندگان به شهادت رسیدند؛ اما این پایان ماجرا نبود؛ بلکه در این موقع حاج حسین اسکندرلو ایستاد و فریاد زد: «امشب شب عاشوراست، حفظ انقلاب و این منطقه خون میخواهد و اگر نتوانیم این منطقه را حفظ کنیم، دشمن تا جاده اهواز – اندیمشک پیش خواهد رفت» و در حالی که رجز میخواند، گلولهای گلوی او را شکافت و حاج حسین اسکندرلو به شهادت رسید.
حاج «ابوالفضل محمدی» از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در دوران دفاع مقدس که مسئولیت مهمات این لشکر سرافزار را در این دروران برعهده داشته و ساخت یادمان سیدالشهداء (ع) مرهون زحمات فراوان وی است، در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس اعزامی به راهیان نور، ماجرای آن شب حماسی را روایت کرده است که در ادامه ماحصل آن را میخوانید:
بعد از عملیات «والفجر هشت»، تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام برای دشمن بعثی گران تمام شد؛ بنابراین در چند محور مانند طلائیه، جزیره مجنون و بستان، عملیات تک انجام داد؛ اما موفق نشد؛ لذا آمد پشت رودخانه «دویرج»، از استان «العماره» عراق عملیات کرد و خط پدافندی لشکر ۱۶ زرهی قزوین را شکست و در دهم اردبیهشت سال ۱۳۶۵، دوباره ۱۲ کیلومتر پیشروی کرد و در این منطقه که یادمان سیدالشهداء (ع) در آن احداث شده است، مستقر شد.
بر این اساس؛ از قرارگاه کربلا به تیپ ۱۰ سیدالشهداء (ع) که بعداً به لشکر ارتقاء یافت، پیغام رسید که اگر یگانها در جنوب نیرو دارند، به کمک ارتش بیایند؛ چراکه ارتش بعث عراق خط پدافندی را در فکه شکسته است و اگر به ارتفاعات «برغازه»، سایت پنج و بعد هم به سایت چهار برسد، با توپخانه بهراحتی جاده اهواز – خرمشهر، دزفول و اندیمشک را هدف قرار میدهد.
آنموقع سردار «علی فضلی» در عملیات «والفجر هشت» از ناحیه چشم جانباز شده و برای درمان و بهبودی به تهران رفته و بهتازگی به پادگان دوکوهه آمده بود. پیغام قرارگاه کربلا در حالی به پادگان دوکوهه رسید که رزمندگان تیپ ۱۰ سیدالشهداء (ع) نیز سه تا هفت ماه جنگیده بودند و میخواستند به مرخصی بروند و عدهای از آنها هم مجروح و شیمیایی شده بودند.
در این شرایط؛ حاج علی فضلی میگوید که در بلندگوی حسینیه سیدالشهداء (ع) پادگان دوکوهه اعلام کنید که رزمندگان تیپ ۱۰ سیدالشهداء (ع) به حسینیه بیایند؛ بنابراین آنهایی که در پادگان بودند به حسینیه رفتند و حاج علی فضلی آنجا به رزمندگان اعلام کرد که در شمال فکه ارتش بعث عراق خط پدافندی را شکسته و پیشروی کرده است؛ لذا به رزمندگان حاضر اطلاع دهید و آنهایی که به راهآهن رفتهاند، خبر دهید که بیایند و اگر نیامدند نیز اجباری نیست؛ چراکه آنها تکلیف خود را انجام دادهاند.
وقتی خبر به رزمندگان رسید، همه برگشتند و حتی یکنفر هم به مرخصی نرفت. هفت گردان آماده شدند و حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب به منطقه رسیدیم. گردان «حضرت علیاصغر (ع)» به فرماندهی حاج حسین اسکندرلو قرار بود با گردان «المهدی (عج)» خط را بشکند و چهار گردان هم از چپ و راست به دل دشمن بزنند؛ در این هنگام گردان حاج حسین اسکندرلو به میدان مین رسید، وقتی از میدان مین عبور میکردند، پای یکی از رزمندگان به یک مین منور گیر کرد و منفجر شد؛ ابن درحالی است که اگر مین منور منفجر شود، تا شعاع ۲۰۰ متر را روشن میکند؛ بنابراین عراقیها که در یک خاکریز هلالیشکل روبهروی رزمندگان مستقر بودند، با ضدهوایی، دوشکا، آرپیجی، تیربار گرینف و هر آنچه که داشتند، روی سر بچهها آتش ریختند و حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر از رزمندگان به شهادت رسیدند.
حاج حسین اسکندرلو در این اوضاع بلند شد و به رزمندگان گردان حضرت علیاصغر (عج) روحیه داد و با یک آر.پی.جی، یکی از ضدهواییهایی که بهسمت رزمندگان تیراندازی میکرد را هدف قرار داد و بلافاصله رزمندگان تکبیرگویان وارد خط شدند؛ اما در همین حال یک لشکر رزهی دیگر به این لشکر ارتش بعث عراق اضافه شد و بعثیها ۲ لشکر شدند؛ درحالی که ما شش گردانی بودیم که نیروهایش چند ماه جنگیده بودند؛ ولی با این وجود، رزمندگان اسلام تا صبح با این ۲ لشکر جنگیدند و نزدیک به ۶۵ تانک دشمن را شکار کردند؛ هم آنها تلفات میدادند و هم ما شهید میدادیم.
این درگیری ادامه داشت تا اینکه دیگر هوا داشت روشن میشد، بعثیها دیدند که دیگر گردانها دارند پشتسر آنها را میبندند و از روبهرو نیز درگیر هستند؛ احساس خطر و عقبنشینی کردند و در همین حال، گردان المهدی (عج) پیشروی کرد.
انتهای پیام/ ۱